شرم در ادبیات ما به عنوان “انفعال، خجالت، آزرم و البته حیا” تعریف شده است. در نخستین نگاه متوجه می شویم که واژه ی “حیا” در هم ترازی معنایی در کنار سه واژه ی دیگر قرار گرفته است و این درست است؛ اما نکته آنست که واژه های هم معنا، دارای مفهوم های یکسانی نمی باشند و از اینرو معنی با مفهوم است که تعریف دقیق تری می دهد و کاربردش معلوم می گردد. همچنین، مفهوم یک واژه یا عبارت است که آن را می تواند از لحاظ معنایی با دیگر واژگان یکسان کند یا مکمل آنها باشد.
آیا انسان آزاد همچنان شرمگین است ؟ آیا دریدن پرده ی حیا، نشانه ی آزادی است ؟ این را فلسفه پاسخ داده و می دهد، اما آیا مظهر نجابت یک انسان، شرم او نسبت به انجام دادن و ندادن برخی کارها و داشتن و نداشتن برخی رفتارها نیست ؟ چگونه می توان آزاد بود و شرم یا حیا به خرج داد ؟ آیا انسان به خاطر حریم خصوصی و اجتماعی خود نیازمند داشتن شرم و خلوت نیست ؟
آیا می توان به خلوت دل و اندیشه ی انسانی وارد شد تا شرم و حیای او را دستکاری کرد، زیاد و کم کند ؟ آیا ما ذاتن از چه مقدار شرم و حیا بهره مندیم و علت تفاوت کمی و کیفی آن چیست ؟
شرم آن نیست که نکنی، شرم آنست که در زمان درست و مکان درست و به روش درست انجامش دهی. شرم، انفعال نیست؛ شرم، شرافتی است که شکیبایی می کند و امیدوارست. شرم، ترسیدن از گرفتن فرصت ها نیست. در راه آگاهی از سرشت طبیعی خود، شرم را کنار می گزاریم و این کنار گزاشتن شرم، به معنای زیر پا گزاشتنش نیست. خود آگاهی ما نسبت به خود و پیرامونمان، از شرمی است که وجود دارد اما حجابی بر سر ندیدن نگردد.
آیا ما ایرانیان از وضعیت رقت انگیز سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود احساس شرم می کنیم ؟ آیا شرم می کنیم از کودکان کار و زنان روسپی و انبوه دختران فراری که رژیم آمار بالای آن را افشا نمی کند و همه می دانیم که در ایران این فاجعه ها رسوا شده اند ؟ آیا با شکم سیر از کنار فقیری رد شدن، ما را به شرم می اندازد ؟ آیا هر چه کمتر به شرم بپردازیم، امروزی تر و به روز تریم ؟ آیا می توان سخن دانته را پذیرفت که: “هر چه احساس شرم کمتر باشد، گناهی بزرگ تر روی داده است ؟” آیا کلیت فرجام کار ما، دریدگی و بی اخلاقی و دروغ و فساد و کشتار و نیست ؟ آیا در این فضای مسموم بی شرم، زندگی ما بدتر نیست و آیا می توان انتظار داشت که خوبی های ما به کفایت خویش، دیده شوند ؟
این مقاله تلاش ندارد نسخه ای بپیچد، بلکه به طرح پرسش هایی می پردازد تا خواننده را به اندیشه وادارد.
ما چهره ی مان از شرم سرخ می شود، دستانما خیس می گردد، چشممان زوق زوق می کند، پایمان می لرزد و دستانمان در هم گره می خورند. ما در سرشت خود شرم را داریم و کتمان آن به مانند پاک کردن صورت مسئله است.
آیا صیغه ی شیعی و جهاد نکاح سنی، تازیانه بر پیکر شرم نمی زند ؟
آیا ایجاد فاصله های مصنوعی و دیوار سازی جنسیتی، به منظور بهره برداری از قدرت جنسی سرکوب شده ی ما نیست ؟ آیا رژیم های دیکتاتور مکتبی و دارای جهان بینی، به سرکوب گرایش های جنسی انسان ها نمی پردازند ؟ آیا این کار با ترفند کمونیسم و اسلام و دیگر ادیان انجام نمی شود ؟
پس پرسشی باید از خود کرد و به هر آنچه که می اندیشیم باید در زیرمجموعه ی حل این مسئله باشد که “چه باید کرد ؟”
آیا آخوند آیت الله مکارم شیرازی، بت دین فروش فضله های قم و کلان دکان دار دین فروش که ۱۵۰ ملیون دلار از جیب مردم فقر زده و محروم ایران را خرج هوس های پول پرستانه ی خود و خانواده اش کرده است، شرم دارد ؟ آیا او که مفسر قرآن مجید هم هست، از من و شما کلام الله را بهتر نمی شناسد ؟ پر آشکار است که داشتن شرم، ربطی به داشتن دین و البته خدا ندارد؛ بلکه شرم، فضیلتی است انسانی...
