این خدای موهوم را که افسانه اش گوش زمین و آسمان را کر کرده است را چگونه باید کشت که توهم بودنش ذهن انسان ها را دیگر کور و کودن نکند ؟
به کدامین وسیله جز خرد می توان دست آویخت و جز خرد و دانش کدامین چراغست که باید برافروختش تا کبودی و تاریکی نادانی و حماقت از هازمان انسانی رخت برافکند ؟ این کار آموزگاران و روشنگران است، اما این کافی نیست. برای درمان بیماری، نخست باید سرچشمه ی گند و عفونت را از میان برد و آن فاضلاب هایی که ترشحات زهرآلود خود را به دریای بی کران و پاک انسانی روانه می سازند، نابود کرد. باید چرخ و ساز و کار دستگاه دین فروشی را در هم خورد کرد. باید سکولاریسم را به نوسکولاریسم فرگشت داد.
موهوم فروشان که در سرتاسر جهان در کاخ هایشان می زیند و برای تنگدستان و همیشه نیازمند نگاه داشته شدگان، نسخه های کزایی معنویت و روحانیت و قضا و قدر و آداب و رسوم دینی تجویز می کنند و آنها که در پس پرده، تنها از ایالات متحده ی آمریکا سالانه مبلغ بسیار هنگفت ۸۵۰ ملیارد دلار را به سوی دستگاه مسیحیت سرازیر می کند، آنها هستند که باید از میان انسانیت رخت بربندند.
به یاد آور تلاش بزرگان را... به یاد آور مزدک و مانی را که دین را نفروختند و دکان های چند پاره ی دین فروشی را یکی کرده و انسان ها از چند دستگی و فرقه بازی رهایی بخشیدند. به یاد آور نیچه ی راستگو را که مسیحیت را عریان بر باد فضاحت گرفت تا حقیقت پلیدش رسوای جهانیان گردد.
به یاد آور بابک و مازیار را که بر سر ایستادگی با یورش اهریمن اسلام عرب، تا پای جان ایستادند.
در همه ی این سده ها و هزارگانی که از تاریخ نوشته شده ی انسانیت می گزرد، به سان قانون جنگل مگر نبوده است که جنگ ها انسانیت را رها نکرده است و کشتارهای ملیونی در سراسر جهان صورت پذیرفته اند ؟ تصورش را بکن که در زمینی که خانه ی مان است، هزاران جنگ و انقلاب و خونریزی ها روی داده و در هیچ یک از آنها نه تنها خدای موهومی انسان ها را از کشتار نجات نداده است که بدتر از آن، شیادانی دین فروش و خداپیشه حاضر بوده و رهبری ها کرده اند و خدای موهوم را در کنار خود پنداشته و فرض نموده اند که چون آن خدای موهوم با آنان است، پس حق هم با آنهاست !!
حال آنکه آن شیادان زهد فروش هواله دهنده ی زندگی سودمند و آرام به روزگار موهوم پسامرگ، خود به نیکی بر این واقعیت مسلم اشراف و آگاهی داشته اند که کالایی را می فروشند که وجود خارجی ندارد و این ایمان و تقوا و پرهیزگاری که از آن دم می زنند، برای خام کردن و سررشته داری امور مردم است تا بر آنها سوار گردند و حکومت کنند؛ تا می توانند خونشان را می مکند و مال و دسترنجشان را بالا می کشند و چون به سان گاوری شیرده به پایان خط رسیده و ناتوان و فرسوده گشتند، آنها را به نابودی و کشتار و دیگر نابسامانی ها می کشانند تا به گونه ای دیگر از آنها بهره کشی کنند.
ایمان، کلید خریت است و آخوند از هر دینی که باشد و هر خدایی را با هر نامی که بفروشد، زالو و انگلی است بسیار هوشمند که بر توده های گوساله ی هیچی نفهم انسانی حکومت می کند.
در این شکی ندارم که روزی مردم سرزمین من، دست از این ناروایی ها و کژزیستی ها برمی دارند، اما آن روز خوب که قرار است خودش بیاید و شما برای آن تلاش وافری نمی کنید، همیشه روزی سرمی رسد که بسیار دیر است و برای همینست که ایران به سان دیگر کشورهای خاور میانه و آسیایی دیگر، کشوری عقب افتاده است که لنگان لنگان خودش را از پوسیدگی ها روزگاران گزشته به یک باره از قاجاریه بازی به پهلوی گری درغلتانده که اگر نبود درایت و حضور پر شکوه شاهانه ی رضا شاه بزرگ، این مهم هم صورت نمی گرفت.
خدای موهوم را اگر کسی می پذیرد، بهتر است در خرد و توان منطقی اندیشی ذهن خود شک نماید. اینکه نتیجه گیری منطقی ایی را نمی توان از ذهنی بیمار و آلوده به خرافات و موهومات توقع داشت.
