صلح نوبل یک تاییدیه ی محفلی به منظور جا انداختن یک روند ثابت از سوی کسانی است که برای نخستین بار این جایزه را اختراع کرده اند. این روند ثابت، مدعیست به برترین ها و کسانی که ارزش مطرح شدن در سطح جهانی را دارند، ضمن انجام مراسمی جایزه به همراه مقدار بسیاری پول می دهد تا صرف کاری کنند که به خاطرش به وی جایزه داده اند. در واقع با این کار، آنها را در زیر چتر پشتیبانی خود می گیرند تا همچنان و البته بهتر و سازماندهی شده تر، به اقداماتی که آنها مایل به ادامه اش هستند، ادامه دهند.
از این دست افراد که تاکنون و البته تا آنجا که مستقیمن به رژیم خونریز ولایت فقیه بازمی گردد، جایزه ی صلح نوبل را دریافت کرده اند، می توان به حسین اوباما و شیرین عبادی اشاره کرد؛ دو فردی که یکی مستقیمن سنگ اصلاحات نخ نما از درون حاکمیت سراپا غرق در فساد را به سینه می زند و بر لزوم چه و چه پافشاری می کند و دیگری که اتفاقن و باز هم از قضا !!، از همان دمکرات های ینگه دنیاست که پیشتر کارترشان خمینی ضحاک را به ایران فرستاد، نخستین سیاه پوست تاریخ رییسان جمهور آمریکاست که اتفاقن حرف و حدیث بسیاری بر سر اینکه چرا هم نخستین رییس جمهور سیاه پوست و هم نخستین رییس جمهور الله پرست آن کشور است، به راه انداخته بود. همه ی این جریانات عجیب و غریب که در درازنای کمتر از نیم سده ای، بر کشور ما، خاورمیانه و کلیت جهان به مرکزیت فرماندهی دی سی و لندن روی داده اند، حکایت از توطئه ای جهانی دارند که مسیری مشخص را می پیمایند.
اهداف این مسیر که در این درازنای پنجاه ساله به آنها دست یافته یا در شرف دست یافتن بدانها هستند، مظاهر تمدن این سده و آغاز آینده هایی است که مردم هیچ دیدگاهی نسبت بدان ندارند اما آن را با عنوان "نظم نوین جهانی" می شناسند. از بارزترین این رویه ها، دگرش ماهیت و ساز و کار مردم در هر کشور به ویژه مردمان خاورمیانه به حیث دیرینگی تاریخی و نهادینگی اسلام هستند. فرایند جهانی سازی اسلام که در پی ایجاد هم زمان "واهمه از اسلام" (Islamophobia) روی می دهد، ساز و کاری است که در بین شکاف ایجاد شده از آن، مزدورانی را در سرتاسر جهان با چادر و چاغچور و سخن لق "اسلام دین صلح است" به میانه ی مردم می فرستند تا دم از "حقوق بشر" و "دمکراسی" بزنند. نمونه ی بارز و خائن آن، مجادهین خلق خائن و دست آموزانی چون شیرین عبادی هستند که این رویه را به پیش می برند.
شیرین عبادی که به تازگی یک هووی برمه ای هم پیدا کرده، در حالی داد و غالش از برای هم پالگی های الله پرستش بلند شده که جنایات گروهک تروریستی و غیر بومی و مسلح آرکان در آن کشور را نمی بیند، یعنی نمی خواهد ببیند. پس جایزه ی صلح نوبل به کسانی داده می شود که خوب موضع گیری های به هنگام داشته باشند !! و برای این گرفتن موضع ها باید پیش از آن در جای مناسبی سنگر گرفته باشند و برای این مکان یابی مناسب، باید از درون سامانه ای رشد کرد که هم اکنون خودش یکی از منتقدانش است !! مسخره نیست ؟! البته بیشتر از اینکه مسخره باشد، خنده دار است؛ نه نسبت به اقدامی که آنان می کنند، بلکه نسبت به ذهن کور مردم و تحیلیگران تاق و جفت که مانند قارچ در به اصلاح رسانه های چپ و راست، مشغول قلم فرسایی و خود بزرگ بینی های ناشی از کمبودهای شخصی، عاطفی و جنسی هستند.
