رد شدن به محتوای اصلی

سرزمین ایران پیش از ورود آریاییان


سرزمین ایران پیش از ورود آریاییان

مژده اسکندری
  
۱۲ آذر ۱۳۸۹
Image

نجد ایران سرزمین مرتفع و عظیمی است که مرز شرقی آن کوه­ های هندوکش و رود سند و مرز شمالی آن رود آموی، جنوب ریگستان ­های آسیای میانه و دریای مازندران و رود ارس است. دامنه ­های غربی زاگرس تا خوزستان و خلیج ­فارس مرز غربی و سواحل شمال خلیج فارس و دریای عمان مرز جنوبی آن است.
بنابراین نجد ایران که از شرق به غرب بیش از سه هزار کیلومتر طول دارد، از سه سو به جلگه­هایی رسوبی و وسیع و رودخانه­هایی پر آب ختم می­شود [و از این منظر دارای سرزمین­های حاصلخیز برای کشاورزی و دامپروی بوده است]:
 در شرق و جنوب شرقی آن جلگه رود سند، در شمال -درآسیای میانه- ماوراء­النهر و دو رود آمودریا و سیردریا، و در غرب، بین­النهرین و دو رود دجله و فرات قرار دارد.

 قرار گرفتن نجد ایران در این سه مرکز کهن اقتصادی آبی وابسته به رودهای بزرگ و راه داشتن این نجد به دریاهای آزاد جنوبی، سرزمین ایران را، حتی در اعصار پیش از تاریخ و آغاز آن، همواره واسطه­ای میان فرهنگ­های گوناگون قرار داده بود(بهار، 1384، ص 377).

جغرافیا به ناچار بر فرهنگ تأثیر می­گذارد، و جای شگفتی نیست که در ایران [بنا بر نقش میانه­ای که در جغرافیای دوران باستان ایفا می­کرده]شماری از فرهنگ­های گوناگون وجود دارد که هر کدام به نوبه خود اسطوره­های گوناگونی را آفریده­اند. مردم غرب ایران پیوسته آماده تأثیرپذیری از مراکزی مانند یونان و روم بوده­اند، در حالی که مردم شرق ایران بیشتر تحت نفوذ هند و مشرق زمین قرار داشته­اند. ایران هم از نظر تاریخی و هم از جهت جغرافیایی پلی میان شرق و غرب است (هینلز، 1384، ص 11).

ترکیب جمعیتی بومی ایران پیش از هزاره­ دوم قبل از میلاد چندان روشن نیست. بیشتر برآنند که در نواحی جنوبی، مرکزی و شرقی، و حتی در شرق، تا حدود دریای خوارزم، نژادی دراویدی می­زیسته است که محتملا عیلامیان نیز از این نژاد بوده­اند. در نواحی غربی، شمال غربی و شمالی نیز، ظاهرا اقوام  سپید پوست قفقازی ساکن بوده­اند. در غرب ایران این آمیختگی دو نژاد بومی بهتر از هر کجای دیگر این سرزمین دیده می­شود.(بهار، 1384، ص 384)

واقعه­ای که در تاریخ آسیای غربی طی هزاره دوم قبل از میلاد برجسته می­نماید، ظهورعناصری از اصل هند و اروپایی است. هند و اروپاییان در سرزمینی واقع در استپ ­های جنوب روسیه، نواحی شرقی و سفلای دنپر، شمال قفقاز و غرب اورال می­زیسته­اند (بهار، 1384، ص 385). به نظر می­رسد که هند و اروپاییان، زادگاه خود را بر اثر فشار اقوام دیگر از عقب، ترک گفتند.

در طی مهاجرت، آنان ظاهرا به دو دسته تقسیم شدند:

 یک دسته - که آن را شعبه غربی می­نامیم - دریای سیاه را دور زدند، و پس از عبور از بالکان و بسفر، در داخل آسیای صغیر نفوذ کردند. شعبه شرقی - که به نام هند و ایرانی معروف است - در سمت مشرق دریای خزر حرکت کرد. یک دسته - که ظاهرا بیشتر از افراد جنگجو مرکب بود - از قفقاز عبور نمود و تا انحنای عظیم شط فرات پیش راند.




