رد شدن به محتوای اصلی

مهم ترین بخش از نامه ی سرگشاده ی احمد کسروی درباره ی شیعه و آخوند به بیات نخست وزیر دولت وقت

نخست باید یاد آور شد که در کشورمان ایران، افزون بر فرقه ی ضاله ی شیعه، فرقه ها و ادیان ضاله ی فراوان دیگری نیز وجود دارند؛ برای نمونه، دسته بندی هایی که به نام های زرتشتی، مسیحی، سنی، علی الهی، صوفی، بهایی، شیخی، کریم خانی، اسماعیلی و مانند اینها مشهور هستند.


زنده یاد جاوید نام کسروی تبریزی می گوید:

"ما از راهش می کوشیم که اینها را از میان برداریم و همه ی ایرانیان را به یک راه آوریم. آنگاه می پرسد: «آیا کار بدی می کنیم ؟»".

اکنون می آییم بر سر مذهب شیعه ی آخوندی که آقای علی دشتی یاد آوری کرده و آنگاه بیشتر گله ها و شکایت ها بر سر آن است و کسروی، "مرتزا قلی بیات" نخست وزیر را محترمانه به مرزهای جهانگیری هنر نویسندگی خود در عرصه ی آخوندی نزدیک می کند. برای کسی که پیشتر آثار فراوانی در رد این عقاید نوشته است، اکنون کار پیش پا افتاده ای به دید می رسد که در بقیه ی نامه ی سی و دو رویه ای خود، خامه رها کند و داغ آشکار سازد:

"و این کیش آخوند شیعه با خرد ناسازگار است. با دانش ها ناسازگار است. با تاریخ نازساگار است. با زندگانی ناسازگار است. پس از همه ی اینها، با مشروطه، با زندگانی دمکراسی که ما با خونریزی و فداکاری به دست آورده ایم، ناسازگار است. ما صد ایراد به این کیش آخوند می داریم، اما اشکال بزرگ، بر سر همان بخش اخیر است، بر سرهمان ناسازگاری با مشروطه است.






کسروی در اینجا از نخست وزیر جناب بیات پرسشی می کند که هنوز قریب به هفتادسال پاسخ آن را خیلی از دست اندرکاران سیاسی در درون و برون از ایران درنیافته اند و راه خود را می روند !! در فرازهای پسین، کسروی از آغاز جنگ سرد و نتایج زیان بارش می گوید و به شاه و سیاست مداران هشدارهای خردمندانه و میهن دوستانه ای را می دهد که ملت ما امروز سر تا پا در لجنزار اسلامی گرفتار هستند. چه قدر آهنگ صدای کسروی، صمیمی و آواز او پس از یک انقلاب خونین و هستی بر باد ده اسلامی، شنیدنی و عبرت انگیز است.


احمد کسروی:
"من تنها آن را با جناب عالی که آقای بیات و خود رییس دولت می باشید به گفتگو می.گزارم و خواهشمندم دولت به ما راهی نماید. خواهشمندم گامی پیش گزارده، گره از رشته ی ما بگشایید. همه می دانند که در کیش شیعه ی آخوندی، حکومت حق عمام است. جز او هر کس دیگری به حکومت برخیزد، غاصب و جائر و فاجر است و پیروان او همه گناهکارند.

در زمان عمام جعفر صادق بنیادگزار این کیش و جانشینان او خلفایی که می بودند، شیعیان آنان راغاصب می شناختند و فرمانبرداری از آنان را به خود بایا، لازم و ضرور نمی شماردند. سپس که روزگار گزشته و داستان عمام ناپیدا آمده که در اینجا نیازی به سخن از آن نمی باشد، باور شیعیان این بوده که در نبودن آن عمام، حکومت حق علماست و علما جانشینان آن عمامند. در نتیجه ی این باور است که شعیان آخوندی همیشه چه به خلفای اسلامی که در بغداد یا مسر یا در استانبول ترکیه می بوده اند و چه به پادشاهان دیگری که در کشورهای اسلامی برمی خاسته اند، با دیده ی دشمنی نگریسته، آنان را جز غاصب و جائر نمی شناخته اند و در خود کشور ایران، همیشه این گفتگو در میان می بوده که شاهان غاصبند، مالیات دادن به آنها حرام است، به سربازی رفتن حرام است.



اینها چیزهایی است که در خور گفتگو نیست. گفتگو در آن است که ایرانیان که در زمان صفویه، کیش شیعی را پذیرفته بودند و این کشور یکی از کانون های بزرگ شیعی گری به شمار می رفت و اکنون هم می رود، در چندین سال پیش کسانی از همان علما و دیگران به جنبش برخاستند و پس از کشاکش ها و خونریزی ها، حکومت مشروطه یا دمکراسی را از توده های اروپایی فراگرفته، در این کشور روان گردانیدند که اکنون هم روان است و پیداست که آنچه اندیشه ی مشروطه خواهی را در ایران پدید آورد، آن بود که کیش شیعی و دستورهای آن نمی توانست کشور را به راه برد و گرنه چه نیاز به مشروطه بودی ؟؟

چرا بایستی علما پیش افتند و مشروطه خواهند ؟! چرا بایستی فقه جعفری را کنار گزارند و قانون ها از فرانسه و انگل ایس آورند ؟! و در زمان قاجاریه، چون پادشاهان آن خاندان ناشایستی بسیار از خود می نمودند و کشور روز به روز ناتوان و آشفته می گردید و از آن سوی، آوازه ی مشروطه در کشورهای اروپا و آبادی و نیرومندی آن کشورها به ایران رسیده بود و کسانی از خود ملایان از شادروان بهبانی و طباطبایی و آخوند خراسانی و دیگران پا پیش گزاردند و خواستار مشروطه شدند، اینکه مشروطه در ایران به نتیجه ی نیکی نرسید، همین ناسازگاری با کیش شیعی و برخورد با دستورهای آن می باشد.



