پیش گفتار:
در ارزیابی رویارویی ایالات متحده با جمهوری اسلامی، آمریکا بدین نتیجه رسیده است تا از اپوزوسیون فعال و نیروهای مردمی ناخرسند از استبداد آخوندی پشتیبانی کند تا دگرشی مسالمت آمیز و یک دگرگونی در سامانه ی سیاسی رژیم پدید آید. در این رویکرد که از سوی دولت ترامپ به دست داده شده است اما، هر دو حزب بزرگ آن کشور متعجبند که این سیاست خارجه ی آن کشور سال هاست به دنبال دگرشی بنیادین و دمکراتیک در سیاست رژیم هستند.
میل به سرنگونی تمامیت ولایت فقیه
در واپسین شهادت کنگره، وزیر امور خارجه رکس تیلرسون (Rex Tillerson) با حساسیت اظهار داشت که ایالات متحده باید “در مسیر پشتیبانی از آن عناصری در داخل ایران گام بردارد که می تواند منجر به گزار آشتی جویانه آن حکومت شود”. این نظرسنجی گنگ و نامفهوم بود و جمهوری اسلامی یک گزارش مخالفت رسمی را به ثبت رساند. هر دو حزب به دید می رسید از این مورد غافلگیر شده اند که ایالات متحده مدت درازی به آن کسانی مدد رسانده است که به دنیال دگرش دموکراتیک هستتند. در خلال جنگ سرد، وزیران امور خارجه مکررا آن دسته از کسانی را تضمین کرده و دلگرمی می داد که در پشت دیوار آهنینی گیر افتاده بودند که آمریکا آرزوهایشان را حمایت می کرد. با بیان اینکه ایران از سوی (به اصطلاح. -مترجم) رهبر معظم سالخورده آیت الله (خونخوار. -مترجم) علی خامنه ای حکمرانی می شود، ایالات متحده باید آماده ی گزار قدرت در آن کشور باشد که با این حال می تواند به سرنگونی تمامیت سامانه ی سیاسی رژیم منجر شود.
در منطقه ای که بر خاکستر دولت های شکست خورده وجود دارد، ایران معمولا به اشتباه به عنوان جزیره ی ثبات مشخص شده است. تاریخچه ی جمهوری اسلامی البته، یک تقلای سرکشانه و یاغی است با این مشخصه ی برجسته که تقلایی پیوسته میان یک رژیم اقتدارگرا و جمعیت رام ناشدنی وجود دارد که به دنبال توانمند سازی دمکراتیک هستند. هنگامی که آنها نخست قدرت را امری پنداشته (مفروض) بدارند، الیگارشی آخوندی که نبردهای خونین خیابانی را با خشم به انجام رسانید تا دیگر هموندان ائتلاف انقلابی ایی را سرکوب کند که با آنها منافعی مشترک برای دیکتاتوری اسلامی و حکومت دینی را نداشتند. در دهه ی ۱۹۹۰، آنها با برآمدن جنبش اصلاحات روبرو شدند که هیجان انگیزترین جنبش برای هماهنگ سازی دین و حکومت ائتلافی و جمعگرا باقی می ماند. اصلاح طلبان درباره ی تجدید نظر در اعتراضات مطلق خامنه ای و توسعه ی هازمان شهری و رسانه های انتقادگر هستند. رژیم با مخلوط خودش از ایجاد دهشت و ترس به این رویکرد واکنش نشان داد تا دل و روده ی این جنبش را درآورد و سپس شورش سبز در تابستان ۲۰۰۹ رخ داد که برای همیشه سامانه ی حکومتی و ارتباطات قطع شده ی میان دولت و ملت را محکوم کرد.
یک چیز که مطمئنا درباره ی آینده ی ایران وجود دارد اینست که یک جنبش اعتراضی دیگر در تقطه ای دیگر برخواهد خاست که به دنبال جایگزینی این رژیم است.
همانندی جمهوری اسلامی و اتحاد جماهیر شوروی
امروزه، الوارهای جمهوری اسلامی که سنگین سنگین به عنوان اتحادیه ی شوروی ایی حرکت می کنند که آن رژیم کومونیستی در سال های واپسین خود از سر گذراند. این رویه به جهان بینی ایی اعتراف می کند که هیچ کس را متقاعد نمی کند. خدمات امنیتی ایی را دستور می دهد که در شورش ۲۰۰۹ ثابت کرد که غیرقابل تکیه کردن هستند و سبب گشت تا رژیم نیروهای شبهه نظامی بسیج را گسیل دارد، زیرا بسیاری از فرماندهان سپاه پاسداران از شلیک به سوی معترضان خودداری کردند.
