رد شدن به محتوای اصلی

همه پرسی، آری یا نه

همه پرسی یا رفراندوم، بحثی است که چند سالی است در فضای سیاسی ایران جاری است. فضایی مخدوش و گنگ که برای توده هایی از مردم، تبدیل به روزنه ی امید شده است و تلاش پیگری انجام می گیرد تا این موضوع به بحث گزارده شود و ایرانیان هر چه بیشتری به آن اقبال خوش نشان دهند.


بهتر است که به جای رفراندوم از واژه ی همه پرسی استفاده کنیم و ضمن اینکه با این کار به زبان پارسی ارج می نهیم، نکته ی مهم دیگری را در خود دارد؛ اینکه، با شنیدن یا خواندن واژه ی "همه پرسی"، این اقدام تعریف می شود، اما با ذکر واژه ی "رفراندوم"، فرد و به ویژه افراد عادی، دقیقن نمی دانند از چه چیز صحبت می کنند.

همه پرسی برای ایران در حالی از سوی برخی گروه های سیاسی مطرح می شود که ایران با بحران سیاسی روبروست و این بحران در مهوریت خود، "مشروعیت نداشتن جمهوری اسلامی" را مد نظر دارد. رژیمی که بر پایه ی دو اصل اسلام و جمهوری بنا گشته و ساز و کار به ظاهر آراسته، مردم سالار و مبتنی بر آرای ملت خودش را دارد که در این ۴ دهه از عمر منحوس ولایت فقیه، همگی به خوبی دیده ایم و تجریه کرده ایم که "جمهوری اسلامی"، به معنای واقعی کلمه یک فاشیسم دینی و یک رژیم ضد دمکراسی و حقوق بشر است که با سلطه گری و توجیه قانونی موجودیت خود به استناد قانون اساسی رژیم، پیوسته در حال سرکوب خواست و اراده ی مردم و نادیده گرفتن مطالبات بر حق ملت ماست.

همه پرسی الزامن به معنای دگرش یا سرنگونی یک حکومت از راه دمکراتیک نیست. همه پرسی به این معناست که در مواردی که خاص و شاخص بوده و در اولویت بسیار مهم باشند، به آرای مستقیم مردم درباره ی آن موضوع حیاتی بازبرد می کنند. در اصل ۵۹ قانون اساسی رژیم، مسئله ی همه پرسی اینگونه پیش بینی شده است:

"در مسائل بسیار مهم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، ممکن است کارهای قوه ی مقننه از راه همه‌ پرسی و مراجعه ی مستقیم به آرای مردم صورت گیرد. در خواست مراجعه به آرای همگانی، باید به تصویب دو سوم مجموع نمایندگان مجلس برسد".

در این اصل از قانون اساسی رژیم، مسئله بر سر موجودیت یا براندازی حکومت نیست، بلکه مسئله بر سر موضوعاتی بسیار مهم است که آن هم باید با تشخیص و صلاح دید دو سوم از نمایندگان مجلس شورای اسلامی رژیم، تایید شود.

اما خواست ما نیز به عنوان اپوزوسیون شاهنشاهی و هوادار شاهزاده رضا پهلوی، تعیین تکلیف نهایی از راه صندوق رای می باشد که در واقع همان همه پرسی است. اما با توجه به اینکه این مهم در قاموس جمهوری اسلامی پیش بینی شده است، باید با دقت و ظرافت خاصی به آن نزدیک شد و بدون داشتن طرحی که هتمن موفق و چیره شود، دست به این اقدام نزد. در واقع، همه پرسی یک شمشیر دو لبه در شرایط کنونی است؛ بدین معنی که اگر ما به عنوان کسانی که خواستار سرنگونی ولایت فقیه هستیم، از همه پرسی دفاع کرده و آن را تبلیغ کنیم و بدان سو برویم، هیچ بعید نیست که همین تلاش های ما از سوی جمهوری اسلامی مصادره شود و مردمی که خواستار همه پرسی شده اند و نقطه ی عطف رویکردشان به جهت دمکراسی، دگرش نظام در کلیت آنست، از سوی جمهوری اسلامی بازی بخورند و با همه پرسی ایی روبرو شوند که آنچه که از صندوق رایش درمی آید، نه مسئله ی بودن یا نبودن جمهوری اسلامی، بلکه مسائل دیگری در ذیل جمهوری اسلامی باشد.

