رد شدن به محتوای اصلی

وقتی به دخترک تجاوز می شد، الله در حال امتحان کردن چه کسی بود ؟؟

این ماجرای تازه ای نیست و واپسین آن هم نخواهد بود...


من از سن پنج تا هفت سالگی مورد آزار جنسی قرار گرفتم و این تمام زندگی من و تصور و احساسم را نسبت به خودم نابود کرده. در حالی که مادرم یک زن مذهبی بوده و همیشه مراقب رخت تنم بود. کسی که دو سال من را آزار داده، اکنون یک مداح اهل بیت است و چند بار هم کربلا و مشهد و... رفته و هر سال هم تو عزاداری برای حسین مداحی می کنه. با خودم فکر می کنم، خدایی که همه جا هست و ناظر به همه چیز هست و همه چیز را می داند و توانای مطلق است، آن هنگامی که دو سال آزار می دیدم، دقیقن چه کار می کرده ؟؟

با خودش فکر می کرده بگزار خودش بزرگ تر شود و بتواند جلوی این مردک را بگیرد ؟
اسلن برایش مهم بوده که آن دو سال و این هفده سال پس از آن، چه بر من گزشته ؟
مگر نمی گویند داناست ؟ یعنی نمی دانسته پس از آن دو سال، در این هفده سال، قرار است چه بر سرم بیاید ؟

انتظار نداشتم کاری مثل شق القمر بکند، اما می تونست کسی را متوجه کند تا بهم کمک کند. اما او تنها عذاب کشیدن من را نگاه کرد. کاش تنها همین کار را می کرد؛ اکنون به جای اینکه آن مرد را که هنوز هم همان جوری عذاب بده، دعوتش می کند به زیارت و کمکش هم می کند !! به نظرتان، این خدای دانای توانای نیک خواه، وجود دارد ؟

و اگر وجود دارد، چه طور می خواد پاسخگوی بی شمار انسانی باشد که به روش های مختلف، آزار دیده اند و او می توانسته بهشان کمک کند، اما تنها نگاهشان می کرده ؟

این نخستین دلیلی بود که من را به فکر کردن در مورد اینکه "آیا خدایی هست یا نه"، سوق داد !! اکنون که می دانم خدایی وجود ندارد، آرام ترم، چون دیگر مجبور نیستم باور کنم خوب مطلقی بوده است که به هیچ کس کمکی نکرده و نمی کند. این آرامش خیلی برام با ارزش است، دیگر منتظر کمک های غیبی نیستم و خودم برای زندگیم و خودم تلاش می کنم، کار خوب را به دلیل اینکه خوب است انجام می دهم، نه به امید پاداش فاحشه خانه ی بهشت.


از وقتی فهمیدم چیزهایی که زمانی بهشان اعتقاد داشتم، اشتباه بوده اند، تعصبم خیلی کمتر شده، چون می دانم دیگر چیزی مطلق نیست و ممکن است چیزی که اکنون رویش تعصب داشته باشم، روزی رد کنم. با آدم های با افکار و عقاید و طرز زندگی مختلف، راحت تر کنار می آیم و مدام در حال قضاوتشون نیستم.

همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د