رد شدن به محتوای اصلی

مجاهدین خلق، برساختی از رویکرد سیاسی و امنیتی ایالات متحده در ایران

امروز که زمین و زمان باخته های منفور خلق، بیش از پنجاه سالگی به اصطلاح مبارزات سیاسی خود را جشن می گیرند، هنوز این پرسش پاسخی روشن و برای همه شناخته شده مطرح نشده است که اساسن چه شد که این تشکیلات شکل گرفت و سنگ بنای اعتقادی التقاطی آنان که ترکیبی از مارکسیسم و اسلام کزا می باشد، ایجاد شد.


این پرسشی بنیادین است که هر کسی به فراخور میل و جهت گیری سیاسی خود، مجاهدین خلق را برآیندی از عناصر جدا شده و جهش یافته ی حزب خائن توده، نهضت آزادی و یا جبهه ی ملی می داند؛ شاید همه ی این موارد نسبت به هسته ی نخستین تشکیل چنین فرزند نامشروعی درست باشد، اما علت اصلی آن را باید در رویکردی دانست که اجازه داد و تشویق کرد و مواد لازم برای پیوند دو ارتجاع مسموم سرخ و سیاه، یعنی کمونیسم و اسلام را فراهم آورد.

ترکیب این باورت و این جرقه، حکومت شاهنشاهی مشروطه و دولتی قانونی را با زور سلاح و کشتار و ککتل مولوتوف و آتش زدن سینما و ترور و انواع و اقسام خرابکاری ها سرنگون کرد، که ضامن رساندن ایران و ایرانیان به دروازه های تمدن بزرگ بود.

تمدن بزرگ، تمدنی بود که بنا به گفته ی شاهنشاه، ما در آغاز آن راه بودیم و این راه دراز و پر فراز و نشیب تنها از دهه ی پنجاه بود که آغاز شده بود، آن هنگام که ایران از هزار و یک دسیسه ی امپریالیستی و ارتجاعی اسلامی، تازه به قوامی نسبی دست یافته بود و امید می رفت که تا سال ۶۲ خورشیدی، ایران به سوی تمدن بزرگ پا بگزارد و با جهشی خیره کننده به کشوری آباد و پیشرفته تبدیل گردد.


آنچه که مایه ی ایجاد مجاهدین خلق بود باری، این رویکرد ایالات متحده بود که در ذهنیت بیمار و امپریالیستی خود می پنداشت که برای مبارزه با غول سرخ، نیاز دارد تا کمربندی سبز را در آسیا و خاورمیانه به وجود آورد و برای میل به این مقصود، سیاست خود را در "تقویت اسلام کزا و آخوندهای دین فروش" گزاشت. بدین ترتیب، ایالات متحده نخست و پیش از هر کار دیگری، با پادشاه خودخوانده ی صحرای عربستان گفتگو می کند و به آنها وعده و وعید و قول پشتیبانی می دهد تا با همکاری و پشتیبانی آنان به عنوان قطب جهان کزایی اسلام، سنگ بستر مناسبی را برای مبارزه با کمونیسم گزاشته باشد.

سپس، برژینسکی را به اوغانستان فرستاده و به پشتون ها پول و سلاح می دهد تا جلوی پیشروی کمونیسم را در آن کشور بگیرند. در نتیجه ی همین رویکرد غلط و احمقانه ی یانکی ها بود که مارهای زهرآگین الله پرست القاعده و طالبان و ... به وجود آمدند.

آمریکاییان می پنداشتند که اسلام کزا، دقیقن نقطه ی مخالف و مقابل نظام سلطه ی کمونیسم است، اما اشتباه می کردند و در ایران نه تنها بخشی از مردم که درد و ورم اسلام کزا را هرگز نتوانستند رها کنند، هم مسلمان ماندند و هم مارکسیسم شدند !!


به جاست یک نمونه آورده شود تا این غلط کاری آمریکاییان بهتر توضیح داده شود:
دهه ها پیش، دانشمندان دو گونه زنبور را با یکدیگر پیوند ژنتیکی دادند تا نسلی تازه از زنبورها را بسازند که هم سرعت و چابکی قابل ملاحظه ای دارند و هم عسل فراوانی تولید می کنند. بدین منظور، آن گونه که عسل می داد اما چابکی کمتری داشت را با گونه ای دیگر که عسل نمی داد اما بسیار مهاجم و نیش زن و چابک بود، آمیزش دادند و بدین خیال که به مقصود خود می رسند، ناگاه سر و کله ی این زنبورها در طبیعت پیدا شد !! نتیجه ؟؟ نتیجه آنکه زنبوری غیر طبیعی و دستکاری شده وارد حیات وحش شد که نه تنها عسل نمی داد، بلکه بسیار مهاجم تر و خطرناک تر شده بود، به وجود آمد !!

کار احمق های کاخ سپید هم دقیقن به مانند همین زنبور بازی بود !!

اسلام کزا نه تنها جلوی کمونیسم را نگرفت، بلکه دست به دست آن داد و مارکسیسم اسلامی را به وجود آورد و از دل این نوآوری پلید و ویرانگر، موجوداتی روشنفکرنما همچون شریعتی مزینانی ظهور کردند که برای شورشیان مسلح و خرابکار، کتاب ها نوشتند؛ نام یکی از کتاب های این موجود ملتقط، "فاطمه فاطمه است" و نام کتاب دیگرش، "مارکسیسم اسلامی" است !!

شریعتی و امثال وی، اوج روشنفکران ۵۷ بودند !!


اما این تنها احمد کسروی تبریزی بود که روح میهن پرست و روانی روشن و اندیشه ای پر فروغ داشت؛ او در این باره می نویسد:

"امید به جلوگیری از کمونیسم با یاری از دین و مذهب، توجیه ناپذیر است. اگر قرار باشد کسی جلوی کمونیسم را بگیرد و برای آن که به روشنی آن ضعفی را آشکار سازد که در کلیت قواعد و اصول، باید از منطقی بهتر از آنان برخوردار باشد. اگر ایرانیان از افتادن در دام کمونیسم خودداری می کنند، نه به این خاطر است که مسلمانند و نه به خاطر اسلام است".

فیلم مستند و روشنگرانه ی جناب "احمد رضا بهارلو" به نام "سقوط" (Devolution) را در این رابطه تماشا کنید:

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د