آیا انسان آزاد همچنان شرمگین است ؟ آیا دریدن پرده ی حیا، نشانه ی آزادی است ؟ این را فلسفه پاسخ داده و می دهد، اما آیا مظهر نجابت یک انسان، شرم او نسبت به انجام دادن و ندادن برخی کارها و داشتن و نداشتن برخی رفتارها نیست ؟ چگونه می توان آزاد بود و شرم یا حیا به خرج داد ؟ آیا انسان به خاطر حریم خصوصی و اجتماعی خود نیازمند داشتن شرم و خلوت نیست ؟
آیا می توان به خلوت دل و اندیشه ی انسانی وارد شد تا شرم و حیای او را دستکاری کرد، زیاد و کم کند ؟ آیا ما ذاتن از چه مقدار شرم و حیا بهره مندیم و علت تفاوت کمی و کیفی آن چیست ؟
شرم آن نیست که نکنی، شرم آنست که در زمان درست و مکان درست و به روش درست انجامش دهی. شرم، انفعال نیست؛ شرم، شرافتی است که شکیبایی می کند و امیدوارست. شرم، ترسیدن از گرفتن فرصت ها نیست. در راه آگاهی از سرشت طبیعی خود، شرم را کنار می گزاریم و این کنار گزاشتن شرم، به معنای زیر پا گزاشتنش نیست. خود آگاهی ما نسبت به خود و پیرامونمان، از شرمی است که وجود دارد اما حجابی بر سر ندیدن نگردد.
آیا ما ایرانیان از وضعیت رقت انگیز سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود احساس شرم می کنیم ؟ آیا شرم می کنیم از کودکان کار و زنان روسپی و انبوه دختران فراری که رژیم آمار بالای آن را افشا نمی کند و همه می دانیم که در ایران این فاجعه ها رسوا شده اند ؟ آیا با شکم سیر از کنار فقیری رد شدن، ما را به شرم می اندازد ؟ آیا هر چه کمتر به شرم بپردازیم، امروزی تر و به روز تریم ؟ آیا می توان سخن دانته را پذیرفت که: “هر چه احساس شرم کمتر باشد، گناهی بزرگ تر روی داده است ؟” آیا کلیت فرجام کار ما، دریدگی و بی اخلاقی و دروغ و فساد و کشتار و نیست ؟ آیا در این فضای مسموم بی شرم، زندگی ما بدتر نیست و آیا می توان انتظار داشت که خوبی های ما به کفایت خویش، دیده شوند ؟
این مقاله تلاش ندارد نسخه ای بپیچد، بلکه به طرح پرسش هایی می پردازد تا خواننده را به اندیشه وادارد.
ما چهره ی مان از شرم سرخ می شود، دستانما خیس می گردد، چشممان زوق زوق می کند، پایمان می لرزد و دستانمان در هم گره می خورند. ما در سرشت خود شرم را داریم و کتمان آن به مانند پاک کردن صورت مسئله است.
آیا صیغه ی شیعی و جهاد نکاح سنی، تازیانه بر پیکر شرم نمی زند ؟
آیا ایجاد فاصله های مصنوعی و دیوار سازی جنسیتی، به منظور بهره برداری از قدرت جنسی سرکوب شده ی ما نیست ؟ آیا رژیم های دیکتاتور مکتبی و دارای جهان بینی، به سرکوب گرایش های جنسی انسان ها نمی پردازند ؟ آیا این کار با ترفند کمونیسم و اسلام و دیگر ادیان انجام نمی شود ؟
پس پرسشی باید از خود کرد و به هر آنچه که می اندیشیم باید در زیرمجموعه ی حل این مسئله باشد که “چه باید کرد ؟”
آیا آخوند آیت الله مکارم شیرازی، بت دین فروش فضله های قم و کلان دکان دار دین فروش که ۱۵۰ ملیون دلار از جیب مردم فقر زده و محروم ایران را خرج هوس های پول پرستانه ی خود و خانواده اش کرده است، شرم دارد ؟ آیا او که مفسر قرآن مجید هم هست، از من و شما کلام الله را بهتر نمی شناسد ؟ پر آشکار است که داشتن شرم، ربطی به داشتن دین و البته خدا ندارد؛ بلکه شرم، فضیلتی است انسانی...
نظرات