رد شدن به محتوای اصلی

آخوند در سرزمین من سه کار می کند !!

آخوندی بالای منبر، زن زیبایی را دید و ناگهان چشمش او را گرفت. روضه را به پایان رساند و رفت سر راه او ایستاد تا اینکه زن رد شد. زن آمد و او افتاد به دنبالش و در یک جای خلوت صداش زد و زن برگشت دید که آخوند مسجد محله است.

زن گفت:
بفرمایید حاج آقا.


حاج آقا بی‌ مقدمه رفت سر اصل داستان و گفت:
من هنگامی‌ که شما را دیدم عاشقت شدم؛ بیا صیغه من شو و امشبی را با هم خوش باشیم.

زن گفت:
حاج آقا از شما بعیده.

آخوند گفت:
هر چه بخواهی بهت می‌ دهم.
زن که دید ملا ول کن نیست، گفت: به سه شرط.

آخوند گفت:
چه شرطی ؟

زن گفت:
من سه شرط دارم اگر پذیرفتی یک شب می‌ آیم پیشت و آن شرایط هم اینها هستند:
باید روی منبر دایره بزنی و برقصی.

آخوند گفت:
ای بابا این چه شرطی است ؟! نمی‌ شود.

زن گفت:
همین که هست.

آخونده فکری کرد گفت:
شرط دوم چیست.


زن گفت:
روی منبر فحش خواهر و مادر به پای منبرهایت بدهی.

آخوند گفت:
بابا خیلی شرط خطرناکی است !! آخه می‌ گیرند کتکم می‌ زنند.

زن گفت:
همین که هست.
آخوند دوباره فکری کرد و گفت: خب، شرط سوم چی است ؟

زن گفت:
شرط سومم این است که روی منبر شلوارت را پایین بکشی و آلت تناسلی خود را نشان بدهی.

آخوند گفت:
آخه من چه طوری این کار را بکنم ؟! مردم تکه‌ تکه‌ ام می‌ کنند.

زن گفت:
اینها شرط من است، اگر انجام دادی یک شب پیشت می‌ آیم.
اینها را گفت و با خوشحالی از اینکه سه شرطی را کرده که است آخوند نمی‌ تواند انجام بدهد، پس از شرش خلاص و آسوده می‌ شود.

شب نخست آخوند رفت بالای منبر گفت:
از من سوال شرعی کردند که گفتم اینجا بگویم که همه یاد بگیرند. پرسیدنده‌ اند آیا دایره زدن حلال هست یا حرام ؟ سپس از زیر عبایش دایره زنگی درآورد و شروع کرده به دایره زدن و گفت:
چنانچه اینگونه ساده بزنید، حلال است !! اما اگر این چنین بزنید و برقصید، حرام است و روی منبر می‌ زند و می‌ رقصد. از بالای منبر هم به زن اشاره می‌ کند که این نخست شرط شما.

زن به‌ خودش می‌ گوید دیگر مطمئنم آن دو شرط را نمی‌ تواند انجام دهد.

فردا شب روی منبر آغاز به روضه ی سوزناک می‌ کند و می‌ خواند و همه را به‌ گریه می‌ اندازد. مردم که در سوز و تب گریه بودند آخوند فریاد می‌ زند:
عمام حسین را کی کشت ؟ من کشتم ؟ شما خواهر فلان‌ شده‌ ها کشتید. شما مادر بَمان‌ شده‌ ها کشتید ؟ نه !! شمر کشت، نه یزید کشت، شما و مانند شما احمق و کودن‌ ها کشتند !! و با اشاره به زن می‌گوید که این هم دومین شرط شما.

شب آخر، آخوند نزدیک به مسجد که می‌ رسد با چهره ی خشمگین نشان داده شده وارد مسجد می‌ شود و یک راست روی منبر می‌ رود.


مردم از او می‌ پرسند:
حاج آقا چی شده است ؟ چرا اینقدر عصبانی هستید ؟

آخوند می‌ گوید:
الله اکبر !! ای وای بر ما.

می‌ گویند:
چی شده نگران شدیم ؟

آخوند می‌ گوید:
عرش خدا الان به لرزه درآمد. ای خدا، همه‌ ی ما را ببخش و غضبت را بر ما نازل نگردان.

مردم می‌ پرسند:
حاج آقا مگر چه خبر شده است ؟

سرانجام آخوند با گریه ی ساختگی همیشگی خود می‌ گوید:
الان در راه عده‌ ای ارازل اوباش جلوی من را گرفتند و می‌ گفتند که شما صلاحیت ندارید بروید مسجد و روضه بخوانید. می‌ گویم چرا ؟ می‌ گویند شما ختنه نکردید !!

ای مردم من از همین‌ جا به همه‌ ی شما نشان می‌ دهم که اینگونه نیست و من ختنه کرده‌ ام !! در همین هنگام، شلوارش را پایین می‌ کشد و آلت خود را نشان همه می‌ دهد و سپس شلوارش را بالا می‌ کشد و با اشاره ی چشم به زن می‌ گوید: این هم شرط سوم،  اینک الوعده وفا !!

زن که چنین حرامزادگی آخوندها را می‌ بیند، همانجا غش می‌ کند و روی زمین می‌ افتد.

آری...
ما ایرانیان گیر و گرفتار همچین اهریمنان تازی شده ایم و اینجاست که نادر شاه بزرگ، درباره ی آخوندها چنین می‌ گوید:

هر آخوند را باید دو بار به‌ دار کشید. نخست برای زندگی بی‌ فایده و بی‌ سودش، مُفت‌ خوری و مرده خواریش؛ و دوم، برای فریب دادن مردم و خوردن دسترنج آنان که با زحمت و تلاش به دست می‌ آید.

روز ملی آخوند کشان را به خاطر بسپارید...

همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د