خالی شدن مساجد از مردم و فریب های انتخاباتی حسن روحانی
مدرسه های دینی در شهر زیارتی قم از خسران و آسیبی قدردان هستند که حکومت خدا بر سر اسلام آورد، آنگونه که مسجدها هتا در خلال یادبودهای مذهبی هم خالی می مانند. مردان مایل نیستند تا به آخوندها بپیوندند و زنان نمی خواهند با آخوندها ازدواج کنند. سامانه ی حکومتی غرق در فساد است که مشخصا برای رژیمی که قدرتش را بر پایه ی دستورکار و احکام الهی استوار کرده است، مشکل ساز و پیچیده است. و ایران تنها متحمل انتخابات ریاست جمهوری ایی شد که در آن برنده اش حسن روحانی قول آزادی هایی را داد که هیچ تمایلی برای اجرایشان و به مراتب از مشروعیت انداختن حکومت به واسطه ی پخش و گسترش رختشویی کثیفش بر سر موضوعات نیرنگ و سرکوب ندارد. امروزه، جمهوری اسلامی قادر نخواهد بود تا پیروزی پسا رهبر معظم را مدیریت کند، چرا که احزاب و جناح هایش به شدت از هم بخش بندی شده اند و مردمش نیز ناخرسند و بی میل هستند.
رژیم البته به یک چیز علاقه مند است: قرارداد اتمیش با جامعه ی جهانی (رسما به عنوان برجام یا JCPOA شناخته می شود). از دید تاریخی، مهار تسلیحات حوزه ی انتخاباتی خودشان را ساخته است. در خلال دهه ی ۱۹۷۰، در اوج دیپلماسی مهار تسلیحات ایالات متحده و شوروی، صداهای تاثیرگزار در باخترزمین نمی خواستند کرملین را برای این ترس زیر فشار بگزارند که منجر به برهم زدن این معاهدات گردد. جمهوری اسلامی می تواند بر روی همین خودداری و تحمل مشابه از بخش های انتقادی واشنگن حساب باز کند. بسیاری می توانند وانمود کنند که درباره ی تروریسم ایران یا سواستفاده از حقوق بشرش نگران هستند، اما به تلاش هایی با ضربت تند و متقابلی روبرو می شوند تا تحریم های به راستی فلج کننده را بر تهران تحمیل کنند. مشروعیت و درازی عمر رژیم از سوی آن کسانی به زیر پرسش نخواهد رفت که برترین اولویت هایشان همانا پشتیبانی و نگاهداری توافق مهار تسلیحات نارکارآمد است و این شعف ناشی از احساسات بود که تیلرسون آن را هنگامی به چالش کشید که برای ایجاد جنبشی مشترک با آن کسانی را فراخوان داد که در تلاش برای آوردن آزادی در درون ایران هستند. رعایت نکردن اصول اخلاقی مهار تسلیحات، فضایی اندک برای چنین جاه طلبی های بلندپروازانه و آرمان گرایانه دارد.
ایجاد جنبشی دیگر علیه رژیم
وظیفه ی دولت قضایی ایالات متحده امروزه اینست که طرحی را برای شیوع و طغیانی احتمالی یک جنبش اعتراضی دیگر یا گزار ناگهانی از خامنه ای ترتیب دهد که می تواند سامانه ی رژیم را به سوی نقطه ی سرنگونی ناپایدار کند. ما به مراتب چگونه می توانیم اختلاف نظر و عدم توافق را در سیاست های فساد آمیز و باطل جناحی ایران بکاریم ؟ ایالات متحده چگونه می تواند خدمات امنیتی هم اکنون از هم گسسته ی رژیم را تضعیف کند ؟ این کار نه تنها مستلزم تخلیه ی خزانه های جمهوری اسلامی است، بلکه نیازمند جستجوی راه هایی است برای دادن اختیار و قدرت به انتقادهای محلی. نقشه برای همه ی این امور، باید امروز کلید بخورد؛ یک بار که بحران آغاز گشت، دیگر برای آمریکا بسیار دیر خواهد بود تا یک بازیگر باشد.
