رد شدن به محتوای اصلی

شبح حجتیه: دو عاملی که به حکومت اسلامی کمک کردند تا حکومت کند

اولویت اصلی جناح های گوناگون جمهوری اسلامی، نگاهداشت رژیم است و همه چیز در برابر آن، امری دومیه محسوب می گردد. افزون بر این، بسیاری از مزدوران جناح های گوناگون، با هم نسبت خانوادگی دارند و مانند هموندان قبیله و فرقه در بین خودشان ازدواج کرده اند و به هر صورت مراعات یکدیگر را می کنند و اگر گوشت هم را هم بخورند، به استخوان همدیگر رحم می کنند.


در اینجا می خواهم راجع به دو جناح صحبت کنم و پیشینه ی آنها را توضیح دهم تا نقش کنونی و احتمالن آینده ی آنها در ولایت فقیه روشن شود؛ به ویژه که اپوزوسیون همیشه به این تفاوت های بین جناح ها بهایی نمی دهد و بیشتر مواقع همه را سر و ته یک کرباس می شمارد.

بخش نخست: حجتیه
در آغاز از بیرون تفاوتی بین گروه های گوناگون رژیم دیده نمی شد، همه ی آنها علیه اعلا حضرت و دولت قانونی کشور متحد بودند؛ در آغاز موجودیت جمهوری اسلامی هم دست به دست هم دادند، اما تفاوت ها کم کم خود را نشان داد .

از میان همه ی گروه ها، دو بنیاد مذهبی، انجمن حجتیه و مدرسه ی حقانی، بیشترین کادرهای اداری رژیم را تامین کردند. انجمن حجتیه در زمان شاه، به ظاهر یک انجمن رسمی خیریه و نیکوکاری بود که فعالیت های دینیش متمرکز بود بر مبارزه با بهایی گری و تبلیغ انتظار مهدی موهوم و بر اساس اساسنامه اش، نمی باید به هیچ روی در امور سیاسی دخالت می نمود. از سال ۱۳۴۰، بسیاری از هموندان آن به دانشگاه راه یافتند. تروریست ها و جاسوس های حجتیه، به صورت مخفی در نشست های بهاییان شرکت می کردند و نیازمند سخنرانان آموزش دیده ای بودند که دستی توانا در مباحث الهیات و دینی داشته باشند.

حجتیه از سهم عمام مراجع. برخی هموندانش هتا به ظاهر بهایی شده و به تبلیغ بهایی گری می پرداختند. با کار آزموده شدن کادرهای دانشگاه نیز، توانستند گروه هایی تخصصی برای جلب افراد تهیه ببینند، به گونه ای که حجتیه مدعی شد که در سال ۵۰  موفق شده سازمانی سراسری در ایران بر پا کند و هتا به کشورهای همسایه مانند پاکستان و هند نیز گسترش یابد. یکی از مراکز حجتیه، مدرسه ی علوی با مدیریت علی اصغر کرباسچیان بود.

مدرسه ی حقانی در ۱۳۳۹ خورشیدی از سوی آخوندهایی همچون سید محمد بهشتی که خواستار تحول در حوزه بود، بنیاد گزاشته شد. آخوندها جنتی و تمساح یزدی از مدرسین این مدرسه و آخوند محسنی اژه ای، رازینی، رامندی، صدیقی و مبشری، اسلام حجازی و غلامرضا كرباسچی، از دانش آموختگان مدرسه ی حقانی بودند كه در قوه ی قضاییه به جایگاه های حساسی دست یافتند.


پس از شورش ۵۷، حجتیه مخالفت با بهایی گری را که دیگر کارکرد پیشین را نداشت، به حاشیه راند و در عوض، لوله ی تفنگش را به سوی چپ ها و مارکسیست ها چرخاند و به همین سبب در معرض دشمنی آنها قرار گرفت. بی جهت نبود اگر آغازه های شورش ۵۷،  برخی از چپ ها مانند حزب توده و فداییان، به مخالفت با انجمن حجتیه برخاستند و از جناح دیگر حکومت یعنی خط عمامی ها دفاع نمودند.

