در ایران و در رژیم کنونی حاکم بر آن، سامانه ی آموزش و پرورش نقش بسیار مهمی را در تربیت فرزندان ایران عزیز دارد. این نقش با بیشتر شدن حضور رسانه ها و گسترش بیشتر فراگیر اینترنت و شبکه های اجتماعی و نرم افزارهای مرتبط با آن، کتاب ها و درونمایه های آموزشی و سرگرمی آنلاین و دسترسی ارزان، سریع و همیشگی به آنها، قلب آموزش و تربیت را از نهاد مدرسه جدا کرده و به آن حالتی کاملن سیال با “اقتدار و نفوذی وابسته به کشش و تاثیر بر روی مخاطب” بخشیده است.
کودکان در ایران، به سر کار فرستاده می شوند، مجازات کیفری می بینند و هتا اعدام می شوند. ازدواج کودکان زیر هژده سال قانونی و البته شرعی است و از آنها به عنوان کودک سرباز نیز سوء بهره برداری می شود.
رژیم جمهوری اسلامی پس از پیوستن به پیمان نامه ی جهانی حقوق کودک در سال هزار و سیصد و هفتاد و سه، در همان سال اقدام به ایجاد انجمنی به اصطلاح غیر سیاسی، مستقل و غیر انتفاعی با نام “انجمن حمایت از حقوق کودکان” کرد که زیر مجموعه ای است از “شبکه ی یاری کودکان کار و خیابان”. این انجمن در چارچوب قوانین رژیم کنشگری می کند. هدف هایی که این انجمن برای بیش از بیست سال است برای خود بر روی کاغذ تعریف کرده، رسیدن به شرایطی است که هیچ کودکی در ایران، مورد تبعیض، خشونت و بهره کشی قرار نگیرد و زمینه ی تحصیل و رشد جسمی، ذهنی، معنوی، اخلاقی و اجتماعی همه کودکان فراهم شود.
با این حال، با نگاهی به کارنامه ی کاری آن، نه تنها شاهد پیشرفتی از سوی این انجمن در بهبود شرایط برای کودکان نیستیم، بلکه خود سرپوشی است بر روی فعالیت های سرکوبگرانه ی کودکان از سوی سامانه های مستقیمن در رژیم همچون مهد کودک ها و مدرسه ها و نیز قانون گزاری ها و ایجاد شرایط کاربردی لازم برای اجرای قوانین موجود.
در پایان سال نود و پنج، دوازده هزار مورد کودک آزاری گزارش شده است که میزان واقعی این تهدید و آزارها که به دلایل بسیار دیگر و عمدتن فرهنگی و دینی (عرف) گزارش نمی شوند، بسیار بسیار بیشتر است و روزمره و عادی تلقی می گردند.
این انجمن در تببین حقوق کودکان و فرهنگ سازی چه تلاش های موثری کرده است که هتا یک بار هم از تلوزیون رژیم صدای این انجمن درنیامده و هتا اعلام حضور هم نکرده است ؟
کودکان در ایران به علت فقر، استعدادهایشان سرکوب می شود. کشور ثروتمندی که صدها دزد ملیاردی و نفتی دارد، از پس تامین هزینه های یک زندگی رشد مهور و شکوفاگر استعداد کودکان، عاجز و ناتوان است.
این حس در میان ایرانیان هست، همینکه کودکی جایی برای خوابیدن و چیزی برای خوردن و رختی برای پوشیدن داشته باشد، باید خدای هرگز نادیده ی عربش را هم شکر کند !! چون هستند بسیاری از خانواده ها که فرزندانشان هتا همین وسایل را هم ندارند و در خرید لوازم مدرسه و رفت و آمد برای فرزندانشان هم دچار مشکل هستند.
وزارت آموزش و پرورش رژیم، یارانه ی دریافتیش یکی از پایین ترین یارانه های دریافتی در همه ی وزارت خانه ها و در تمام دولت های دست نشانده ی ولایت فقیه است. در ایران الله زده ی پسا شورش ۵۷، کم ترین بها به کودکان داده شده است. رژیم پول تهیه ی خوراک در قالب صبحانه و ناهار برای آنان را تامین نمی کند، اما چون به ۱۲ و ۱۳ رسیدند - که این مورد تا پایان متوسطه نیز می تواند ادامه داشته باشد - برای آنها کلاس های مغزشویی پرورشی، اجبار در یادگیری دروس دینی اسلام کزا دایر می کند و خیل صدها هزار نفری دانش آموزان پسر را راهی اردوگاه های موسوم به “آمادگی دفاعی” می کند و حس خشونت، نفرت و ماجراجویی معطوف به آدم کشی و جنگ افروزی را در آنها ایجاد و یا تقویت می کند. حال آنکه، اجباری سربازی موسوم به “خدمت وظیفه ی عمومی”، برای همه ی مردان الزامی است که البته آن هم با تبعیض و مافیا و مافیای فروشنده روبروست.
