رد شدن به محتوای اصلی

کلاه بوقی مومنین و ندای آسمانی از دیوار و ته چاه

مردم به ظاهر بسنده می کنند. معمولن مردم ژرفای چیزی را نمی کاوند و همین که توضیحی سطحی به خوردشان بدهی، آن را می پذیرند، تنها کافیست "متعصب" باشند و به آن چیزی که دلشان می خواهند بشنوند "ایمان راسخ" داشته باشند؛ دیگر مهم نیست که آن چیز تا چه حد می تواند چرند و دروغ و موهوم باشد.

برای مومنان، همین قصه کافیست که خدایی یگانه هست و ذات اقدسش از همه ی بدی ها به دور است، دیگر جنگ ها و کشتارها و دزدی ها و تجاوزها و شکنجه ها البته خواست خدا تلقی نمی شود. اگر کار خوبی از انسان مومنی سر بزند، آن را خواست و اراده ی الهی در طول مشیت پروردگار کزایی برمی شمارند و می گویند این خواست خدا بوده و وی تنها مجری آنست و اگر کار بدی از کسی سر بزند، همه ی تقصیرها گردن اوست نه خدا !! اگر مومنی به مرضی گرفتار آید، امتحان الهی است و اگر کافری به مرضی گرفتار شود، عذاب الهی است. برای مومنین، همه چیز با این قیاس "سیاه" یا "سپید" الگوبندی و از یکدیگر جدا می شوند.

دمکرات بودن یعنی اینکه رای بیشتر نصیب چه کسی می شود. وقتی همه ی اروپا و همه ی آسیا و همه آمریکا، هتا خود آمریکا !! و همه ی آفریقا، با رژیم سراسر سرکوب و ترویجگر قصاص و خشونت و شکنجه، روابط دیپلماتیک دارند، دیگر برای هیچ کس از جمله خود مردم ایران چه اهمیتی باید داشته باشد اگر رژیم خونریز ولایت فقیه، رژیمی دمکرات نیست ؟ چرخ خای رژیم می چرخند.


اگر سکولاریسم بدین معناست که دین از دولت جدا باشد، این تعریف مسخره و ناکارآمد است. دین اگر تنها از دولت جدا باشد، پس تکلیف دادگستری دینی و مجلس دینی معلوم است. در رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی، دین عین سیاست است و در آمریکا، ظاهرن که دین از این سه نهاد حکومتی جداست.

اشتراک در "داشتن درد و ورم دین":
اما به رفتار سران کشورها که نگاه کنیم، می بینیم که دغدغه های موزیانه ی دینی دارند، فارغ از اینکه سکولار و یا دمکرات باشند یا نباشند:




به وقتش، همه ی شان به یک قبله نماز می گزارند و تنها در شیوه ی سپوختن ملت و دزدی و فساد از هر نوعش، با یکدیگر متفاوت رفتار می کنند؛ همه ی شان تشنه ی قدرت و پول هستند و همه ی شان برای رسیدن به قدرت، آدم کشته اند. در درازنای تاریخ، هر حکومت دینی یا مکتبی ایی که به وجود آمده است، خون صدها هزار انسان را ریخته است، تفاوت نمی کند زرتشتی بوده یهودی، مسلمان بوده یا مسیحی. عن و گه با هم دیگر فرق چندانی ندارند.

در حالی که این هم هبا یکدیگر در خرافه و موهوم پرستی اشتراک دارند، اما خوی رقابت و حرص و طمع و عطش به کرسی نشاندن آن "حق کزایی" که برایش می جنگند و می کشند، باعث می شود که حماعت خداباور و دین مدار، موجودات دهشتناکی برای آینده ی بشریت باشند؛ با نگاهی به کارنامه ی خونبار این آدمکشان، به خوبی باید دانست که به اینان نمی توان برای آزادی و صلح و حقوق بشر و دمکراسی، اعتماد کرد.

آخوند اگر دوست تو باشد مالت را می خورد
و اگر دشمن تو باشد خونت را می ریزد

هر چند که قبله ی نخست الله پرستان، همان قبله ی یهودیانی بوده است که آنان را بنا به گفتار الله در قرآنش، "مشرکان کتابی" می خوانند، اما هنوز و پس از آن چرخش قهرمانانه ی محمد رسولولا در هنگام نماز نسبت به دگرش قبله از اورشلیم به کعبه، هنوز این الله پرستان دست از سر آن بیت مقدس برنمی دارند !! کسی باید به اینها تفهیم کند که زیارتگاه کزایی بیت المقدس، دیگر قبله ی شما نیست، یک روز بوده، اشتباهی شده بود، دیگر نیست و قبله ی تان جای دیگری در وسط صحرای عربی است نه به سوی اسراییل !! اما باز هم برای اشتراکات بیشتر زور زورکی !!

به راستی خاصیت این کلاه های دلقک موآبانه چیست ؟


همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د