پیش از شورش ۵۷  تا برپایی رژیم جمهوری اسلامی، حجیته تایید ضمنی خمینی حرامزاده را داشت؛ همه به یاد دارند که خمینی خونخوار قول داده بود در حکومت دخالت نکند و به قم برود و به امور دینی بپردازد، اما با تشکیل حکومت ولایت فقیه متضاد با شیعه ی سنتی، خمینی حرامزاده نخست با آیت الله خویی و سپس با آیت الله شریعتمداری درافتاد، تنها به این دلیل که منتقد اساسی حکومت اسلامی به حساب می آمدند. انجمن حجتیه که منطقن از آن انتظار می رفت با ولایت فقیه مخالفت کند، به ناچار و به شکلی صوری، به حاشیه فرستاده شد، اما در کردار برخی از هموندان و هتا برخی از هواخواهان مشهور آنان مانند آخوندهای دانه درشتی جون جنتی، خزعلی و تبسی، به سبب دلبستگی به مال و منال و قدرت، در مراکز قدرت باقی ماندند و تقیه کردند و البته با خط عمامی ها مخالفت نمودند. تبسی و خزعلی با داشتن منابع مالی فراوان، مشهد را تبدیل به پایگاهی برای حجتیه کردند و پایه های قدرت خویش را به این ترتیب محکم ساختند.


آخوند تمساح یزدی با یاری هیئت موتلفه، مدرسه ی حقانی را قبضه كرد و سپس با كمک مالی بنیاد به اصطلاح مستضعفان و یک سرمایه دار دیگر، از بنیاد "راه حق" جدا شد و بنیاد دیگری به نام "عمام باقر" تشكیل داد كه از یارانه های مردمی و به ویژه بنیاد موسوم به مستضعفان اداره می شود را تشکیل داد. حقانی یک مدرسه ی عادی نیست، مدرسه ای است که مغزشویی می کند و آدمكش تربیت می كند و در جایگاه های حساس دولتی می گمارد.*

بخش دوم: خط عمامی ها
گروه رو در روی حجتیه، خط عمامی ها بودند که جناح چپ رژیم را تشکیل می دادند و واواک را بنیاد گزاری کردند و در رقابت با سازمان های چپ آن روز، خود را ضد آمریکایی می دانستند و ادعای مبارزه ی ضد امپریالیستی داشتند. برداشت های سطحی و ساختن سوسیالیسم اسلامی با این باور که نخستین سوسیالیست جهان، عمام یکم شیعیان علی ابنه آب طالبی و یا ابوذر غفاری است، که عمدتن متاثر از کتاب های علی شریعتی و مانند اینها بودند؛ هر چند امروز بسیار نازل جلوه می کند، اما در آن زمان بسیاری از جوان ها را جلب کرد. به هر روی از دیوار رایزنی آمریکا بالا رفتند و گروگان گرفتند وعواقب نکبت باری گریبانگیر کشورمان شد، از جمله جنگ و پرداخت غرامت های کلان و...

این گروه در اختلاف آخوند منتظری با خمینی حرامزاده و اعتراض او به اعدام ها و خلاف کاری های دیگر، نه تنها از منتظری دفاع نکردند، بلکه جانب خمینی خونخوار را گرفتند و بر او تاختند. چهره های شناخته شده ای مانند آخوند سید محمد خاتمی، کروبی، محتشمی و عبد الله نوری، علیه آخوند منتظری بودند؛ هتا هنگامی که خمینی حرامزاده فرمان عزل منتظری را صادر کرد، عبد الله نوری دیوار حایل خانه ی آخوند منتظری را با بولدزر ویران کرد.


آخوند منتظری ۶۳ ماه در حصر بود و هنگامی که با فرمان خمینی حرامزاده، این محدودیت ها برداشته شد، آخوند یونسی وزیر اطلاعات سید محمد خاتمی، از دیدار احزاب و شخصیت ها با منتظری جلوگیری کرد. بدین ترتیب، اصلاح طلبان حکومتی ایی که امروز از حصر کروبی و موسوی می نالند، هنگامی که در قدرت بودند، آن روباه سبز، سید محمد خاتمی رییس جمهورشان، در شورای امنیت رژیم در سال ۷۷، حبس خانگی آخوند منتظری را تصویب کرد و با سختگیری به اجرا گزاشت.

