به قلم:
داریوش افشار
در روزگاری که هزار و چارصد سال از اشغال ایران به دست اعراب بادیه ی الله پرست می گزرد و پس از صدها سال مبارزه ی فرهنگی و نظامی و اعتقادی، هنوز درگیر رژیم خونریز ولایت فقیهی هستیم که مشروعیتش را از الله و محمد عرب می گیرد، باری سخن گفتن از دین انسان ستیز و آدمخوار الله (اسلام عزیز)، ساده نیست و هتا می تواند به بهای جانتان تمام شود.
اینکه هر کس درباره ی دین اسلام و قرآن در هم و برهمش سخنی انتقادی می زند و سندیت علمی و انسانی و ماهیت وجودی آن از سرچشمه ای الهی را به زیر پزسش می ربرد، نخست سر از سیاه چاله های الله پرستان درمی آورد و سپس جانتش نه تهدید که گرفته می شود. مسلن اگر در سوره ی کزایی "یونس" فردی داستان دروغ آن را به زیر پرسش ببرد و بیان کند که هیچ نهنگی نمی تواند انسانی را قورت دهد و وی را ماه ها در شکمبه ی خود نگاه دارد و سر آخر آن را تف کند بیرون، این فرد از سوی دستگاه فقاهت پیشه ی الله و مشخصن رژیم خونریز ولایت فقیه محکوم به حذف فیزیکی می گردد و هتا وابستگان و آشنایان این فرد، در خطر اخراج از کار، محرومیت های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و... قرار می گیرند. نمونه ی بارز این موضوع، همانا محسن امیر اصلانی زنجانی است که با داشتن فرزند خردسال و همسری مهربان، سر از تناب دار دگراندیش ستیز جمهوری اسلامی درآورد.
اینکه ما به عنوان منتقدین و هتا مخالفین چرندیات دینی و اعتقادی و مشخصن بنگاه دین فروش فقاهت پیشگان جمهوری اسلامی، امنیت جانی و تامین زندگی عادی را در میهن خود نداریم، امری است بارز بر اساس همه ی مستندات و گزارش های نهادهای حقوق بشری.
بلی، حضرت بونس موهوم و این داستان کزا، جان یک انسان را گرفت، انسانی که پدر و همسر و فرزند بود و هتا با دانش و تجربه ی خود، مشاوره ی روان شناسی می داد. رژیم کنونی ایران، صرف نظر از آنکه کدام یک از آخوندها یا دلالان و بچه سیدها یا لات و اوباشان اطلاعاتی و سپاهی را به عنوان این کاره و آن کاره علم می کند، رژیمی است به شدت نامنعطف و دگرش ناپذیر و تجربه ی ما به عنوان اپوزوسیون و مقاومت ملی، حاکی از آنست که نمی توان در این رژیم اهریمنی به اصلاحات بنیادین دست یازید و تنها راه پیش روی ما، همانا براندازی و سرنگونی تمامیت ولایت فقیه است.
اینکه مبنای باور و رفتار و کردار ما، منشور حقوق بشر ملل متحد، سکولاریسم و دموکراسی باشد؛ دموکراسی ایی پیش از هر ارچیز اصیل و سپس بومی که درونمایه های فرهنگ ایرانی ما را پاس دارد و بر یکپارچگی ایران عزیز سخن نخست و واپسین را بزند.
اما جرم زنده یاد محسن امیر اصلانی، نه ضدیت با الله عرب و تازی نامه ی خروجی آن دجال خانه، که ارتداد بوده است. یعنی به انتقادی درون دینی برای اصلاح امور همان دین و اشاره به خرافه های گنجانده شده در مصحف شریف که برخی از دلالان سیاسی و اپوزوسیون نمای رژیم در برون مرز همچون شیرین عبادی و ابراهیم نبوی و اکبر گنجی و... از آن تعبیر به "روشنفکری دینی" می کنند و لقلقه ی زبانشان این سخن یاوه است که: "لا اکراه فی الدین" !! اما...
اسلام همان دینی است که چون واردش شوی سر آلتت را می برند و چون از آن بیرون روی، سر خودت را.