بنا به گفته ی شاهزاده عزیز میهن، ما انحلال طلبیم نه اصلاح طلب. اما هم اکنون گروه های بسیاری از سوی خود رژیم در فضای مجازی به کار مشغولند که مردم را به سوی همه پرسی سوق می دهند. حال آنکه، این گروه های به ظاهر اپوزوسیون، همگی از اتاق فکرهای جمهوری اسلامی و اصلاح طلب حکومتی خط گرفته و تغذیه می شوند، اما در عین حال صورتک اپوزوسیون شاهنشاهی بر چهره می زنند و خود را هوادار خاندان ایران ساز پهلوی و شاهزاده رضا پهلوی جا می زنند.

ما در رویکرد مبارزاتی با رژیم، هدفی جز گزر از جمهوری اسلامی نداریم. جمهوری اسلامی اما، در همه ی این سال ها در حال پوست انداختن تدریجی بوده است و این پوست اندازی راهبردی، هم به منظور بقای او الزامی و حیاتی است و هم می تواند با یک همه پرسی کامل شود.

رژیم بر اساس قانون اساسی خود می تواند پس از مرگ خامنه ای، جایگاه ولایت مطلقه ی فقیه را یا به عنوان فردی حفظ کند یا ترتیبی دهد که این جایگاه به شکل شورایی اداره شود. به تازگی ویدیویی از نشست شورای نگهبان منتشر شده است که یکی از اهدافش، بیان این نکته ی مهم بوده است که اکنون به آن اشاره شد و این پیام، سرفن یک واخوانی از گزشته نبود، بلکه هشدار نسبت به آینده ی نزدیک پیش روست:


همه پرسی برای هواداران پیدا و پنهان رژیم از یکسو و برای براندازان جمهوری اسلامی از سوی دیگر، دو معنای کاملن متفاوت و متضاد دارد. جمهوری اسلامی ممکن است به شکلی با همه پرسی موافقت کند، چرا که هم می تواند ژست دمکراتیک بودن خود را بگیرد و هم توجیه قانونی برای آن وجود دارد و هم اینکه نقشه ی از پیش طراحی شده ی شان مبنی بر جانشینی ولی فقیه مرده را پیاده کند. خامنه ای نیز پس از این همه شکنجه و سرکوب و کشتار، به مانند خمینی خونخوار، قطعن و هتمن "با دلی آرام و قلبی مطمئن" به سوی الله پر خواهد کشید !!

برای اصلاح طلبان حکومتی، مسئله مسئله ی سهم خواهی در قدرت در همین رژیم کنونی است. همه ی اصلاح طلبان از طیف آمریکایی جمهوری اسلامی بوده و هستند. دیدار روباه سبز سید محمد خاتمی با ژرژ سوروس و شرکت در نشست های مخفی فراماسونری بیلدربرگ به همراه معصومه ی ابتکار (اینجا)، سر از آمریکا و لندن درآوردن همه ی سرکردگان اصلاح طلب رژیم همچون گنجی، حقیقت دوست، افشاری، واحدی، نوریزاده، سازگارا و...، همگی نشان دهنده ی آشکاری از این واقعیت هستند که طیف آمریکایی موجود در جمهوری اسلامی که هنوز ریشه هایش در داخل رژیم پا برجاست، به لطف افرادی چون ابراهیم یزدی و قطب زاده توانستند جمهوری اسلامی را با هم دستی با طیف چپ هوادار شوروی یا روسیه به وجود بیاورند؛ اما در قبضه کردن قدرت، این شوروی بود که موفق گشت و این آمریکاییان + اروپا بودند که تاکنون از سفره ی انقلاب منحوسی که علیه حکومت شاهنشاهی مشروطه ی ایران کردند، بسیار کمتر از آنان بهره مند شدند.