با نهادینه کردن #کودک_سرباز ی در دوران جنگ ایران و عراق که دو بازنده ی ایران و عراق داشت، رژیم تصمیم گرفت تا این مورد را که خود نقض حق زندگی کودکان و جلوگیری از جاری شدن حقوق کودکان بود، به نسل های پسا جنگ تعمیم دهد و از اینرو، به بهانه ی یادمانی از جنگ ضد میهنی خمینی خونخوار، مکتب نظامی گری و خشونت مهوری وارد مدرسه های ایران شد.
کودکان هتا مجبورند تا در مدرسه ها به نماز اجباری بایستند و رژیم با تهدید و تطمیع آنها نسبت به کم کردن نمره، بد رفتاری و تهدید به اخراج، آنها را هم زمان تطمیع نیز می کند که اگر در مراسم کزایی نماز روبروی دیوارهای مدرسه بایستند، پاداش و جایزه دریافت خواهند کرد و با این الگوسازی، ساز و کار تهدید و تطمیع (بخوانید: سکوت در برابر قانون شکنی و رشوه گیری) را در در ذهن کودکان جا می اندازد. به آنها می آموزد که یک ایرانی خوب، ایرانی ایی است که ضمن درس خواندن، در یک دست تفنگ و در دست دیگر قرآن داشته باشد !! و این یکی از شعارهای خمینی گجستک است که گفته: “با یک دست قرآن و با یک دست سلاح برگیرید”.
برخی کودکان که از خانواده هایی هستند که “دستشان به دهانشان می رسد” فرزندانشان را راهی کلاس های موسیقی، ورزشی، زبان آموزی و بسیاری موارد دیگر می کنند و خیل انبوهی از ملیون ها کودک دیگر که بر اثر تبعیض نهادینه در ایران و همچنین “ایجاد نشدن فرصت برابر” از سوی رژیم و تمامیت سامانه ی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، از شرکت در اینگونه برنامه ها بازمی مانند، رشد بسیار کمتری نسبت به گروه پیشین خواهند کرد و چون در کمینه هستند، بیشینه ی بیشتر آموزش دیده و خوب پرورش یافته، در آینده بر روی این افراد حکمرانی خواهند کرد.
این سرکوب، آرام و سازمان یافته و نامرئی است.
داریوش افشار
کودکان در ایران، به سر کار فرستاده می شوند، مجازات کیفری می بینند و هتا اعدام می شوند. ازدواج کودکان زیر هژده سال قانونی و البته شرعی است و از آنها به عنوان کودک سرباز نیز سوء بهره برداری می شود.
رژیم جمهوری اسلامی پس از پیوستن به پیمان نامه ی جهانی حقوق کودک در سال هزار و سیصد و هفتاد و سه، در همان سال اقدام به ایجاد انجمنی به اصطلاح غیر سیاسی، مستقل و غیر انتفاعی با نام “انجمن حمایت از حقوق کودکان” کرد که زیر مجموعه ای است از “شبکه ی یاری کودکان کار و خیابان”. این انجمن در چارچوب قوانین رژیم کنشگری می کند. هدف هایی که این انجمن برای بیش از بیست سال است برای خود بر روی کاغذ تعریف کرده، رسیدن به شرایطی است که هیچ کودکی در ایران، مورد تبعیض، خشونت و بهره کشی قرار نگیرد و زمینه ی تحصیل و رشد جسمی، ذهنی، معنوی، اخلاقی و اجتماعی همه کودکان فراهم شود.
با این حال، با نگاهی به کارنامه ی کاری آن، نه تنها شاهد پیشرفتی از سوی این انجمن در بهبود شرایط برای کودکان نیستیم، بلکه خود سرپوشی است بر روی فعالیت های سرکوبگرانه ی کودکان از سوی سامانه های مستقیمن در رژیم همچون مهد کودک ها و مدرسه ها و نیز قانون گزاری ها و ایجاد شرایط کاربردی لازم برای اجرای قوانین موجود.
در پایان سال نود و پنج، دوازده هزار مورد کودک آزاری گزارش شده است که میزان واقعی این تهدید و آزارها که به دلایل بسیار دیگر و عمدتن فرهنگی و دینی (عرف) گزارش نمی شوند، بسیار بسیار بیشتر است و روزمره و عادی تلقی می گردند.