به دیگر سخن، صنعت تولید "یک برجسته" در ساز و کار سازمان مخوف نوبل، به اصالت فرد در خدمت به آرمان هایی است که پیشتر طرح آغازینش از سوی پیشکسوتان ریخته شده است. یعنی اگر پیشتر گروهک ها تروریستی مسلح پانکرد و تجزیه طلب، به تفنگ و قتار فشنگ و شلوارهای گشاد مشغول آزاد کردن و آوردن دمکراسی به منظور تجزیه ی کشورها برای شکل دادن خاورماینه ی جدید یا همان به اصطلاح استقلال هستند، خانم شیرین عبادی نیز فورن می پراند که: "استقلال حقی است که باید کردها هم داشته باشند". بایدی که وی در ضمن لطافت های مردسالارانه اش به پشتوانه ی قدرتی که او را واجد داشتن صلح نوبل کرده است به زبان می آورد، یک طرح و یک ادعا نیست، بلکه یک فریضه است و استعمار جهانی از این بلندگوها، بسیار در جهان و به میزان مناسب کار گزاشته تا صدای طرح نوین جهانی یا همان نظم نوین جهانی به خوبی به گوش همه برسد. غافل از آنکه، خیانت خیانت است، با هر رنگ و لعاب و شعاری که باشد.
پس یک زن هتا اگر مرد هم نباشد !!، هم می تواند سر و صدا به پا کند، هم از الله پرستان تروریست پشتیبانی کند و هم از سوی نهادهای مخوف جهانی یا انجمن های مخفی ایی که سازمان هایی چون هیئت نوبل، فیفا و... را می گردانند، به مراتب بالای بلندگویی برسد و با حفظ لچک یا حفظ موضع پشتیبانی از لچک اسلامی، آزادی پوشش را برای زنان نیز خواستار شود. آیا به راستی تعجب ندارد که وی سال ها در دانشگاه به "تدریس رایگان حقوق بشر" می پرداخته و سرانجام همین فعالیت های به ظاهر رایگان، برای وی منجر به جایزه ی صلح نوبل و دریافت صدها هزار دلار شده است ؟
شیرین عبادی که کتاب "حقوق کودکش" از سوی وزارت ارشاد رژیم تایید و در جمهوری اسلامی به چاپ می رسد، آیا می تواند ادعا کند که با کلیت حاکمیتی در تقابل است که دستش به خون صدها هزار ایرانی آلوده است ؟ آیا نداشتن نشان شیر و خورشید در پرچم ایرانی که وی در برابر آن به ایراد سخنرانی می پردازد، نشان از دشمنی وی با یک ایران یکپارچه نیست که ملیت یکپارچه ی ایران آن را از مسیری تاریخی پرداخته اند ؟ و آیا صرف نوشتن ایران در میان این پرچم، به معنای بازتعریف "کشور و تمامیت ارضی ایران" نیست ؟ خواب های آشفته ای که جهان بدون مرز فراماسونری برای ایران و جهان دیده است، دیگر خواب نیستند، اما همیشه آشفته خواهند ماند.
همین جستار در کیهان سوئد
از این دست افراد که تاکنون و البته تا آنجا که مستقیمن به رژیم خونریز ولایت فقیه بازمی گردد، جایزه ی صلح نوبل را دریافت کرده اند، می توان به حسین اوباما و شیرین عبادی اشاره کرد؛ دو فردی که یکی مستقیمن سنگ اصلاحات نخ نما از درون حاکمیت سراپا غرق در فساد را به سینه می زند و بر لزوم چه و چه پافشاری می کند و دیگری که اتفاقن و باز هم از قضا !!، از همان دمکرات های ینگه دنیاست که پیشتر کارترشان خمینی ضحاک را به ایران فرستاد، نخستین سیاه پوست تاریخ رییسان جمهور آمریکاست که اتفاقن حرف و حدیث بسیاری بر سر اینکه چرا هم نخستین رییس جمهور سیاه پوست و هم نخستین رییس جمهور الله پرست آن کشور است، به راه انداخته بود. همه ی این جریانات عجیب و غریب که در درازنای کمتر از نیم سده ای، بر کشور ما، خاورمیانه و کلیت جهان به مرکزیت فرماندهی دی سی و لندن روی داده اند، حکایت از توطئه ای جهانی دارند که مسیری مشخص را می پیمایند.
اهداف این مسیر که در این درازنای پنجاه ساله به آنها دست یافته یا در شرف دست یافتن بدانها هستند، مظاهر تمدن این سده و آغاز آینده هایی است که مردم هیچ دیدگاهی نسبت بدان ندارند اما آن را با عنوان "نظم نوین جهانی" می شناسند. از بارزترین این رویه ها، دگرش ماهیت و ساز و کار مردم در هر کشور به ویژه مردمان خاورمیانه به حیث دیرینگی تاریخی و نهادینگی اسلام هستند. فرایند جهانی سازی اسلام که در پی ایجاد هم زمان "واهمه از اسلام" (Islamophobia) روی می دهد، ساز و کاری است که در بین شکاف ایجاد شده از آن، مزدورانی را در سرتاسر جهان با چادر و چاغچور و سخن لق "اسلام دین صلح است" به میانه ی مردم می فرستند تا دم از "حقوق بشر" و "دمکراسی" بزنند. نمونه ی بارز و خائن آن، مجادهین خلق خائن و دست آموزانی چون شیرین عبادی هستند که این رویه را به پیش می برند.
