رد شدن به محتوای اصلی

چه کسی قرارداد خرید اف - ۱۶ های ارتش شاهنشاهی ایران را لغو کرد ؟

مرگ بر جمهوری اسلامی شعار نیست، یک هنجار است


شاهپور آذربرزین در کتاب فرماندهی و نافرمانی می نویسد:
مدتی پیش از انقلاب آمده بودند یک ماده‌ به قراردادها اضافه کرده بودند که اگر یکی از طرفین،‌ این قرارداد را کنسل کند، اگر ایران باشد، مبلغ پیش پرداختی که تا پیش از تحویل پرداخت کرده است از بین می رود و اگر دولت آمریکا زیر قرارداد بزند ، باید معادل مبلغی که ما پیش پرداخت کرده‌ایم روی آن پول بگذارد و به ما پس دهد. این قرارداد را نوشتیم و همه هم گفتند که عادلانه است، دو طرفه است. اما نمی دانستند که ما در مملکتمان موجوداتی داریم که کارهایی می کنند که بقیه نمی فهمند !!

چارمین روز نخست‌ وزیری بازرگان خیانت پیشه بود، من را هم دعوت به کار کرده بود که ضمن اینکه فرمانده ی نیروی هوایی باشم، مشاور عالی نخست وزیر (کزایی عمام) در امور دفاع و امنیت ملی هم باشم. صبح داشتم می‌رفتم اداره که دیدم جناب دکتر یزدی در رادیو اعلام کرد که دولت ایران تمام قراردادهایش را با دولت آمریکا فسخ کرد. بقیه که می شنوند چیزی نمی گویند و می گویند بارک‌الله !! اینها نمی دانند که چه خبر شده، نخست وزیر هم نمی داند چه شده، هیچ کس نمی دانست !! (عحب !!)

تلفن را برداشتم و به بازرگان گفتم که شما خبر را شنیدی ؟ گفت چه خبر ؟ گفتم الان یزدی اعلام کرد که دولت ایران یک طرفه قراردادهایش را با آمریکا فسخ کرد. گفتم این مسئله فقط در مورد نیروی هوایی نزدیک به ده میلیارد دلار خسارت می‌شود، حالا من در مورد نیروی زمینی و بقیه نمی‌دانم. گفت: بیا اینجا.

رفتم سراغش، نشستم و کاغذ گزاشتم و قرارداد را توضیح دادم که اگر یک طرفه فسخ شود، کل پولی که داده ایم بدون بازگشت به آمریکایی ها می رسد. تلفن کرد به یزدی گفت: آقا این چی بوده ؟ من ناسلامتی نخست وزیرم، من باید این اعلامیه رو بدانم یا نه ؟ خلاصه نمی دانم بین اینها چه گذشت، که گوشی را گزاشت زمین.

بازرگان رفت پیش خمینی (حرامزاده)، به من هم گفت اینجا باش تا من برگردم. رفت و ماجرا را به خمینی گفت. خمینی هم گفت بگو حرفش را پس بگیرد. او هم نمی‌ دانست که چه شده !! آمد در دفتر من را صدا کرد و گفت آذربرزین، یک افسر که در مورد این قرارداد مطلع باشد را بفرست برود پیش یزدی.

سفیری که الان در واشنگتن است یکی از افسرهای عالی فنیمان بود که رییس بسیاری از پروژه‌ های بی نظیر بود. به او گفتم که شما با دکتر یزدی برو آنجا. او مذاکراتی می کند،‌ شما هم شرکت کنید. مسئله را به او گفتم. رفت آنجا و به فاصله ی ۲۴ ساعت به من تلفن کرد. گفت: این یزدی می‌ رود درون اتاق، من را بیرون می‌نشاند؛ (طفلکی)

من به داخل اتاق نمی‌روم، بنابراین کاری از دست من برنمی‌ آید !!
به بازرگان گفتم و او را برگرداندم. یزدی رفت آنجا، حرفش را هم نتوانست پس بگیرد و با کمال رشادت پول‌ ها را به باد داد.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د