 یک شعبه از این سواران جنگجوی، در طول چین خوردگی ­های زاگرس مرکزی به حرکت افتادند، و در داخل ناحیه واقع در جنوب بزرگ کاروانی نفوذ کردند. عاقبت بخش عمده قبایلی که تشکیل دهنده شعبه شرقی جنبش هند و اروپایی بودند به سمت مشرق رفتند، از ماوراءالنهر و جیحون - آمو دریای جدید- عبور کردند، و سپس بعد از توقف کوتاهی در دشت بلخ، از معابر هند و کش بالا رفتند و در طول پندیشیر و رودهای کابل فرود آمدند.(گیرشمن، 1383، ص 50- 53)

ایشان همچنین بخشی از اسطوره­های مشترک هند و ایرانی را نیز با خود وارد سرزمین های جدیدشان کردند و با اساطیر بومی درآمیختند و شاید قرارگرفتن در شرایط جغرافیایی جدید نیز باعث پیدایش برخی اسطوره­ها در میان این ساکنان جدید گشت. در اساطیر ایرانیان خاستگاه ایشان سرزمینی به نام ایرانویچ بوده است و در قسمت بعد به آن خواهیم پرداخت. 

هنگامی که آریاییان شاخه ایرانی از هزاره دوم پیش از میلاد سرزمین­های آباد آسیای میانه را فرو گرفتند و از آن پس، در آغاز هزاره اول پیش از میلاد به نجد ایران فراز آمدند، با بومیان غیر آریایی که از هزارها سال پیش از تاریخ در این سرزمین می­زیستند، در آمیختند و زندگی مشترکی را آغاز نهادند. 

این هم­زیستی که دیگر هرگز به جدایی نینجامید، از هر دو گروه قومی، در طی ایام، قومی تازه پدید آورد که به مرور زمان ایرانی خوانده شد. (بهار، 1384، ص 391) 


یاری نامه ها:
گیرشمن. رومن، 1383، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
بهار. مهرداد، 1384، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران: اول، اگاه
هینلز. جان، 1384، شناخت اساطیر ایران، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران: نشر چشمه

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د...

وقتی امید دانا و هم خوابه اش صدیقه زرین کلاه مشتاق آبادی، مادر قهبگی را معنی می کنند

من کم ترین (امید باقر خاله): "مدیونید اگر فکر کنید افزون بر گفتارم، اندکی هتا اندکی، در کردار در زندگی روزمره ام تناقض وجود دارد !!" من و همسرم کارد هواله ی شکم مردم ایران می کنیم، اما خودم سه برابر روزهای جوراب فروشیم شده ام و همسرم مثل ندید بدیدها فرتور غذاها و رستوران ها و باز رستوران ها و غذاها را به چشم کارد به شکم خوردگان می کشانیم تا چشمشان کور شود و جیکشان درنیاید. من و همسرم به هنرمندان فحاشی می کنیم و آنها را بی سواد و احمق می خوانیم، اما خودمان تا دلتان بخواهد با تک تک هنربندان رژیم فرتور می اندازیم و منتشر می کنیم؛ هتا با افشین بله افشین خواننده ی بدصدا و جلف که یادتون هست... «دیگه ازت بدم میاد، پیشم نیا عروسک» !! من و همسرم همیشه از شبکه ی من و تو انتقاد می کنیم. من خودم همیشه به آن می گویم "مهد کودک من و تو"، اما هتا با مجری من و تو هم فرتور یادگاری می گیرم !! من و همسر کم ترینم، در فضای همگانی هر جور دلمان بخواهد می گردیم و می چرخیم و فرتورهای نگو و نپرس منتشر می کنیم، اما به دیگران ایراد می گیریم که چرا در خانه ی خودشان با شلوار...

متلکی بر حاشیه: گفتگوی فرامرز دادرس با کون خوب سوئد

چندی پیش، یکی از مخالفان پرهیاهوی شاهزاده "رضا پهلوی" به نام "فرامرز دادرس" که خود یکی از مصدق الهی ها و هواداران سفت و سخت هزرط "محمد مصدق دله السلطنه" می باشد، با دلقک رسانه "امید دانای باقر خاله" گفتگو کرد. این گفتگو که از پستوی خانه ی امید باقر خاله و انباری جناب دادرس انجام می گرفت، مخاطبان ملیونی خود را دچار شوک کرد و نتیجه این شد که پس از گوش دادن به مشتی خزعبلات تکراری که همگی از سر عقده بازی فوران کرده بودند، به یک نتیحه ی تکراری برسند و آن اینکه هم جمهوری اسلامی اینقدرها بد نیست که این دو موجود اپوزوسیون نما، نانشان را به نرخ روزش نخورند و نه دودمان ایرانساز پهلوی آنچنان خوب و سرآمد بود که نمکدانش را نشکنند !! جناب دادرس که پس از نزدیک به یک دهه سخن فرسایی در یوتوب انباری خود، هنوز به اندازه ی "خاله شاهدانه" هم روی کسی اثر نگزاشته، با ناسپاسی هر چه تمام تر عنوان کرده است که وی نانخور ارتش شاهنشاهی نبوده و با وقاحت ویژه ی آخوندی خود را مدیون شاهنشاه آریامهر فرمانده ی کل قوای نیروهای مسلح شاهنشاهی نمی داند. از این ناسپ...