رد شدن به محتوای اصلی

دین: دستگاهی برای آفرینش انسان بر ضد انسان

کاسه لیسی مردم الله زده و مومن از دستگاه زهد و تقوا فروش ولایت فقیه، ریشه در سرسپردگی این توده نسبت به دین و موهومات و خرافات آن دارد؛ خرافاتی که به نام خدایی به نام الله بر مردم تحمیل و واجب شده و روی برگرداندن از آنها برابر است با شکنجه و عذاب در روزی موسوم به قیامت. از اینرو، دین فروشان با راه انداختن دستگاهی دین فروش، توق بردگی و بندگی مومنان را به دست گرفته و زندگی و مردگی آنها را مدیریت می کنند. در واقع دین پناهان سنگ های زیر آسیاب دستگاه سفله پرور و خانمان سوز زهدفروشی هستند و خودشان به عنوان قربانیان این چرخه ی ضد خرد و آزادی، تبدیل به زامبی هایی هوادار دستگاه دین فروشی می گردند و این راه از دیرباز ادامه داشته و این چنین است که همچنان نیز ادامه دارد.


راه فرار از این چرخه اما، تنها نیازمند روشنگری نیستیمف بلکه نیازمند آموزش از پایه و جلوگیری از مغزشویی کودکان در سنین پایین هستیم. نباید اجازه دهیم که مغز کودکانمان با پیش فرض هایی که همیشه درست انگاشته شده اندف اشغال شود و با این کار جلوی فرایند متعصب شدن و دین مدار شدن و تبدیل شدن آنان به مومنانی تایید کننده ی همان چرخه ی سفاهت پرور را بگیریم. 

این روزها که مومنان از در و دیوار بالا می روند تا پلوخوروش یک بازاری یا همان مال اندوز ثروت پرست متکی به دستگاه دین را بخورند، یک نکته کفایت خواهد کرد که اگر بدانیم توده به شکلی توده ای می اندیشد و نه فردی، می توان کار آموزش را آغاز کرد. نوشتن کتاب کمترین کاری است که یک روشنگر می تواند انجام دهد؛ آنچه که بر ذهن جمعی مردم کارگر است، رسانه هایی است با مخاطب بالا همچون تلوزیون و اینترنت.

از دیگر سو، نهادینه شدن فرهنگ موسوم به دینی در مدرسه ها، یکی از فاجعه هایی است که به برکت جمهوری خونریز ولایت فقیه، نقش مکتبی خود را در مدرسه ها ایفا می کند. هم زمان با این آموزش های دینی تحمیلی و اجباری که جایگزرین دروس اخلاق شده اند، نقش پررنگ نهادهای نظامی در مدرسه ها را نیز باید مد نظر داشت. رژیمی تمامیت خواه که از یک سود به فرمان خمیتی حرامزاده، "در یک دست قرآن و در دست دیگر سلاح برگیرید" را در کردار در مدرسه های ایران پیاده نموده است، پس طبیعی خواهد بود که برای جنگ هایی که به وجود می آورد، از کودک سربازان بهره برداری نماید. 

وقت آنست که با بیدار شدن، جلوی این روند خانمان برانداز نسل های در انتظار آزادی و عشق را بگیریم. به یکدیگر بیندیشیم که می توانیم مردمی فارغ از رویاهای کودکانه ی خویش نباشیم و همه با یکدیگر خوشبخت شویم. دین، عامل تفرقه، تبعیض و ستم سازمان دهی شده علیه انسانیت است.


ما نیازی به داشتن دروش "آمادگی دفاعی" نداریم. نیازی نداریم که خوب و بدهای زندگیمان را به نام دین و با دروغ سرچشمه ی دینی داشتن، به خورد خود و فرزندانمان بدهیم. بدون دین هم می دانیم دروغگویی و تجاوز و دزدی و... بد است. می دانیم که کودک برای کودکی و شادی و آماده شدن برای ساختن آینده ی بهتری برای خود و اجتماعش، نیازی به استفاده و مراقبت از تفنگ و آموزش دیدن سازمان دهی شده ی خشونت و آدم کشی به نام دفاع از چه و چه ندارد.

بیندیشیم، تقلید نکنیم...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م...

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د...

متلکی بر حاشیه: گفتگوی فرامرز دادرس با کون خوب سوئد

چندی پیش، یکی از مخالفان پرهیاهوی شاهزاده "رضا پهلوی" به نام "فرامرز دادرس" که خود یکی از مصدق الهی ها و هواداران سفت و سخت هزرط "محمد مصدق دله السلطنه" می باشد، با دلقک رسانه "امید دانای باقر خاله" گفتگو کرد. این گفتگو که از پستوی خانه ی امید باقر خاله و انباری جناب دادرس انجام می گرفت، مخاطبان ملیونی خود را دچار شوک کرد و نتیجه این شد که پس از گوش دادن به مشتی خزعبلات تکراری که همگی از سر عقده بازی فوران کرده بودند، به یک نتیحه ی تکراری برسند و آن اینکه هم جمهوری اسلامی اینقدرها بد نیست که این دو موجود اپوزوسیون نما، نانشان را به نرخ روزش نخورند و نه دودمان ایرانساز پهلوی آنچنان خوب و سرآمد بود که نمکدانش را نشکنند !! جناب دادرس که پس از نزدیک به یک دهه سخن فرسایی در یوتوب انباری خود، هنوز به اندازه ی "خاله شاهدانه" هم روی کسی اثر نگزاشته، با ناسپاسی هر چه تمام تر عنوان کرده است که وی نانخور ارتش شاهنشاهی نبوده و با وقاحت ویژه ی آخوندی خود را مدیون شاهنشاه آریامهر فرمانده ی کل قوای نیروهای مسلح شاهنشاهی نمی داند. از این ناسپ...