رد شدن به محتوای اصلی

ريشه ی تروریسم در اسلامريشه ی تروریسم در اسلام

به قلم: سیاوش اوستا، برگرفته از کتاب "از میترا تا محمد"، ۱۹۹۰

ريشه ی ترور در اسلام، به خود پيامبر اين آیين باز می گردد، زيرا در اسلام ترور مخالفان با دستور شخص محمد صادر می شد و بیشتر از سوی نزديکترين افراد، شخص مخالف به قتل می رسد.

ريشه ی تروریسم در اسلام
بیشتر ترورهایی که از سوی الله پرستان آغازین انجام شده است، مربوط به شاعران و جنگاوران مخالف اسلام بوده است که بیشترشان هم یهودی بوده اند و هتا در ميان آنان، بانوانی هم به چشم می خورند. "کعب بن زهير" شاعر معروف عرب، با شعرهای نافذ و محکم خود، پيامبر خودخوانده ی اسلام را هجو کرده بود. چنانکه می دانيم، شعر کارگرترين حربه در انديشه و باور عرب به شمار می رفت و از اينرو، پيامبر خونخوار اسلام دستور داده بود: "هر جا او را ببينيد، بکشيدش" !!

وی به دست يکی از افراد خانواده ی خودش که به دین خونریز محمدی پيوسته بود، مخفيانه ترور شد.

"ابوعفک" شاعر و "عصا دختر امیر" که زن خوش قامت و خوش صدا و چکامه سرایی قوی بود و "کعب بن الاشراف" که از سوی مادر از يهوديان "نضير" بود نيز، یکی از شاعران مشهور و بزرگ تازی بودند که هجويه هایی پياپي عليه پيامبر زن باره ی اسلام می سروده و در شهر پخش می کردند. کعب بيش از همه نيش می زد. هنگامی که مژده ی سرکوب مخالفان اسلام در بدر را به مدينه آوردند، گفت دروغ است. پس از آنکه دانست خبر راست است، به مکه رفت و آنجا، مرثيه هایی در مرگ کشتگان بدر می سرود و می گريست و سپس به مدينه بازگشت. با اين همه، پيامبر اسلام تحمل می کرد، اما کعب دست به کاری زد که الله پرستان عرب را در آن روزگار بی تاب ساخت و جانشان را آتش زد و آن اين بود که وی در آغاز قصايد هجويه اش، با زنان الله پرست تشبيب و تغزل کرد و پيامبر زن باره ی اسلام که از اين خبر برآشفته شده بود، گفت:

"چه کسي خبر مرگ او را برایم می آورد (دستور ترور) ؟ گروهی از جمله برادر رضاعی خودش، کعب را با نیرنگ کشتند. عصمای شاعر و ابوعفک را نيز خويشاوندان ایشان که الله زده شده بودند، به قتل رساندند.

تروریسم اسلامی به دنبال ریختن هر کسی است که نامسلمان است
قرآن نيز که بايستی آياتش مرحله به مرحله از زندگی سياسی انقلابی محمد تازی تحليل و بررسی شود، در اين هنگامه از مرحله ی پيام آگاهی بخش و دستور مدارا و ميانه روی با نامسلمانان، به مرحله ی جنگ و خونریزی دگرگون شد.

در مرحله ی نخست که پيامبر بچه باز اسلام، در اندیشه ی گردآوری پيروان خود می باشد، تازی نامه می گويد: "لا اکراه فی الدين"، یعنی "مردم در گزينش دين خود آزادند" و يا "لکم دينکم ولی دين"، یعنی "شما دين خود را داشته باشيد و من دين خودم را"؛ اما در مرحله ی دوم که جنگ مسلحانه و یورش نظامی می باشد، اسلام اهریمنی نقاب از چهره می اندازد و چهره ای خشونت بار و ستیزه جو به خود می گيرد و به الله پرستان دستور جنگ و تجاوز می دهد و هتا برای به دست آوردن غنائم جنگی در ماه حرام عربی هم، دستور یورش و خونریزی می دهد.