در ماه مارچ ۱۹۵۳، هنگامی که ژوزف استالین مرد، رییس جمهور دوایت آیزنهاور خواست تا مطلعات دولتش درباره ی چگونگی بهره برداری از بحران جانشینی شوروی را ببیند. هیچ مطالعه ای وجود نداشت. آیزنهاور خشمگین و اوقات تلخ، از روی تعجب فریاد برآورد که: “برای حدود هفت سال، از ۱۹۴۶ تا به حال، من می دانم که هر کسی که باید نگران چنین چیزهایی می بوده باشد، صدای آن چیزی را داشته خفه می کرده که باید آن را به هنگامی انجام دهیم که استالین می میرد... خب او مرد و و ما می خواهیم ببینیم چه دیدگاه های روشنی در پرونده های این دولت وجود دارد، چه نقشه هایی کشیده شده بودند. آنچه که ما یافتیم این بود که نتیجه ی هفت سال زوزه کشیدن، دقیقن صفر بود. هیچ نقشه ای نداریم”. به اندازه ی سهمش، تیلرسون راهنمایی پیمایشی را بنیانگزاری کرده است که می بایست ایالات متحده را به سوی سیاست خارجی سوق دهد. وظیفه ی دولت اکنون اینست تا راه هایی را مورد مطالعه قرار دهد که بتوانیم از بحران سرگردان ایران به منظور جایگزینی توانمند یکی از تثبیت شده ترین دشمنان آمریکا، بهره برداری کند.
نکته ی پایانی:
خواست و اراده ی ملی ما در برقراری دمکراسی و آزادی های فردی و اجتماعی، امری نیست که با رویکرد موافق یا مخالف دولت های دیگر دستخوش فراموشی یا تعدیل شود. آنچه که برای مردم رنج کشیده ی ایران مهم است، سرنگونی ولایت فقیه به منظور برقرای عدالت اجتماعی و رفع تبعیض های ملی از دید سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دینی و فرهنگی است. پس می توان پیرامون عزم مشترک ما با رویکرد آمریکا، فکر کرد.
در ارزیابی رویارویی ایالات متحده با جمهوری اسلامی، آمریکا بدین نتیجه رسیده است تا از اپوزوسیون فعال و نیروهای مردمی ناخرسند از استبداد آخوندی پشتیبانی کند تا دگرشی مسالمت آمیز و یک دگرگونی در سامانه ی سیاسی رژیم پدید آید. در این رویکرد که از سوی دولت ترامپ به دست داده شده است اما، هر دو حزب بزرگ آن کشور متعجبند که این سیاست خارجه ی آن کشور سال هاست به دنبال دگرشی بنیادین و دمکراتیک در سیاست رژیم هستند.
میل به سرنگونی تمامیت ولایت فقیه
در واپسین شهادت کنگره، وزیر امور خارجه رکس تیلرسون (Rex Tillerson) با حساسیت اظهار داشت که ایالات متحده باید “در مسیر پشتیبانی از آن عناصری در داخل ایران گام بردارد که می تواند منجر به گزار آشتی جویانه آن حکومت شود”. این نظرسنجی گنگ و نامفهوم بود و جمهوری اسلامی یک گزارش مخالفت رسمی را به ثبت رساند. هر دو حزب به دید می رسید از این مورد غافلگیر شده اند که ایالات متحده مدت درازی به آن کسانی مدد رسانده است که به دنیال دگرش دموکراتیک هستتند. در خلال جنگ سرد، وزیران امور خارجه مکررا آن دسته از کسانی را تضمین کرده و دلگرمی می داد که در پشت دیوار آهنینی گیر افتاده بودند که آمریکا آرزوهایشان را حمایت می کرد. با بیان اینکه ایران از سوی (به اصطلاح. -مترجم) رهبر معظم سالخورده آیت الله (خونخوار. -مترجم) علی خامنه ای حکمرانی می شود، ایالات متحده باید آماده ی گزار قدرت در آن کشور باشد که با این حال می تواند به سرنگونی تمامیت سامانه ی سیاسی رژیم منجر شود.
