ایران اشغال شده، از ماهیت و هویت خود تهی گشته و استحاله شده است. آنچه که امروز به عنوان میراث ایرانی شناخته می شود، جملگی مصادره شدگانیست در چنگال اهریمن اسلام ناب محمدی اسیر.
کشوری که تاریخش را از آغاز اشغالش روایت می کنند و هیچ کس بدین مهم اندیشه نمی کند که هتا سرآغاز تمدنش را به زور شمشمیر و اشغال و کشتار و برده کشی، مصادره کرده اند. هر ایرانی در حالی بر نوروز پارسی می نشیند که آیات کثافته ی قرآن رجیم را قرقره می کند و از الله خونریز مدینة العرب التماس می کند که حال او را به حالی بهتر بگرداند. این خفت طلبی و سرافکندگی است که ملتی را الله زده و ستم پذیر کرده است و افسار امة را به دست ناکسانی داده است که به حکم دین و تقوا و ایمان، بر گرده ی آنان احکام موهوم آسمانی می رانند.
در حالی که خدایی وجود ندارد، دین بارگان ترسانده از آخرت موهوم، به پالان کشی اصحاب دین و اسلام عرب مشغولند و ثروت و قدرت خویش را به دست ناکسانی سپرده اند که تنها اندیشه ی شان، ماندگاری در قدرت و تداوم حکومت ناب محمدی در ایران است.
کشوری که اشغال شده، قهرمانانش خوار و پست انگاشته می شوند و تاریخش را جز آنچه که اسلام بدان تاخته است، تاریخی سراسر فساد و تباهی ارزیابی می کنند. هم به خاطر این سخنان است که چون بر زبان می رانم، آیت الله گوگل + تاکنون چند بار جستارهای مرا مشمول ممیزی هزرطش قرار داده و آنها را سانسور و حذف کرده است.
هر ایرانی به شاهنامه می بالد و به یاد پیر سخن فردوسی بزرگ، به ایرانی بودنش افتخار می کند. حال آنکه رژیم اسلامی در همین ایران وبا زده ی اشغال شده، قهرمانان ایرانی نام برده شده در شاهنامه را پست گردانده و به جای آن، قهرمانان پلشت عرب الله پرستی را به جایگاه گزاف نامجویی و تفاخر نشانده است که خود از متجاوزان و اشغالگران و آدمکشان این سرزمین بوده اند. تا کی باشد که ایرانی خفیف، از خاکستر هزار و چار صد ساله ی خویش برخیزد و تومار عرب و دین بیابانیش را در هم پیچد.
اینجا اکنون سرزمین مردگان است. سرزمین اهریمنان و اهریمن صفتان. آنان که به بهانه ی مبارزه با امپریالیسم آمریکایی، بساط امپریالیسم اسلامی را بازگسترانده اند و به جای پذیرش خیانت های خود، در دشمنی به این کشور و مردمش همتش چند برابر به خرج می دهند و به جای افکندن چنگ و دندان برای جهان، به بلاهت تحمیلی خود به این امة می بالند و به دور زدن های بیهوده و هزینه زای تحریم ها، چون گاوانی بسته به آسیاب، ادامه می دهند.
...سخن نزد دانندگان خوارنیست
تو را اندرین کار دیدار نیست
اگر سعد با تاژ ساسان بدی
مرا رزم او کردن آسان بدی
ولیکن بدان کاخترت بی وفاست
چه گوییم کامروز روز بلاست
تو را گر محمد بود پیش رو
بدین کهن گویم از دین نو
همان کژ پرگار این گوژپشت
بخواهد همی بود با ما درشت
تو اکنون بدین خرمی بازگرد
که جای سخن نیست روز نبرد
بگویش که در جنگ مردن بنام
به اززنده دشمن بدو شادکام
آن روزگار که "رستم فرخزاد" برای دفاع از میهنمان ایران کشته شد و به همت فردوسی بزرگ جاوید نام گشت، امید آن می رفت که در آینده ی این سرسرای غم، نام این بزرگمرد ایران زمین و "مدافع ایران"، بر کوی و برزن نقش گیرد. اکنون اما که به اشغال دیرهنگام تازیان الله پرست می نگرم، نام دشمنان این سرزمین و خوارکنندگان این ملت را بر در و دیوار کشورشان می بینم. کشوری ویران و ملتی مسخ شده. مردمانی تهی از واقعیت نهاد خویش و پرستندگان کشندگان پدران و مادران خویش. این ملت، نفرین شده اند.
شعر فردوسی بزرگ پیرامون نبرد ایرانیان و تازیان الله پرست متجاوز و نبرد رستم با سعد وقاص ابن کلب ابن وق و کشته شدن رستم فرخزاد |
نام گزاری دو خیابان در ایران الله زده، به نام های سرکردگان تروریست یورش تازیان به ایران ساسانی؛ عمر و سعد وقاص، دو سرکرده ی تازیان متجاوز عرب بودند که ایران را اشغال نمودند |
نام گزاری خیابانی به نام "کوروش" در اسراییل، در حالی که این پادشاه پارسی و پدر ایرانیان، هتا یک خیابان یا هتا یک محله را هم به نام خود ندارد |
نظرات