رد شدن به محتوای اصلی

ویرانه های یک تمدن

کالبد اخترکان مرده به سال های نوری، کالبد تمدن هایی است که با سیلی صورت خود را سرخ نگاه می دارند. مردمانی که از دیروز مانده و به فردا نرسیده اند، اما پیوسته ملتمس بازی های رنگارنگ این و آنند و فیس فرندشان را میس می کنند و در عین حال، هم در گنداب الله پرستی و پرستش دیگر بت ها غرقه اند و هم دم طویل آریایی، ترکی، عربی، کردی و... شان را به درازای کهکشان راه شیری در تاریخی نامکتوب می کشند، تا بلکه از سر پوچی و بی هویتی برهند و از این نمد برای خود کلاهی ساخته باشند.


مردمانی در خاور میانه می زیند پرخاشگر و پرخاشجو، مدعی و عقل کل. در قالب هر شخصیتی به سرعت فرومی روند و یکی از مظاهر غرورشان اینست که “با همه می جوشند”؛ هم رفیق دزد و مافنگی و خلافکار دارند، هم دامادشان دکتر است و دخترشان دانشجوی رشته ی بیکاری و علافی است. در نمازهایشان، یادی از اندامان لوند هوریان می کنند و قربة الی الله می گویند و روی زمین به خوردن و پس مانده ساختن، کردن و بچه ساختن مشغولند تا روزی که بمیرند و برای همیشه فراموش شوند.

اخلاق هایی پوسیده، ناکارآمد، متعصب و به روز نشونده، مردمانی به معنای واقعی کلمه بیمار روانی و مریض جنسی که درکشان از آلت، مالیدن و تپاندن است. کاشف لحظه های غرق در استعمال علف و گل و شیشه اند و خماریشان را با الکل و لاو ترکاندن از پشت کاندوم جبران می کنند. می رقصند، اما هیچ بر کمیت عمرشان افزوده نمی شود. تنهایشان پیر می گردند، اندیشه هایشان با همه ی تعفنش فوران می کنند و لایه پشت لایه، نسل بر نسلی دیگر استفراغ های فلسفی و قمپزهای ادبی و علمی بالا می آورد و روزگار می گزرد و غمی نیست.

هنوز انشایشان “علم بهتر است یا ثروت” است و درکشان تصمیم کبرا. از درماندگی های خود شادند. بر همدیگر گم می شوند و با یکدیگر رسوایی به بار می آورند، زن هایشان به کشیک مردانگی مردان و مردانشان به هوس به غیرت افتادن در اندام زنان خیابان ها مشغولند. کودکان در مدرسه های قرآنی مغزشویی می شوند. جهان به ارزش های انسانی می اندیشد، در سوریه کشتار است و فرخنده ها سوزانده می شوند، اما فرهیخته ی ایرانی به دنبال چیست ؟ به ارزش هایی برآمده از اسلام کزا و دمبالچه های ایسا و موسا چسبیدن و از کون این عمام و آن پیغمبرک خوردن، اگر راه چاره بود، اکنون باید پس از هزاران سال... دری به تخته ای خورده بود و اندکی از پریشانی احوال انسانیت کاسته شده بود. نیست این مقدار، درد ما درد مشترکی است که برخی بر برخی دیگر تحمیل می کنند.

موش های فاضلاب فرهنگ و تمدن ایرانی، از بیرون از مرزها آورده نشده اند؛ در درون مرزها پرورده شده اند.


گاهی باید کودتایی کرد و حکومت حاکم بر ذهن خود را سرنگون کرد. کاش باورهایمان با آرای بیشتر بر مصدر تصمیم می نشستند و کاش فاحشه های مغزمان، به عشق به عنوان کالایی گرانبها نگاه می کردند نه چون ارزان فروشانی بی رمق و بیچاره. کاش هر چیزی که در جای خودش نیست را آن قدر جابجا کنیم تا اگر هیچ چیز جای خودش را نیافت، دست کم با این جنبش و پویایی همچون جورچینی بزرگ، سرگرم شویم و دلمان خوش باشد که این تمدن ویرانه، دیگر نفرین کوروش نیست.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د