شورش ۵۷ بر خلاف شعارش، هم شرقی بود و هم غربی و تنها چیزی که نبود، ایرانی بودن بود.

نکته ی دیگری که باید پیش از آنکه به همه پرسی با رویکردی موافق یا مخالف نگاه کرد، توجه به دخالت کشورهای دیگر در امور ملی و میهنی ماست، صرف نظر از اینکه اکنون چه رژیم سیاسی ایی بر ایران حاکم است. عربستان در امور داخلی ما دخالت می کند، اسراییل دخالت می کند، آمریکا دخالت می کند، روسیه دخالت می کند، هتا مشتی زباله ی سیاسی تجزیه طلب که ضمن بی وتنی و دشمنی در رفتار و کردارشان با ایران و تمامیت آب و خاک کشور، آنها هم مانند کرم هایی در حواشی کشور می لولند و با مزدوری و پست فطرتی و تکان دادن دم برای این و آن، در همه ی شئونات ملی ما فضولی می کنند.

در این شرایطی که به سر می بریم، آیا می توان توقع داشت که در صورت انجام همه پرسی، به ویژه همه پرسی از سنخ براندازانه ی آن پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، این دشمنان تاریخی و این استعمارگران پیر و جوان و این دله تروریست هایی که همه ی عمرشان را یا به فحاشی و نژادپرستی گزرانده اند یا تنها قتار فشنگ به کمر بسته و تفنگ به دست گرفته اند، کشور را تکه پاره نکنند ؟؟ در این مورد باید تضمین داشته باشیم و اگر نداریم، سری که درد نمی کند را دستمال نمی بندند.

یکی از پست سرشت ترین ملت ها و دولت های جهان، دولت و کشور تروریستی عربستان سعودی است که شناعت الله پرستی از دل آن برخاسته و تاکنون ۱۴۰۰ سال است با ابزار پول و خرافه، بر ذهن های خام و ساده لوح حکم می راند و از گرده ی مردم دین پناه و دین خو، سواری می گیرد. عرعربستان بسیار آشکار به ما نشان داد که چه نقشه ای در سر دارد، آن هنگام که پویانمایی کزایی و بدساختش در واقع علیه ایران و در ظاهر علیه جمهوری اسلامی را منتشر نمود. از همه مشمئز کننده تر آنجا بود که ایرانیان در خیابان های تهران، از ارتش سراپا عربی اسلامی نجاست های سعودی به وجد آمده بودند و به ارتش اشغالگر عربی خوش آمد می گفتند. به امید ویرانی کعبه و مدینه.

همه دیدیم که پانکردهای تجزیه طلب، چگونه بر سر همه پرسی غیر قانونی خود برای تجزیه ی عراق، به وجد آمده بودند. همه دیدیم که با چه فحاشی زشت، سخیف، گسترده و سازمان یافته ای، با هر ایرانی که عرق ملی گرایی و میهن پرستی داشت برخوردهای زننده، توهین آمیز و پست فطرتانه کردند. اینها که اکنون در قدرت نیستند و هنوز حقی برای دادن رای در چارچوب همه پرسی ندارند، فردای روزی که همه پرسی انجام شود، به هیچ ایرانی رحم نخواهند کرد و قطع به یقین خواستار تجزیه ی کردستان ایران و هتا بسیار بیشتر از آن، تجزیه ی کشور از ارومیه تا شاخاب پارس خواهند شد؛ نقشه اش را هم از هم اکنون کشیده اند و آن را تبلیغ می کنند:


آیا مسئله ای که قرار است موضوع همه پرسی باشد، مسئله ای ملی است یا قومی ؟
آیا تعیین سرنوشت برای یک کشور و یک ملت است یا تعیین سرنوشت برای آب و خاک و تمامیت ارضی کشور به شکلی قوم گرایانه که البته به تجزیه ی ایران خواهد انجامید ؟؟