در منطقه ای که بر خاکستر دولت های شکست خورده وجود دارد، ایران معمولا به اشتباه به عنوان جزیره ی ثبات مشخص شده است. تاریخچه ی جمهوری اسلامی البته، یک تقلای سرکشانه و یاغی است با این مشخصه ی برجسته که تقلایی پیوسته میان یک رژیم اقتدارگرا و جمعیت رام ناشدنی وجود دارد که به دنبال توانمند سازی دمکراتیک هستند. هنگامی که آنها نخست قدرت را امری پنداشته (مفروض) بدارند، الیگارشی آخوندی که نبردهای خونین خیابانی را با خشم به انجام رسانید تا دیگر هموندان ائتلاف انقلابی ایی را سرکوب کند که با آنها منافعی مشترک برای دیکتاتوری اسلامی و حکومت دینی را نداشتند. در دهه ی ۱۹۹۰، آنها با برآمدن جنبش اصلاحات روبرو شدند که هیجان انگیزترین جنبش برای هماهنگ سازی دین و حکومت ائتلافی و جمعگرا باقی می ماند. اصلاح طلبان درباره ی تجدید نظر در اعتراضات مطلق خامنه ای و توسعه ی هازمان شهری و رسانه های انتقادگر هستند. رژیم با مخلوط خودش از ایجاد دهشت و ترس به این رویکرد واکنش نشان داد تا دل و روده ی این جنبش را درآورد و سپس شورش سبز در تابستان ۲۰۰۹ رخ داد که برای همیشه سامانه ی حکومتی و ارتباطات قطع شده ی میان دولت و ملت را محکوم کرد.
یک چیز که مطمئنا درباره ی آینده ی ایران وجود دارد اینست که یک جنبش اعتراضی دیگر در تقطه ای دیگر برخواهد خاست که به دنبال جایگزینی این رژیم است.
همانندی جمهوری اسلامی و اتحاد جماهیر شوروی
امروزه، الوارهای جمهوری اسلامی که سنگین سنگین به عنوان اتحادیه ی شوروی ایی حرکت می کنند که آن رژیم کومونیستی در سال های واپسین خود از سر گذراند. این رویه به جهان بینی ایی اعتراف می کند که هیچ کس را متقاعد نمی کند. خدمات امنیتی ایی را دستور می دهد که در شورش ۲۰۰۹ ثابت کرد که غیرقابل تکیه کردن هستند و سبب گشت تا رژیم نیروهای شبهه نظامی بسیج را گسیل دارد، زیرا بسیاری از فرماندهان سپاه پاسداران از شلیک به سوی معترضان خودداری کردند.
خالی شدن مساجد از مردم و فریب های انتخاباتی حسن روحانی
مدرسه های دینی در شهر زیارتی قم از خسران و آسیبی قدردان هستند که حکومت خدا بر سر اسلام آورد، آنگونه که مسجدها هتا در خلال یادبودهای مذهبی هم خالی می مانند. مردان مایل نیستند تا به آخوندها بپیوندند و زنان نمی خواهند با آخوندها ازدواج کنند. سامانه ی حکومتی غرق در فساد است که مشخصا برای رژیمی که قدرتش را بر پایه ی دستورکار و احکام الهی استوار کرده است، مشکل ساز و پیچیده است. و ایران تنها متحمل انتخابات ریاست جمهوری ایی شد که در آن برنده اش حسن روحانی قول آزادی هایی را داد که هیچ تمایلی برای اجرایشان و به مراتب از مشروعیت انداختن حکومت به واسطه ی پخش و گسترش رختشویی کثیفش بر سر موضوعات نیرنگ و سرکوب ندارد. امروزه، جمهوری اسلامی قادر نخواهد بود تا پیروزی پسا رهبر معظم را مدیریت کند، چرا که احزاب و جناح هایش به شدت از هم بخش بندی شده اند و مردمش نیز ناخرسند و بی میل هستند.