با ترور خمینی حرامزاده، خط عمامی ها به خواب زمستانی رفتند و به تدریج که دستشان از همه جا کوتاه شد و از گردونه ی قدرت بیرون افتادند، زبان به انتقاد گشودند و اصلاح طلب لقب گرفتند.

آخوند خامنه‌ ای، مجمع روحانیون مبارز که پایگاه های اصلاح طلبان حکومتی و عمامه به سر بود را، از انتخابات کنار گزاشت. اصلاح طبان حکومتی با ناشیگری به انتقاد از رفسنجانی پرداختند و پس از آنکه او را بی آبرو کردند، بر اساس مصلحت روزگار و شرایط و اقتضای خوردن نان به نرخ روز، به اتحاد با وی روی آوردند. از رفتار گزشته ی خود با آخوند منتظری ابراز پشیمانی کردند و با هواداران وی همدردی نمودند !!


در دوره ی سوم مجلس وحوش ولایت در سال ۶۷ و پس از بازنگری در قانون اساسی رژیم، نام مجلس شورای ملی رسمن به مجلس شورای اسلامی دگرش یافت. در این دوره بیشتر هموندان تویله ی مجلس، با خط عمامی ها بود. در آستانه ی انتخابات فرمایشی دوره ی چارم، شورای نگهبان تفسیر تازه ای از ماده ی ۹۹ قانون اساسی درباره ی نظارت را، به نظارت استصوابی یعنی نظارت بر "تمام مراحل اجرایی انتخابات از جمله تایید و رد صلاحیت نامزدها" دگرش داد. بدین ترتیب، با دخالت دیکتاتور رژیم و سکوت آیت الله مردار اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی و تمکین سید روباه سبز محمد خاتمی رییس جمهور، نظارت شورای نگهبان تبدیل به دخالت شورای نگهبان در انتخابات شد. پسین ها به استناد همین تفسیر، رد صلاحیت های گسترده ای انجام شد و هتا لاشه مرداری چون خود آخوند رفسنجانی هم در امان نماند و صلاحیت او هم رد شد !!

اصلاح طلبان حکومتی برنامه ای برای اصلاحات نداشتند و هیچ گاه در برابر زیاده خواهی و اشتهای سیری ناپذیر آخوند خامنه ای برای دگرش قانون اساسی نیم بند هم مقاومت نکرده و در مجموع دستاوردی جز ابقای رژیم نداشتند. پس از تظاهرات مردم در سال ۸۸ که در اثر ندانم کاری دو زباله ی سیاسی موسوی و کروبی به سرکوب گسترده و کشته شدن و دستگیری بسیاری منجر شد، این پسروی ادامه داشت و با آمدن روباه بنفش آخوند روحانی، از وی پشتیبانی کردند. حسنک روحانی هتا مدعی اصلاحات هم نیست، اما بیشتر اصلاح طلبان رژیم یا از او پشتیبانی می کنند یا در دولت وی ادغام شده اند، چون در کردار برای ادامه ی حیات سیاه سیاسی خود، چاره ی دیگری نداشته اند.

بخش سوم: ریزش اصولگرایان و نزدیکی جناح ها گوناگون حکومتی
اکنون پس از مدت ها، بین جناح های گوناگون حکومتی و عمدتن بین حجتیه و اسهال طلبان، نزدیکی ایجاد شده است، به گونه ای که گاهی اتهام حجتی بودن به آنان زده می شود. هنوز در رژیم، هواداران و دلبستگان حجتیه بسیارند، اما در ظاهر با حجتیه مخالفت می کنند. مخالفت دو گروه در زیر پوسته و چتر ولایت فقیه جریان دارد، اما همه مدعی ذوب در ولایت هستند. فراموش نکنیم که فرقه ی "فرقان" از شکم انجمن حجتیه بیرون آمد. حداد قاتل و ولایتی، از حجتی های مشهور بوده اند و معروف است که حداد قاتل یکی از پنج نخبه ی فیزیک را که قرار بود به المپیاد جهانی بفرستند، به دلیل بهایی بودن از پای پلکان هواپیما برگردانده و مانع از مسافرت او شده است. دلقک خندان محمد جواد ظریف، در خاطراتش به شرکت خود در نشست های انجمن حجتیه اشاره کرده و هتا عبدالکریم سروش به گفته ی خود، برای مدتی هموند انجمن حجتیه بوده است.


