رد شدن به محتوای اصلی

دولت عشیره ای، کوهی که موش می زاید

ما هرگز در تاریخ هزاران ساله ی ایرانشهر، دولت کردی نداشته ایم و زین پس نیز نخواهیم داشت و مسلم است که پیوند دادن مادها به کردها یک شوخی تلخ از سوی شرق شناسان بیشتر روسی، بیش نیست. مادها هیچ ربطی به کردها ندارند. درست تر، همانقدر ربط دارند که به لرها، بختیاری ها، گیل ها، مازنی ها یا آذری ها ربط دارند. خیر، اگر بخواهیم با زبان هگل سخن بگوییم، مادها در درون هخامنشیان برچیده شدند: در سطحی بالاتر به تکامل رسیدند. نیم نگاهی به دیوارنگاره های تخت جمشید درک این مهم را بسنده افتد.


امروز اما، در مسئله ی دولت اقلیم خودسر کوردلستان، در برابر ما کوهی وجود دارد که راهی جز زایش موش ندارد؛ و همین موش را نیز جز با مامایی اسراییل و میانجیگری روح آریایی ستیز آدون و یهوه و الله، زاییدن نمی تواند. مفهوم دولت چیزی نیست که بتوان با نگاه تک دیسه ای و تقلیل گرایانه ی قبیله ای از پس آن برآمد. دولت ضوابطی دارد که خود اسراییل با تمامی امکاناتش از پس آن برنیامده و هرگز نیز برنخواهد آمد. اسراییل دولت نیست، پادگان است و شهروندانش، هر یک با چندین گزرنامه در جیب، هیچ تعلق خاطری بدان پادگان ندارند. طبیعی است که فرزند چنین مادری، پیشاپیش سر زا مرده به دنیا می آید.

آن چه ناکسان در کردار بدان دست خواهند یافت، بنیانگزاری یک شبکه ی مافیایی خاندانی است، چیزی که ما از آن ذیل "دولت عشیره ای" یاد می کنیم. نمونه اش را در بادکوبه داریم. کارکرد این ناکسان، استمراری خواهد بود از نتوانستن ها؛ و البته برای همین هم به وجود شان آورده اند: "این که نتوانند".

در نهایت اما، دولتمندی در چارچوب ایرانشهریش زیر آمدی از روح پارسی ایرانشهر است. تنها و تنها روح پارسی ایرانشهر است که برایندی است از تمامی تیره های آریایی. در روح پارسی ایرانشهر است که ما به عنوان وارثان مشترک یک تمدن، به اشا، به حقیقت غائی تمدن خویش دست می یابیم و این چیزی نیست که این یا آن تیره برگزیده باشد، این خود سیر فرهنگ ما مردم ایران و تمدن و فر ایرانشهر است که گوهر وجودی را در قالب دولت فرهنگی پارسی متجلی نموده است.

از میان تمامی امکانات تاریخیش، از گیلی و مازنی و لری و کردی و خوارزمی و سغدی و تاتی و آذری و بلوچی و زازایی و گورانی و چه و چه، سیر تمدن، روح پارسی را برای بیان هماهنگی تمدنی ایرانشهریان برگزیدند. این گزینش، گزینشی است تاریخی و خودخواسته از سوی همه ی ایرانیان.

ک آ گرگین

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د...

وقتی امید دانا و هم خوابه اش صدیقه زرین کلاه مشتاق آبادی، مادر قهبگی را معنی می کنند

من کم ترین (امید باقر خاله): "مدیونید اگر فکر کنید افزون بر گفتارم، اندکی هتا اندکی، در کردار در زندگی روزمره ام تناقض وجود دارد !!" من و همسرم کارد هواله ی شکم مردم ایران می کنیم، اما خودم سه برابر روزهای جوراب فروشیم شده ام و همسرم مثل ندید بدیدها فرتور غذاها و رستوران ها و باز رستوران ها و غذاها را به چشم کارد به شکم خوردگان می کشانیم تا چشمشان کور شود و جیکشان درنیاید. من و همسرم به هنرمندان فحاشی می کنیم و آنها را بی سواد و احمق می خوانیم، اما خودمان تا دلتان بخواهد با تک تک هنربندان رژیم فرتور می اندازیم و منتشر می کنیم؛ هتا با افشین بله افشین خواننده ی بدصدا و جلف که یادتون هست... «دیگه ازت بدم میاد، پیشم نیا عروسک» !! من و همسرم همیشه از شبکه ی من و تو انتقاد می کنیم. من خودم همیشه به آن می گویم "مهد کودک من و تو"، اما هتا با مجری من و تو هم فرتور یادگاری می گیرم !! من و همسر کم ترینم، در فضای همگانی هر جور دلمان بخواهد می گردیم و می چرخیم و فرتورهای نگو و نپرس منتشر می کنیم، اما به دیگران ایراد می گیریم که چرا در خانه ی خودشان با شلوار...

متلکی بر حاشیه: گفتگوی فرامرز دادرس با کون خوب سوئد

چندی پیش، یکی از مخالفان پرهیاهوی شاهزاده "رضا پهلوی" به نام "فرامرز دادرس" که خود یکی از مصدق الهی ها و هواداران سفت و سخت هزرط "محمد مصدق دله السلطنه" می باشد، با دلقک رسانه "امید دانای باقر خاله" گفتگو کرد. این گفتگو که از پستوی خانه ی امید باقر خاله و انباری جناب دادرس انجام می گرفت، مخاطبان ملیونی خود را دچار شوک کرد و نتیجه این شد که پس از گوش دادن به مشتی خزعبلات تکراری که همگی از سر عقده بازی فوران کرده بودند، به یک نتیحه ی تکراری برسند و آن اینکه هم جمهوری اسلامی اینقدرها بد نیست که این دو موجود اپوزوسیون نما، نانشان را به نرخ روزش نخورند و نه دودمان ایرانساز پهلوی آنچنان خوب و سرآمد بود که نمکدانش را نشکنند !! جناب دادرس که پس از نزدیک به یک دهه سخن فرسایی در یوتوب انباری خود، هنوز به اندازه ی "خاله شاهدانه" هم روی کسی اثر نگزاشته، با ناسپاسی هر چه تمام تر عنوان کرده است که وی نانخور ارتش شاهنشاهی نبوده و با وقاحت ویژه ی آخوندی خود را مدیون شاهنشاه آریامهر فرمانده ی کل قوای نیروهای مسلح شاهنشاهی نمی داند. از این ناسپ...