رژیم البته به یک چیز علاقه مند است: قرارداد اتمیش با جامعه ی جهانی (رسما به عنوان برجام یا JCPOA شناخته می شود). از دید تاریخی، مهار تسلیحات حوزه ی انتخاباتی خودشان را ساخته است. در خلال دهه ی ۱۹۷۰، در اوج دیپلماسی مهار تسلیحات ایالات متحده و شوروی، صداهای تاثیرگزار در باخترزمین نمی خواستند کرملین را برای این ترس زیر فشار بگزارند که منجر به برهم زدن این معاهدات گردد. جمهوری اسلامی می تواند بر روی همین خودداری و تحمل مشابه از بخش های انتقادی واشنگن حساب باز کند. بسیاری می توانند وانمود کنند که درباره ی تروریسم ایران یا سواستفاده از حقوق بشرش نگران هستند، اما به تلاش هایی با ضربت تند و متقابلی روبرو می شوند تا تحریم های به راستی فلج کننده را بر تهران تحمیل کنند. مشروعیت و درازی عمر رژیم از سوی آن کسانی به زیر پرسش نخواهد رفت که برترین اولویت هایشان همانا پشتیبانی و نگاهداری توافق مهار تسلیحات نارکارآمد است و این شعف ناشی از احساسات بود که تیلرسون آن را هنگامی به چالش کشید که برای ایجاد جنبشی مشترک با آن کسانی را فراخوان داد که در تلاش برای آوردن آزادی در درون ایران هستند. رعایت نکردن اصول اخلاقی مهار تسلیحات، فضایی اندک برای چنین جاه طلبی های بلندپروازانه و آرمان گرایانه دارد.
ایجاد جنبشی دیگر علیه رژیم
وظیفه ی دولت قضایی ایالات متحده امروزه اینست که طرحی را برای شیوع و طغیانی احتمالی یک جنبش اعتراضی دیگر یا گزار ناگهانی از خامنه ای ترتیب دهد که می تواند سامانه ی رژیم را به سوی نقطه ی سرنگونی ناپایدار کند. ما به مراتب چگونه می توانیم اختلاف نظر و عدم توافق را در سیاست های فساد آمیز و باطل جناحی ایران بکاریم ؟ ایالات متحده چگونه می تواند خدمات امنیتی هم اکنون از هم گسسته ی رژیم را تضعیف کند ؟ این کار نه تنها مستلزم تخلیه ی خزانه های جمهوری اسلامی است، بلکه نیازمند جستجوی راه هایی است برای دادن اختیار و قدرت به انتقادهای محلی. نقشه برای همه ی این امور، باید امروز کلید بخورد؛ یک بار که بحران آغاز گشت، دیگر برای آمریکا بسیار دیر خواهد بود تا یک بازیگر باشد.
در ماه مارچ ۱۹۵۳، هنگامی که ژوزف استالین مرد، رییس جمهور دوایت آیزنهاور خواست تا مطلعات دولتش درباره ی چگونگی بهره برداری از بحران جانشینی شوروی را ببیند. هیچ مطالعه ای وجود نداشت. آیزنهاور خشمگین و اوقات تلخ، از روی تعجب فریاد برآورد که: “برای حدود هفت سال، از ۱۹۴۶ تا به حال، من می دانم که هر کسی که باید نگران چنین چیزهایی می بوده باشد، صدای آن چیزی را داشته خفه می کرده که باید آن را به هنگامی انجام دهیم که استالین می میرد... خب او مرد و و ما می خواهیم ببینیم چه دیدگاه های روشنی در پرونده های این دولت وجود دارد، چه نقشه هایی کشیده شده بودند. آنچه که ما یافتیم این بود که نتیجه ی هفت سال زوزه کشیدن، دقیقن صفر بود. هیچ نقشه ای نداریم”. به اندازه ی سهمش، تیلرسون راهنمایی پیمایشی را بنیانگزاری کرده است که می بایست ایالات متحده را به سوی سیاست خارجی سوق دهد. وظیفه ی دولت اکنون اینست تا راه هایی را مورد مطالعه قرار دهد که بتوانیم از بحران سرگردان ایران به منظور جایگزینی توانمند یکی از تثبیت شده ترین دشمنان آمریکا، بهره برداری کند.
نکته ی پایانی:
خواست و اراده ی ملی ما در برقراری دمکراسی و آزادی های فردی و اجتماعی، امری نیست که با رویکرد موافق یا مخالف دولت های دیگر دستخوش فراموشی یا تعدیل شود. آنچه که برای مردم رنج کشیده ی ایران مهم است، سرنگونی ولایت فقیه به منظور برقرای عدالت اجتماعی و رفع تبعیض های ملی از دید سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دینی و فرهنگی است. پس می توان پیرامون عزم مشترک ما با رویکرد آمریکا، فکر کرد.
نظرات