جنگ و خونريزی و دست اندازی بر اموال ديگران و هم خوابگی با زنان، اصلی ترين سرگرمی و تفريح و افتخار الله پرستان بود. به همين دليل، چون جنگ مهم ترين مشغوليات آنها بود، تعطيلاتی هم برای نجنگيدن داشتند. برای نمونه، دانشجويان و دانش آموزان که به مدرسه و دانشگاه می روند، هر سال سه ماه تعطيلی دارند و تازيان هم دو ماه، محرم و صفر، ماه های تعطيلیشان برای آسودگي از جنگ بود !!

کاریکاتوری که نشانگر کیر کلفتی است که اسلام عزیز در کون امت های الله زده
فرو کرده و هنوز و پس از ۱۴۰۰ سال، از آن خون انسان ها بر زمین می ریزد
تاکنون هيچ کس برای تحليل قرآن، به مراحل سه گانه ی ویژه ی روزگار محمد تازی توجه نکرده است و ما برای نخستین بار در تاريخ، اين نظريه را تشريح می کنيم.

اسلام به الله پرستان اجازه می دهد تا هر گاه که مورد یورش واقع شدند، از خويش دفاع کنند و هتا قرآن به الله پرستان اجازه می دهد تا در ماه های تعطيلی از جنگ (شهر الحرام) هم، با نامسلمانان وارد جنگ شوند و جان و اموال آنان را نابود و مصادره کنند.

کسي را نکشيد که قتل ناحق !! را الله حرام کرده است، مگر اينکه به حق باشد !!

و در پی همين آيه، توضيح می دهد که اگر به اصطلاح ستمدیده ای کشته شود، صاحب خون حق دارد که قاتل را مجازات کند:
"و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لوليه سلطانا". و در جای ديگری تاکيد می کند که اگر کسی مومن الله زده ای را عمدی و بی گناه بکشد، در آتش انقلابی خواهد سوخت:

"و من يقتل مومناً متعمداً فجزاوه جهنم".

آزادی بیان یک ترویست الله پرست در شبکه ی اجتماعی
فاشیستی ف. بوک
می دانيم که مومن، يعنی عنصری که به انديشه و دين و حزب و باوری پيوسته باشد و اينجا بحث بر سر ايمان نيست، به ویژه که انسان و پايه ی انديشه ی اسلامی توحيد چپان است، يعنی باور به توحيد در هستی و هستی در توحيد به زور شمشمیر.

باری، آنگاه که جان و منافع مردم بر اثر ستم يک گروه به خطر می افتد، بر همه ی کسانی که به آرمان های مردم ايمان دارند، فرض است که سلاح به دست گرفته و بجنگند:

"يا ايها الذين آمنوا خذو حذرکم فانفروا ثباتاً و انفروا جميعا".

در انديشه ی پيامبر خودخوانده ی اسلام، جنگ مسلحانه تا هنگامی که دشمن کاملن نابود گردد، جایز است:
"و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونکم و لا تعتدوا".
"در راه الله مدینه که راه مردم است، بجنگيد با کسانی که با شما می جنگند و از جنگ دست نکشید".

و به دنبال همين آيه، قرآن وظيفه ی همه ی الله پرستان تاريخ را برای جنگ مسلحانه مشخص می کند و تصريح می کند که گروه ستمکار و جنايتکاری را که قاتل فرزندان و پدران و مادران شما هستند، در هر کجا که يافتيد بکشيد !!

"بکشيد آنان را هر کجا که بدانها دست يافتيد و بيرونشان کنيد از جایی که بيرون کردند شما را. در مکان مقدس (مسجد الحرام) با آنها بجنگيد، اما اگر آنها با شما نبرد کردند، پس بکشيدشان که پادافره حق پوشان چنين است. چه می شود شما را ای مفتخوران تن پرور آسوده طلب، که در راه الله که راه ضعيف نگاهداشته شدگان از مرد، زن و کودک است، نمی جنگيد ؟ کسانی که فرياد می زنند: الله ما را از اين ستمکده ای که همه ستمکار هستند، بيرون کن و از ميان مردم ياوری از ميان خلق قرار ده".

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د