رد شدن به محتوای اصلی

حقایقی در رابطه با دوران طلایی خمینی حرامزاده و رابطە ی پنهانی با عروسش

داستان "عمام راحلی" که در روز‌ها و شب های پایانی دومین جنگ طولانی سده ی بیستم، که باعث کشته و معلول شدن و آوارگی ملیون‌ ها انسان شد و هزاران ملیارد دلار به دو کشور خسارات وارد نمود، مشغول "معاشقه با عروس خود" بود !!


هنگامی که از دید پیر جماران می توان با "طفل شیرخواره" شهوت رانی کرد، عروس که نان زیر کباب است !!

عمامی که به اعتراف نوه اش "نعیمه اشراقی"، گوشه چشمی هم به زنان شهدا داشت:
"جوک دیگری که برای عمام تعریف کردیم و همیشه به شوخی یاد می‌ کردند، این بود: «عمام خمینی: ای پاسداران، بیوه ی شهدا را بگیرید. ای کاش من یک پاسدار بودم !!»".

بدون شک یکی از سیاه ترین برگه های حکومت دستاربندان اسلامی بر میهن عزیزمان، قتل و عام خونین افسران رشید ارتش شاهنشاهی و همچنین کشتار همگانی زندانیان سیاسی و دگراندیشان در تابستان خونبار ۶۷ بود. تابستان شومی که تنها در مرداد و شهریورش، به روایت اسناد و تاریخی قریب به ۳۳۵۰۰ زندانی در زندان های مخوف خمینی حرامزاده، به دار کشیده یا تیرباران شدند. درست در همان روزگار که جامعه ی جهانی و محافل بین المللی از این جنایت خوبین عليه بشریت در شوک و گیجی مفرط به سر می برد اما، عمام امت، خمینی جنایتکار بیکار نبود. او به همراه "معشوقه ی عرفانی" خود موسوم به فاتى، مشغول سرودن اشعار عاشقانه ی زنجیره ای بود که از مدت ها پیش ادامه داشت. کسانی که دست کم یک بار دیوان اشعار خمینی حرامزاده را خوانده اند، بدون شک دریافته اند که مخاطب بسیاری از اشعار او خانمی است به نام فاتى که برخی از سرودها منتسب به او یا برای اوست.


اما فاتى اشعارعاشقانه ی خمینی حرامزاده کیست ؟او کسی نیست به جز "فاطمه طباطبایی" همسر حاج احمد خمینی و خواهر صادق طباطبایی کلاهبردار معروف اسلحه که شرح خیانت او به ملت ایران در شرایطی که مملکت در بحران جنگ به سر می برد، پیشتر از نظرها گزشته است. صادق طباطبایی همان کسی‌ که پس از مرگش در اسپند ماه گزشته، سید مجتبا واحدی تلوزیون نشین صدای آمریکا و ساکن این کشور، تلاش نمود او را "خادم به كشور و ايرانيان" معرفی‌ نماید !!
منبع

آغاز ماجرا
شخص فاطمه طباطبایی در این باره می نویسد:
"زمانی که به اقتضای رشته ی تحصیلی، یکی از متون فلسفی را می خواندم، برخی از عبارات مبهم کتاب را در مواقع مناسب با عمام در میان می گزاشتم و به مروز این پرسش و پاسخ به جلسه ی درس ۲۰ دقیقه ای تبدیل شد".

و این چنین ادامه می دهد که:
"پند آموزی و روشنگری عمام در قالب رباعى و در نهایت ایجاز آمده بود، به جان دل نيوشيدم و آویزه ی گوش کردم و سرمست از حلاوت آن شدم. آنگاه دریافتم که نظیر چنین پیام هایی دریغ است ناگفته بماند. لفظ بی کران آن عزیز چنان بود که جرات اصرارم می داد و هر دم بر خواهش های من می افزود. تا آنجا که درخواست سرودن غزل کردم و ایشان عتاب کردند که مگر من شاعرم ؟ و پس از چند روز چنین شنیدم:

"عاشق نشدی اگر که نامی داری
دیوانه نه ای اگر پیامی داری

مستی نچشیده ای اگر هوش تراست
ما را بنواز اگر که جامی داری (۲)


و بدین گونه بود که عمام امت از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۷، یعنی به مدت پنج سال همراه با معشوقه ی عرفانی خود مشغول سرودن اشعار زمینی که از لب و جام و گیسوی یار حکایت داشت، بود؛ و کمی آن طرف تر از جماران، جوانان این مملکت در سیاهچال های اوین تجاوز و شکنجه می شدند و یا به صورت دسته جمعی تیرباران می گشتند !!

خمینی حرامزاده تنها در بهمن سال ۶۷ یعنی به مدت یک ماه، ۱۵ غزل و یک رباعى سرود و به عشقش پیشکش کرد !! کاری که حافظ با آن عظمت و بزرگیش هیچ گاه نتوانست انجام دهد !! از جمله غزلیات عاشقانه ی او می توان به "قبله ی عشق، هوای وصال، فنون عشق، همت پیر، می چاره ساز و چندین مورد دیگر اشاره کرد".

و نتیجه هرچه که باشد به درایت و شعور مخاطب واگزار می گردد.

منبع:
باده ی عشق
انتشارات سروش
صدا و سیمای جمهوری اسلامی
چاپ نخست، ۱۳۶۸


بسیاری معتقدند که این اشعار خمینی حرامزاده جنبه های شهوانی دارد و در عباراتی مانند “ما را بنواز اگر جامی داری”، واژه ی جام اشاره به آلت تناسلی زنانه دارد !!

بسیاری نیز اشعاری مانند “من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم / چشم بیمار تورا دیدم و بیمار شدم” را اشاره ی خمینی حرامزاده به عروسش می دانند. در باره ی این رابطه، نظریه هایی نیز مبنی بر تنفر سید احمد خمینی از پدرش مطرح شده است، اما محیط بسته ی رژیم هیچ گاه اجازه نداده تا ژرفای این رابطه به صورت مستند مشخص شود.

همچنین فتواهایی از خمینی حرامزاده در مورد رابطه ی جنسی با "عمه، خاله و سایر نزدیکان" وجود دارد. وی در مورد رابطه ی جنسی و لاپایی که در فقط اسلامی بدان "تفخیذ" می گویند، در مورد کودکان شیرخواره نیز مطالبی در "تحریر الوسیله" آورده است که آن را جایز می داند.




همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د