حجتیه در میان آخوندهای سنتی که در حاشیه ی قدرت هستند و با حکومت ولایت فقیه سر ناسازگاری دارند، هواخواهانی دارد و با اعتراضاتی که هر روز علیه بنیادهای مالی و بانکی ربوی انجام می شود، حجتیه نیز که از قدیم شدیدن با ربا مخالفت می کرده است، دستاویز تازه ای برای کسب حقانیت پیدا می کند.

شاهد هستیم این روزها هم که احمدی نژاد برای بازگشت به قدرت مانور می دهد و محض جلب هوادار، مخالفت خود را با ربا آشکار کرده است، در معرض اتهام هموندی در حجتیه قرار گرفته است، هر چند او به راستی از این فرقه می باشد. از آن سو، اصلاح طلبان حکومتی تصور می کنند با داشتن حزب و چهره ای مانند سید محمد خاتمی، در حجتیه سر هستند، به ویژه آنکه توانسته اند برخی از احزاب و سازمان های اپوزوسیون را امیدوار به خود نگاهدارند. اما مردم از یاد نبرده اند که در انتخابات ۷۸، آخوند سید محمد خاتمی رییس جمهورشد و اصلاح طلبان حکومتی در مجلس نیز، بیشینه داشتند و شعارهای جامعه ی مدنی و قانون مداری دادند، اما خیلی زود از این شعارها دست کشیدند و جامعه ی مدنیشان تبدیل به جامعه ی مدینة النبی شد و در برابر حکم حکومتی تسلیم شدند.


امروز آشکار است که غرب، به ویژه آمریکا، هوادار اصلاح طلبان حکومتیند و رادیوهای آنها هم پیوسته تبلیغ این دسته را می کنند و تسهیلات و هتا کمک مالی در اختیار آنها قرار می دهند. اگر نیک بنگریم، از شورش نخست در سال ۵۷ چیزی باقی نمانده، همچنان که از منابع ثروت کشور هم چیزی باقی نمانده و ذخایر بسیاری را بر باد داده اند. اکنون در بین اصلاح طلبان حکومتی یا همان ضد امپریالیست های دو آتشه ی پیشین، رقابت برای نزدیکی به آمریکاست.

در هنگام مرگ آخوند خامنه ای، وصلت یکی از این دو گروه با پاسداران می تواند به ایجاد حکومت جانشینی بینجامد که ظاهر سکولار آبکی (نه لاییک) و درعین حال آخوندی به سبک حجتیه باشد. تجربه نشان داده است هنگامی که مذهبی ها از آزادی اندیشه و آزادی سیاسی صحبت می کنند، مقصودشان پذیرش آزادی دین خودشان است نه چیز دیگر. در ذهن آنها، دین بر همه ی شئون زندگی چیره است و دین خودشان از هر دینی برتر است و اگر این برتری و فراگیری متزلزل شود، خود دین به خطر می افتد.


تا آنجا که به دید می آید، از جانب حجتیه که به کار مخفی عادت دارند و در میان ملایان سنتی نیز پایه و ریشه دارند، بیشتر احساس خطر می شود. بیهوده نیست که سید هادی خامنه ای برادر آیت الله سید علی خامنه ای، بارها از انجمن حجتیه به عنوان "مهور جریان ضد عمام و ضد انقلاب" یاد کرده و افزوده: "متاسفانه بسیاری از رسانه های کشور در اختیار این گروه و نوع تفکر آنان قرار گرفته و توانسته با یک جنگ نرم، خود را وارد حلقه ی انقلاب کند که این مسئله بسیار خطرناک است، زیرا خاصیت جنگ نرم این است که هیچ کس آن را احساس نمی کند و نمی تواند آن را به راحتی درک نماید".

حسن بهگر

همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د