به کدامین وسیله جز خرد می توان دست آویخت و جز خرد و دانش کدامین چراغست که باید برافروختش تا کبودی و تاریکی نادانی و حماقت از هازمان انسانی رخت برافکند ؟ این کار آموزگاران و روشنگران است، اما این کافی نیست. برای درمان بیماری، نخست باید سرچشمه ی گند و عفونت را از میان برد و آن فاضلاب هایی که ترشحات زهرآلود خود را به دریای بی کران و پاک انسانی روانه می سازند، نابود کرد. باید چرخ و ساز و کار دستگاه دین فروشی را در هم خورد کرد. باید سکولاریسم را به نوسکولاریسم فرگشت داد.
موهوم فروشان که در سرتاسر جهان در کاخ هایشان می زیند و برای تنگدستان و همیشه نیازمند نگاه داشته شدگان، نسخه های کزایی معنویت و روحانیت و قضا و قدر و آداب و رسوم دینی تجویز می کنند و آنها که در پس پرده، تنها از ایالات متحده ی آمریکا سالانه مبلغ بسیار هنگفت ۸۵۰ ملیارد دلار را به سوی دستگاه مسیحیت سرازیر می کند، آنها هستند که باید از میان انسانیت رخت بربندند.
به یاد آور تلاش بزرگان را... به یاد آور مزدک و مانی را که دین را نفروختند و دکان های چند پاره ی دین فروشی را یکی کرده و انسان ها از چند دستگی و فرقه بازی رهایی بخشیدند. به یاد آور نیچه ی راستگو را که مسیحیت را عریان بر باد فضاحت گرفت تا حقیقت پلیدش رسوای جهانیان گردد.
به یاد آور بابک و مازیار را که بر سر ایستادگی با یورش اهریمن اسلام عرب، تا پای جان ایستادند.
در همه ی این سده ها و هزارگانی که از تاریخ نوشته شده ی انسانیت می گزرد، به سان قانون جنگل مگر نبوده است که جنگ ها انسانیت را رها نکرده است و کشتارهای ملیونی در سراسر جهان صورت پذیرفته اند ؟ تصورش را بکن که در زمینی که خانه ی مان است، هزاران جنگ و انقلاب و خونریزی ها روی داده و در هیچ یک از آنها نه تنها خدای موهومی انسان ها را از کشتار نجات نداده است که بدتر از آن، شیادانی دین فروش و خداپیشه حاضر بوده و رهبری ها کرده اند و خدای موهوم را در کنار خود پنداشته و فرض نموده اند که چون آن خدای موهوم با آنان است، پس حق هم با آنهاست !!
حال آنکه آن شیادان زهد فروش هواله دهنده ی زندگی سودمند و آرام به روزگار موهوم پسامرگ، خود به نیکی بر این واقعیت مسلم اشراف و آگاهی داشته اند که کالایی را می فروشند که وجود خارجی ندارد و این ایمان و تقوا و پرهیزگاری که از آن دم می زنند، برای خام کردن و سررشته داری امور مردم است تا بر آنها سوار گردند و حکومت کنند؛ تا می توانند خونشان را می مکند و مال و دسترنجشان را بالا می کشند و چون به سان گاوری شیرده به پایان خط رسیده و ناتوان و فرسوده گشتند، آنها را به نابودی و کشتار و دیگر نابسامانی ها می کشانند تا به گونه ای دیگر از آنها بهره کشی کنند.
ایمان، کلید خریت است و آخوند از هر دینی که باشد و هر خدایی را با هر نامی که بفروشد، زالو و انگلی است بسیار هوشمند که بر توده های گوساله ی هیچی نفهم انسانی حکومت می کند.
در این شکی ندارم که روزی مردم سرزمین من، دست از این ناروایی ها و کژزیستی ها برمی دارند، اما آن روز خوب که قرار است خودش بیاید و شما برای آن تلاش وافری نمی کنید، همیشه روزی سرمی رسد که بسیار دیر است و برای همینست که ایران به سان دیگر کشورهای خاور میانه و آسیایی دیگر، کشوری عقب افتاده است که لنگان لنگان خودش را از پوسیدگی ها روزگاران گزشته به یک باره از قاجاریه بازی به پهلوی گری درغلتانده که اگر نبود درایت و حضور پر شکوه شاهانه ی رضا شاه بزرگ، این مهم هم صورت نمی گرفت.
خدای موهوم را اگر کسی می پذیرد، بهتر است در خرد و توان منطقی اندیشی ذهن خود شک نماید. اینکه نتیجه گیری منطقی ایی را نمی توان از ذهنی بیمار و آلوده به خرافات و موهومات توقع داشت.
نظرات