این انجمن در تببین حقوق کودکان و فرهنگ سازی چه تلاش های موثری کرده است که هتا یک بار هم از تلوزیون رژیم صدای این انجمن درنیامده و هتا اعلام حضور هم نکرده است ؟
کودکان در ایران به علت فقر، استعدادهایشان سرکوب می شود. کشور ثروتمندی که صدها دزد ملیاردی و نفتی دارد، از پس تامین هزینه های یک زندگی رشد مهور و شکوفاگر استعداد کودکان، عاجز و ناتوان است.
این حس در میان ایرانیان هست، همینکه کودکی جایی برای خوابیدن و چیزی برای خوردن و رختی برای پوشیدن داشته باشد، باید خدای هرگز نادیده ی عربش را هم شکر کند !! چون هستند بسیاری از خانواده ها که فرزندانشان هتا همین وسایل را هم ندارند و در خرید لوازم مدرسه و رفت و آمد برای فرزندانشان هم دچار مشکل هستند.
وزارت آموزش و پرورش رژیم، یارانه ی دریافتیش یکی از پایین ترین یارانه های دریافتی در همه ی وزارت خانه ها و در تمام دولت های دست نشانده ی ولایت فقیه است. در ایران الله زده ی پسا شورش ۵۷، کم ترین بها به کودکان داده شده است. رژیم پول تهیه ی خوراک در قالب صبحانه و ناهار برای آنان را تامین نمی کند، اما چون به ۱۲ و ۱۳ رسیدند - که این مورد تا پایان متوسطه نیز می تواند ادامه داشته باشد - برای آنها کلاس های مغزشویی پرورشی، اجبار در یادگیری دروس دینی اسلام کزا دایر می کند و خیل صدها هزار نفری دانش آموزان پسر را راهی اردوگاه های موسوم به “آمادگی دفاعی” می کند و حس خشونت، نفرت و ماجراجویی معطوف به آدم کشی و جنگ افروزی را در آنها ایجاد و یا تقویت می کند. حال آنکه، اجباری سربازی موسوم به “خدمت وظیفه ی عمومی”، برای همه ی مردان الزامی است که البته آن هم با تبعیض و مافیا و مافیای فروشنده روبروست.
با نهادینه کردن #کودک_سرباز ی در دوران جنگ ایران و عراق که دو بازنده ی ایران و عراق داشت، رژیم تصمیم گرفت تا این مورد را که خود نقض حق زندگی کودکان و جلوگیری از جاری شدن حقوق کودکان بود، به نسل های پسا جنگ تعمیم دهد و از اینرو، به بهانه ی یادمانی از جنگ ضد میهنی خمینی خونخوار، مکتب نظامی گری و خشونت مهوری وارد مدرسه های ایران شد.
کودکان هتا مجبورند تا در مدرسه ها به نماز اجباری بایستند و رژیم با تهدید و تطمیع آنها نسبت به کم کردن نمره، بد رفتاری و تهدید به اخراج، آنها را هم زمان تطمیع نیز می کند که اگر در مراسم کزایی نماز روبروی دیوارهای مدرسه بایستند، پاداش و جایزه دریافت خواهند کرد و با این الگوسازی، ساز و کار تهدید و تطمیع (بخوانید: سکوت در برابر قانون شکنی و رشوه گیری) را در در ذهن کودکان جا می اندازد. به آنها می آموزد که یک ایرانی خوب، ایرانی ایی است که ضمن درس خواندن، در یک دست تفنگ و در دست دیگر قرآن داشته باشد !! و این یکی از شعارهای خمینی گجستک است که گفته: “با یک دست قرآن و با یک دست سلاح برگیرید”.
برخی کودکان که از خانواده هایی هستند که “دستشان به دهانشان می رسد” فرزندانشان را راهی کلاس های موسیقی، ورزشی، زبان آموزی و بسیاری موارد دیگر می کنند و خیل انبوهی از ملیون ها کودک دیگر که بر اثر تبعیض نهادینه در ایران و همچنین “ایجاد نشدن فرصت برابر” از سوی رژیم و تمامیت سامانه ی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، از شرکت در اینگونه برنامه ها بازمی مانند، رشد بسیار کمتری نسبت به گروه پیشین خواهند کرد و چون در کمینه هستند، بیشینه ی بیشتر آموزش دیده و خوب پرورش یافته، در آینده بر روی این افراد حکمرانی خواهند کرد.
این سرکوب، آرام و سازمان یافته و نامرئی است.
داریوش افشار
نظرات