شیرین عبادی که به تازگی یک هووی برمه ای هم پیدا کرده، در حالی داد و غالش از برای هم پالگی های الله پرستش بلند شده که جنایات گروهک تروریستی و غیر بومی و مسلح آرکان در آن کشور را نمی بیند، یعنی نمی خواهد ببیند. پس جایزه ی صلح نوبل به کسانی داده می شود که خوب موضع گیری های به هنگام داشته باشند !! و برای این گرفتن موضع ها باید پیش از آن در جای مناسبی سنگر گرفته باشند و برای این مکان یابی مناسب، باید از درون سامانه ای رشد کرد که هم اکنون خودش یکی از منتقدانش است !! مسخره نیست ؟! البته بیشتر از اینکه مسخره باشد، خنده دار است؛ نه نسبت به اقدامی که آنان می کنند، بلکه نسبت به ذهن کور مردم و تحیلیگران تاق و جفت که مانند قارچ در به اصلاح رسانه های چپ و راست، مشغول قلم فرسایی و خود بزرگ بینی های ناشی از کمبودهای شخصی، عاطفی و جنسی هستند.
به دیگر سخن، صنعت تولید "یک برجسته" در ساز و کار سازمان مخوف نوبل، به اصالت فرد در خدمت به آرمان هایی است که پیشتر طرح آغازینش از سوی پیشکسوتان ریخته شده است. یعنی اگر پیشتر گروهک ها تروریستی مسلح پانکرد و تجزیه طلب، به تفنگ و قتار فشنگ و شلوارهای گشاد مشغول آزاد کردن و آوردن دمکراسی به منظور تجزیه ی کشورها برای شکل دادن خاورماینه ی جدید یا همان به اصطلاح استقلال هستند، خانم شیرین عبادی نیز فورن می پراند که: "استقلال حقی است که باید کردها هم داشته باشند". بایدی که وی در ضمن لطافت های مردسالارانه اش به پشتوانه ی قدرتی که او را واجد داشتن صلح نوبل کرده است به زبان می آورد، یک طرح و یک ادعا نیست، بلکه یک فریضه است و استعمار جهانی از این بلندگوها، بسیار در جهان و به میزان مناسب کار گزاشته تا صدای طرح نوین جهانی یا همان نظم نوین جهانی به خوبی به گوش همه برسد. غافل از آنکه، خیانت خیانت است، با هر رنگ و لعاب و شعاری که باشد.
پس یک زن هتا اگر مرد هم نباشد !!، هم می تواند سر و صدا به پا کند، هم از الله پرستان تروریست پشتیبانی کند و هم از سوی نهادهای مخوف جهانی یا انجمن های مخفی ایی که سازمان هایی چون هیئت نوبل، فیفا و... را می گردانند، به مراتب بالای بلندگویی برسد و با حفظ لچک یا حفظ موضع پشتیبانی از لچک اسلامی، آزادی پوشش را برای زنان نیز خواستار شود. آیا به راستی تعجب ندارد که وی سال ها در دانشگاه به "تدریس رایگان حقوق بشر" می پرداخته و سرانجام همین فعالیت های به ظاهر رایگان، برای وی منجر به جایزه ی صلح نوبل و دریافت صدها هزار دلار شده است ؟
شیرین عبادی که کتاب "حقوق کودکش" از سوی وزارت ارشاد رژیم تایید و در جمهوری اسلامی به چاپ می رسد، آیا می تواند ادعا کند که با کلیت حاکمیتی در تقابل است که دستش به خون صدها هزار ایرانی آلوده است ؟ آیا نداشتن نشان شیر و خورشید در پرچم ایرانی که وی در برابر آن به ایراد سخنرانی می پردازد، نشان از دشمنی وی با یک ایران یکپارچه نیست که ملیت یکپارچه ی ایران آن را از مسیری تاریخی پرداخته اند ؟ و آیا صرف نوشتن ایران در میان این پرچم، به معنای بازتعریف "کشور و تمامیت ارضی ایران" نیست ؟ خواب های آشفته ای که جهان بدون مرز فراماسونری برای ایران و جهان دیده است، دیگر خواب نیستند، اما همیشه آشفته خواهند ماند.
همین جستار در کیهان سوئد
نظرات