عبید زاکانی
داریوش افشار
در روزگاری که هزار و چارصد سال از اشغال ایران به دست اعراب بادیه ی الله پرست می گزرد و پس از صدها سال مبارزه ی فرهنگی و نظامی و اعتقادی، هنوز درگیر رژیم خونریز ولایت فقیهی هستیم که مشروعیتش را از الله و محمد عرب می گیرد، باری سخن گفتن از دین انسان ستیز و آدمخوار الله (اسلام عزیز)، ساده نیست و هتا می تواند به بهای جانتان تمام شود.
اینکه هر کس درباره ی دین اسلام و قرآن در هم و برهمش سخنی انتقادی می زند و سندیت علمی و انسانی و ماهیت وجودی آن از سرچشمه ای الهی را به زیر پزسش می ربرد، نخست سر از سیاه چاله های الله پرستان درمی آورد و سپس جانتش نه تهدید که گرفته می شود. مسلن اگر در سوره ی کزایی "یونس" فردی داستان دروغ آن را به زیر پرسش ببرد و بیان کند که هیچ نهنگی نمی تواند انسانی را قورت دهد و وی را ماه ها در شکمبه ی خود نگاه دارد و سر آخر آن را تف کند بیرون، این فرد از سوی دستگاه فقاهت پیشه ی الله و مشخصن رژیم خونریز ولایت فقیه محکوم به حذف فیزیکی می گردد و هتا وابستگان و آشنایان این فرد، در خطر اخراج از کار، محرومیت های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و... قرار می گیرند. نمونه ی بارز این موضوع، همانا محسن امیر اصلانی زنجانی است که با داشتن فرزند خردسال و همسری مهربان، سر از تناب دار دگراندیش ستیز جمهوری اسلامی درآورد.
اینکه ما به عنوان منتقدین و هتا مخالفین چرندیات دینی و اعتقادی و مشخصن بنگاه دین فروش فقاهت پیشگان جمهوری اسلامی، امنیت جانی و تامین زندگی عادی را در میهن خود نداریم، امری است بارز بر اساس همه ی مستندات و گزارش های نهادهای حقوق بشری.
بلی، حضرت بونس موهوم و این داستان کزا، جان یک انسان را گرفت، انسانی که پدر و همسر و فرزند بود و هتا با دانش و تجربه ی خود، مشاوره ی روان شناسی می داد. رژیم کنونی ایران، صرف نظر از آنکه کدام یک از آخوندها یا دلالان و بچه سیدها یا لات و اوباشان اطلاعاتی و سپاهی را به عنوان این کاره و آن کاره علم می کند، رژیمی است به شدت نامنعطف و دگرش ناپذیر و تجربه ی ما به عنوان اپوزوسیون و مقاومت ملی، حاکی از آنست که نمی توان در این رژیم اهریمنی به اصلاحات بنیادین دست یازید و تنها راه پیش روی ما، همانا براندازی و سرنگونی تمامیت ولایت فقیه است.
اینکه مبنای باور و رفتار و کردار ما، منشور حقوق بشر ملل متحد، سکولاریسم و دموکراسی باشد؛ دموکراسی ایی پیش از هر ارچیز اصیل و سپس بومی که درونمایه های فرهنگ ایرانی ما را پاس دارد و بر یکپارچگی ایران عزیز سخن نخست و واپسین را بزند.
اما جرم زنده یاد محسن امیر اصلانی، نه ضدیت با الله عرب و تازی نامه ی خروجی آن دجال خانه، که ارتداد بوده است. یعنی به انتقادی درون دینی برای اصلاح امور همان دین و اشاره به خرافه های گنجانده شده در مصحف شریف که برخی از دلالان سیاسی و اپوزوسیون نمای رژیم در برون مرز همچون شیرین عبادی و ابراهیم نبوی و اکبر گنجی و... از آن تعبیر به "روشنفکری دینی" می کنند و لقلقه ی زبانشان این سخن یاوه است که: "لا اکراه فی الدین" !! اما...
اسلام همان دینی است که چون واردش شوی سر آلتت را می برند و چون از آن بیرون روی، سر خودت را.
عبید زاکانی
نظرات