ما در این کشور بوده ایم و می دانیم که ملایان و پیروان ایشان با مشروطه و قانون های آن چه رفتاری کرده اند. نافرمانی به قانون، سرپیچیدن از دستور دولت، گریختن از سربازی، نپرداختن مالیات، گریزانیدن کالا از گمرک، قاچاقی گزشتن از مرز. نخست وزیر، وزیران، نمایندگان مجلس، سران اداره ها، کارمندان دولت، همه از ظلمه اند و همه گناهکارند، پول هایشان حرام است، لباس هایشان حرام است، نانی که خودشان و فرزندانشان می خورند حرام است و عدلیه خلاف شرع است، دفترهای رسمی خلاف شرع است، نظام وظیفه خلاف شرع است، مالیه خلاف شرع است، دبستان ها خلاف شرع است، دانشکده ها خلاف شرع است، هر چه بیرون از دستگاه آخوندی و شیعی گری است خلاف شرع است. میهن پرستی، بت پرستی است، گفتگو از سوسیالیسم و کمونیسم به کلی حرام است. اگر بیگانگان به کشور آمدند، چون جلوی روضه خوانی و زیارت را نمی گیرند، بسیار بهتر که بیایند !! می باید بگویم که کیش شیعی آخوندی، پندارهای آن مغز پیروان را چندان برمی گرداند که جای بازی به هیچ دیگر نمی گزارد و او را از زمان خود بیرون برده، به هزار و سیصد سال پیش می کشاند. یک شیعی آخوند که در این زمان است و در میان ماست، اگر نیک بجوییم، در هزار و سیصد سال پیش است، در مدینه است، در کربلاست، در کوفه است، در شام است؛ و آنچه در برابر چشمش دفیله رژه می روند، کشاکش های خلافت و داستان کربلا و جنگ های سلیمان بن صرد و مختار ثقفی است !!



و راست گفته شده که اینان مردگان هزار و سیصد ساله اند که سر از گور در آورده و به میان مردم آمده اند. راست گفته شد که اینها به جهان جز از دید شیعی گری آخوندی، از دیده ی تولا و تبرا، دوستی با ولایت فقیه علی و بیزاری از سنی گری، نمی نگرند.

شما اگر پیش یک شیعی آخوند سخن از پیشامدهای این زمان برانید، مسلن از این جنگ دوم جهانی و از نتیجه های آن گفتگو کنید، لذتی نخواهد برد، ولی اگر بازگردید و سخن از جنگ خیبر و کشته شدن مرحب جهودی و مانند آن برانید، خواهید دید چهره اش شکفته و با یک لذتی به گفتگو در آید. جلو خامه را باز نمی گزارم. کیش شیعی آخوندی با زندگانی دمکراسی نمی سازد و نتواند ساخت. اگر آب و آتش با هم توانند ساخت، اینها هم توانند ساخت !! راست است ما می بینیم دولت های ما با ملایان نیک ساخته اند. در این سه سال پس از شهریور بیست، دیدیم که چه پشتیبانی ها به ملایان نمایند و چه نقشه ها برای چیره گردانیدن آنها می کشند. دیدیم که هنگامی که حاجی آقا حسین قمی از نجف آهنگ ایران کرد، رادیوی ایران تا مرز عراق به پیشواز او رفت و تو گفتی قهرمان لنینگراد را به ایران می آورد !!

حسینیه = تویله


راهپیمایی او را گام به گام آگاهی داد. دیدیم که دولت به او رسمیتی داد، رسمیتی که تاکنون معنایش نفهمیده ایم و پیشنهادهای او را درباره ی چادر و چاقچور به رسمیت پذیرفت و پاسخ رسمی داد. دیدیم که پسر آقای حاجی سید ابوالحسن اصفهانی برای گردش به ایران آمد و آقای ساعد نخست وزیر آن زمان، به همه ی فرمانداران و استانداران دستور فرستاد که پذیرایی های بسیار باشکوه از او کنند که رونویس نامه ها در دست ما است و دیدیم در این چندین سال، رادیوی ایران یک دستگاه ملایی گردید که کم کم روشان باز شد و پارسال و امسال روضه هم خواندند و اگر جلوگیری نشود، هر آینه سال آینده نوحه هم خواهند خواند و خانواده ها باید پیرامون رادیوها دایره پدید آورند و به هوای آن، سینه بکوبند و ترجیع های نوحه را خوانند !!

ولی اینها سازش های خائنانه ای است. اینها سازش های آن دسته از وزیرانی است که بدخواهی آنان با توده و کشور از پرده بیرون افتاده و در این کشور یا زندگانی دمکراسی، یا کیش شیعی آخوندی، یا سررشته داری توده یا حکومت ملایان یا آن یا این هر دو یک جا نتواند. ما - ما که دسته ی پاک دینان یا آزادگانیم - سنجیدیم و با خود اندیشیدیم و به این نتیجه رسیدیم که باید مشروطه را نگاهداریم و کیش شیعی آخوندی را رها کنیم و ایرانیان امروز به نام ایرانی گری می زیند نه به نام مسلمان آخوندی و از قانون های خود پیروی می کنند نه از قانون های اسلامی آخوندی".








روز ملی آخوند کشان را به خاطر بسپار...

همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د