رد شدن به محتوای اصلی

تفاوت ما و آنها، درآمدی بر تضاد اپوزوسیون سیاسی با ریز لاشه های تجزیه طلب

چرا که ما ملت ایرانیم و این بدان معناست مردمی یکپارچه یک ریشه و تداوم تاریخی و تمدنی، در یک جغرافیای سیاسی مشترک و زیر یک پرچم و با یک زبان ملی، با یکدیگر می زیند. آنچه که ما به عنوان ایران می شناسیم، از دید سیاسی قابل تعارف و چانه زنی نیست و تمامیت آب و خاک ایران قابل مذاکره نیست.


تجزیه طلب، موجودی است جدا افتاده از مام میهن که در بهترین حالتش در پیکر ایران زندگی می کند و چون انگلی بدان آسیب می رساند و در برابر نعمت بودن کشور و تمدن ایران، به آن دهان کژی کرده و خوراکش را می خورد و توی صورتش تف می کند. تجزیه طلب، در گام نخست یک فرد دروغ زن و ناسپاس است، موجودی است که هویت خود را جدای از تمدن و فرهنگ ایرانی می بیند و برای این کار، چاره ای به جز "قوم گرایی" و "نژاد پرستی" ندارد.

فرد تجزیه طلب، خود را ترک یا عرب یا کرد می خواند، نه ایرانی. اما هم میهن کرد و عرب و ترک، به خوبی می داند که در گام نخست ایرانی است و سپس واجد قومیت و دین.


اینکه رژیم سرکوبگر ولایت فقیه، فاشیسم دینی را بر ایران چیره کرده و "مذهب ضاله ی رافزی" را بر دین دین ها و مذهب ها برتری داده و آن را به عنوان دین و مذهب رسمی به کشور تحمیل نموده است، مسئله ای است که اگر درباره ی یک قومیت خاص نیز به کار گرفته می شد، می توانست یک فاشیسم قومی نیز باشد. اما در جمهوری اسلامی، فاشیسم قومی وجود ندارد، بنیانگزار دجال این رژیم خونریز، خود سیدی است عرب تبار که دودمانش از هندوستان به ایران کوچانده شده اند و دیکتاتور دوم این رژیم نیز، خود یک عرب تبار دیگر با قومیتی آذری است. مغلطه ای که معلوم نیست سرانجام قومیتی آذری دارد یا عرب.

هتا در میان اقوام کرد و بلوچ، آنان که مذهب شیعه دارند در مصدر امور رژیم قرار گرفته اند و اگر به آنها بی توجی شده و دچار محرومیت و سرکوب قرار گرفته اند، نه به خاطر کرد بودن یا بلوچ بودنشان بوده، بلکه به دلیل داشتن مذهب کزایی سلفی بوده است که ریشه و بن گنداب ناب محمدی و تحمیلی را در خود دارد.

دین اسلام، دینی که با شمشیر و کشتار بر ایران چیره شد، همیشه وصله ی ناجور فرهنگ ایران بوده است.


اما اپوزوسیون یا مخالف از نوع سیاسی، کس یا جریانی است که علیه دستگاه سیاسی موجود کشور به پا خواسته، از راه دمکراتیک یا غیر دمکراتیک، به مخالفت با رژیم موجود می پردازد، اما ایرانی است.

زبان ملی ایرانیان، پارسی است و هر قومیتی در ایران می تواند آزادانه به زبان خود گویش کند و باید که شرایط کشور آزاد ایران فردا به گونه ای باشد که هر قومیتی بتواند در صورت انتخاب، زبان مادری خود را نیز فراگیرد؛ اما آموزش زبان مادری با آموزش به زبان مادری، نه تنها از زمین تا آسمان متفاوت است، بلکه در تضاد به رویکرد ایرانشهری نیز می باشد.

یک ملت باید دارای زبان مشترک باشد و این زبان از دیرباز در سرزمین ما، زبان پارسی بوده است. دشمنی با زبان پارسی، یعنی دشمنی با زبان ملت ایران و دشمنی با روحیه ی ملی گرایی و میهن پرستی. دشمن ایران، به زبان پارسی ارج نمی گزارد و به شاهنامه و فردوسی بزرگ توهین می کند. اینها نه تنها اپوزوسیون نیستند، بلکه دشمنان ایران نیز می باشند.

هویت ملی ما با هویت قومی ما در تضاد نیست، بلکه این هویت قومی ماست که با همراهی و هم پیمانی و هم رایی ما، هویت ملی و یکپارچه ی ایرانیمان را به وجود می آورد.


باید همیشه میان تجزیه طلب و دشمن ایران و ایرانی با ملی گرایان میهن پرست و اپوزوسیون رژیم، فرقی آشکار گزارد و خط قرمزی برجسته کشید.

همین جستار در ایران گلوبال

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د