آیا همه پرسی برای این است که پس از جمهوری اسلامی، تعیین کنیم حکومت آینده ی ایران پادشاهی پارلمانی باشد، جمهوری باشد یا پارلمانی و نخست وزیری یا اینکه بر سر این باشد که چند اقلیم خودسر و چند دولت خودمختار داشته باشیم، همانگونه سید جعفر پیشه وری در فرقه ی استالینی دمکرات در آذربایجان کرد و همانگونه که قاضی محمد خائن با کردستان ایران کرد و جمهوری مهاباد را علم نمود ؟؟

ما در کجای تاریخ ایستاده ایم ؟

نکته ی مهم دیگری که باید بدان توجه نمود، اینست که ضمن پیش بینی همه پرسی در قانون اساسی رژیم، هم دولت و هم مجلس و هم قوه ی قضاییه ی رژیم، هر یک اختیار آن را دارند که همه پرسی را انجام دهند؛ که به این نوع از همه پرسی، "همه پرسی اختیاری" می گویند.

راهکار ما مخالفان حکومت در انجام همه پرسی، تنها از این راه میسر است که توماری چند ملیونی را به امضا برسانیم و ضمن آن از تنها نهاد قانونی جهانی که مشروعیت دارد تا درباره ی همه پرسی اقدام کند، بخواهیم تا در ایران یک همه پرسی ایجاد کند. این تنها نهاد قانونی جهانی، همانا ملل متحد است. اما اشکال کار آنجاست که رژیم مسلط بر آن کشور، باید زیر بار همه پرسی برود که بسیار بعید است جمهوری اسلامی چنین چیزی را بپذیرد/ ضمن اینکه، دست کم ۵ تا ۱۵ درصد مردم آن کشور باید چنین درخواستی را از ملل متحد کرده باشند.

آیا تاکنون هیچ اپوزوسیونی که خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی است، در این راستا گام برداشته و هتا کوچک ترین تبلیغ یا فراخوانی به جهت امضای چنین درخواستی از ملل متحد را انجام داده است ؟

بر اساس قانون اساسی رژیم نیز، همه پرسی تنها می تواند هنگامی انجام گیرد که زیر نظر شورای کزایی نگهبان باشد. پس به دید می رسد که عملن انجام همه پرسی، امری ناشدنی است، هر چند بسیار زیبا و فریبنده می نماید.

آنچه دیگر که باید به آن توجه کرد،اینست که آنچه که از صندوق های رای یک همه پرسی بیرون می آید، سرفن یا باید پاسخ آری و مثبت یا پاسخ منفی و نه باشد. با چنین شرط اساسی و مهمی، اکنون آن پرسش مهم چه خواهد بود ؟

برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه، باید و هتمن گزینه ای ملی برای همه پرسی در اختیار داشته باشیم. اپوزوسیونی صد در صد ایرانی، بدون حاشیه و پاک و شفاف که تنها یک چیز را مد نظر داشته باشد: "کشور ایران و منافع ملی"؛ و نه مقاصد قومی قبیله ای و شخص پرستانه، قوم پرستانه، مکتبی و فرقه ای، دینی و آیینی و...

دیگر نکته ای که در همه پرسی مطرح می شود، طرح خواسته ها و هدف از انجام آن می باشد. آیا ما همه پرسی می خواهیم که رژیم سرنگون شود یا رژیم همه پرسی می خواهد که در چارچوب قانون اساسیش همچنان بقا یابد ؟؟ در همه پرسی به دنبال طرح مسئله ای کلان و ملی هستیم یا اینکه اجازه می دهیم بر سر مسائل خرد و خواسته های قومی، جنسی، مذهبی و... تصمیم گیری کلان و حتمی گرفته شود ؟

با این همه، همه پرسی در عین سادگی بیان در کلام، مسئله ای بسیار ژرف و قابل بررسی چندین باره است.

همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د