رد شدن به محتوای اصلی

چگونه مصدق می خواست پادشاه شود - ۱/۲

در ساعت ۱ بامداد روز ۲۵ اُم مرداد ماه ۱۳۳۲، "محمد مصدق دله السلطنه" حکومت مشروطه ی پادشاهی ایران را به پایان رساند. محمد مصدق، مشروطه ی شاهنشاهی ایران را با حکومتی جایگزین کرد که او و هم دستانش آن را "حکومت ملی مصدق" نامیدند. نخستین تصمیم دکتر مصدق به عنوان شخص یکم این حکومت، به دست گرفتن فرماندهی ارتش بود. پس از اینکه محمد مصدق رسیدِ فرمان عزل خود را به "سرهنگ نصیری" داد، به "سرتیپ ریاحی" دستور داد که هنگامی که نصیری نزد وی می‌ آید، او و افسر همراهش را دستگیر کند.


سپس به سرتیپ ریاحی دستور داد که گارد شاهنشاهی را خلع سلاح و منحل سازد، افسران گارد شاهنشاهی دستگیر و زندانی و سربازان گارد شاهنشاهی به باغشاه برده شوند و بی‌ درنگ میان تیپ‌ ها و لشگرها پخش گردند. مصدق دستور داد که کاخ‌ های شاهنشاهی مهر و موم شوند و نگهبانی از کاخ‌ ها را به سربازان ارتش سپرد.

آنگاه مصدق دستور به زندانی شدن این افراد بدون حکم قانونی دادگاه داد:

"سلیمان بهبودی کاخدار شاهنشاهی، سرهنگ آزموده، سرهنگ نصیری فرمانده ی گارد شاهنشاهی، ستوان یکم ریاحی افسر گارد شاهنشاهی، سرهنگ نوذری فرمانده ی تیپ ۲ زرهی، سرهنگ پرورش فرنشین باشگاه افسران، سرهنگ زند کریمی فرنشین ستاد تیپ کوهستان، سرگرد مقدم افسر شهربانی، سرگرد پولاد دژ افسر شهربانی، ستوان یکم ریاحی افسر ارتش، سرهنگ باتمانقلیچ، ارنست پرون، سرهنگ هادی کسرایی محافظ شاهنشاه، سرهنگ منصورپور فرمانده ی گردان سوار، سرهنگ دوم حمیدی معاون اداره ی گزرنامه ی شهربانی، رحیم هیراد رییس دفتر مخصوص شاهنشاه، ابوالقاسم امینی کفیل وزارت دربار شاهنشاهی، هادی اشتری و راننده اش، سرهنگ شیبانی فرنشین پیشین شهربانی کل کشور، دکتر بقایی و...".

در ساعت ۶ بامداد، محمد مصدق نخستین کابینه ی خود در "حکومت مصدق" را برای نشستی در خانه‌ اش فراخواند. در این نشست تصمیم گرفته شد که "حکومت ملی مصدق" چگونه خواهد بود. افزون بر این، مصدق و کابینه‌ اش تصمیم گرفتند که از رادیو تهران در ساعت ۷ بامداد اعلامیه‌ ای پخش کنند. همچنین، او همه ی وظایفی که برای شاهنشاه در قانون اساسی مشروطه پیش بینی شده بود را از ساعت ۱ بامداد روز ۲۵ امرداد ماه وظایف خود دانست !!

مصدق دستور داد که هر کجا که نام "شاه" وجود دارد، به "ایران" دگرگون شود. او به ستاد ارتش نیز دستور داد که اعلامیه‌ ای داده شود که دعای صبح گاه و شامگاه دگرش داده شود و در آن آیین هر جا نام شاهنشاه است برداشته شده و واژه ی ایران گزاشته‌ شود.

با توجه به اینکه پیشتر مجلس، سنا و دیوان عالی هم از سوی دکتر مصدق دله السلطنه تعطیل شده بودند، در کشور مشروطه ی ایران دیگر هیچ نهاد قانونی برای قدرت سیاسی وجود نداشت به جز شخص محمد مصدق و این چیزی است که به آن می‌ گویند دمکراسی مصدق که با کودتای آمریکایی سرنگون شده است !!

در نشست کابینه ی حکومت مصدق تصمیم گرفته شد که عصر همان روز ۲۵ اُم مرداد ماه، در میدان بهارستان تظاهراتی از سوی حزب خائن توده، جبهه ی خائن ملی، حزب کزایی ایران، نیروی سوم و پان‌ ایرانیست‌ های همیشه نان به نرخ روز خور برگزار شود و سخنرانانی "حکومت نوین مصدق" را معرفی نمایند.


محمد مصدق شخصن به سنجابی دستور داد که تندیس های اعلا حضرت "رضا شاه بزرگ" و اعلا حضرت "محمد رضا شاه پهلوی" را از میدان بهارستان و دیگر میدان‌ ها و پارک‌ ها پایین بکشند و واژگون سازند.

نخستین اعلامیه ی "حکومت مصدق"، یک دروغ بزرگ بود. ساعت ۷ بامداد، "بشیر فرهمند" سرپرست اداره ی کل تبلیغات، خود پشت میکروفن رفت و دو بار اعلامیه ی دولت را خواند که در ساعت ۱ بامداد ۲۵ اُم مرداد ماه، کودتایی از سوی گارد شاهنشاهی رخ داده است، اما این کودتا در ساعت ۴ بامداد خنثا شده است. پس از دستگیر شدن بلندپایگان کشوری و لشگری در ساعت‌ های نخست بامداد روز ۲۵ اُم مرداد ماه، پس از آنکه شاه با هواپیما به سوی بغداد پرواز کرد، دکتر "سید حسین فاطمی" وزیر خارجه ی "حکومت مصدق"، تلگرامی به رایزن ایران در بغداد فرستاد:

"تماس سفارت با کسی که بدون اطلاع دولت، صبح بعد از کودتای نظامی مواجه با شکست فرار کرده‌ است، به هیچ وجه مورد ندارد".

همچنین سید حسین فاطمی همه ی خبرنگاران داخلی و خارجی را خواست و به عنوان وزیر خارجه ی "حکومت مصدق" و سخنگوی دولت، اعلامیه ی دولت را به روزنامه‌ نگاران داد و دستور داد به وسیله ی دستگاه تبلیغات به سراسر جهان فرستاده شود.

از ساعتی پس از نیمروز، هواداران حزب خائن توده با پرچم‌ های سرخ داس و چکش و شعارهای کمونیستی، در خیابان‌ های تهران به سوی میدان بهارستان به راه افتادند و مردم پایتخت از ترس بر خود لرزیدند و با چشم‌ های خود دیدند که شوروی در حال به دست گرفتن قدرت در ایران است.

بن مایه ها:
نگاهی بر تاریخ معاصر ایران، دکتر ادیب پاک سرشت
نخست وزیران ایران، دکتر باقر عاقلی
خاطرات دکتر محمد مصدق
خاطرات الله یار صالح
نقدی بر تاریخ معاصر ایران
حاکميت ملی و دشمنان آن، دکتر فخرالدين عظيمی
و ...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د