آذرآبادگان در شاهنامه
پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود آغاز داستان
نخستین خراسان ازو یاد کرد دل نامداران بدو شاد کرد
دگر بهره زان بد قم و اصفهان نهاد بزرگان و جای مهان
وزین بهره بود آذرابادگان که بخشش نهادند آزادگان
پادشاهی بهرام گور برینگونه یک چند گیتی بخورد
وزان جایگه لشکر اندر کشید سوی آذرآبادگان پرکشید
چو از پارس لشکر فراوان ببرد چنین بود رای بزرگان و خرد
که از جنگ بگریخت بهرامشاه وزان سوی آذر کشیدست راه
پادشاهی خسرو پرویز > بهشتم بیاراست خورشید چهر
بهشتم بیاراست خورشید چهر سپه را بکردار گردان سپهر
ز درگاه برخاست آوای کوس هواشد زگرد سپاه آبنوس
سپاهی گزین کرد زآزادگان بیام سوی آذرابادگان
پادشاهی کیخسرو شصت سال بود > پادشاهی کیخسرو شصت سال بود
وز آنجا سوی شهر دیگر شدی همی با می و تخت و افسر شدی
همی رفت تا آذرابادگان ابا او بزرگان و آزادگان
گهی باده خورد و گهی تاخت اسپ بیامد سوی خان آذرگشسپ
پادشاهی بهرام گور > چو شد ساخته کار آتشکده
چو شد ساخته کار آتشکده همان جای نوروز و جشن سده
بیامد سوی آذرآبادگان خود و نامداران و آزادگان
پرستندگان پیش آذر شدند همه موبدان دست بر سر شدند
پرستندگان را ببخشید چیز وز آتشکده روی بنهاد تیز
پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود > رزم خاقان چین با هیتالیان
سوی طیسفون رفت گنج و بنه سپاهی نماند از یلان یک تنه
همه ویژه گردان آزداگان بیامد سوی آذرآبادگان
سپاهی بیامد ز هر کشوری ز گیلان و ز دیلمان لشکری
نظرات