رد شدن به محتوای اصلی

آلپ ارسلان، یک پان ترک الله پرست

آلپ ارسلان

آلپ ارسلان(ترکی: آلپ = شجاع، ارسلان= شیر) پسر چغری بیگ داوود دومین شاه ازسلسله سلجوقی در ایران است. سلجوقیان نسب به سلجوق نامی می‌برند که یکی از خوانین ترکان در ماوراءالنهر و بخارا بوده است.
او بعد از اسلام آوردن نام خود را به محمد تغییر داد و به‌خاطر شجاعت‌هایی که نشان داد لقب «آلپ ارسلان» گرفت که در ترکی به معنای «شیر شجاع» است. او پس از پدرش داود حاکم خراسان شد و پس از عمویش طغرل به سلطنت رسید. در زمان تسلط او بر ایران ترکان وسعت قلمرو خود را به حد ایران دوره ساسانی رساندند و بغداد را نیز که مرکزخلافت عباسی بود در اختیار گرفتند. آلپ ارسلان داماد طغرل بود و پس از وی حکومت را به دست گرفت و به بسیاری نقاط لشکر کشید که یکی از آنها قلمرو دولت بیزانس در آسیای صغیر بود که در نهایت در جنگ ملازگرد بر آنها ظفر یافت و این حادثه آسیای صغیر را به قلمرو ترکان تبدیل نمود و زبان و رسوم اهالی آنرا دگرگون ساخت. سلجوقیان بعدها تا حملات صلیبیون نیز در ترکیه دوام آوردند ولی در نهایت مقهور ترکان عثمانی شدند.
این چهره ی مردی است از نژاد ترک؛ یک نژادپرست که خون های بسیاری انسان را ریخت تا الله خونخوارش از او خرسند شود؛ او یک مسلمان راستین و سرشار از اندیشه های نژادپرستانه بود.

نبرد الب ارسلان با امپراتور روم


چندی بعد، سلطان سلجوقی در ملاذ گرد (= مناذ کرت) واقع در ارمنستان، در پیکار با (امپراتور روم) لشکر بیزانس را مغلوب نمود «ذی القعده 463 ق / اگوست 1071 م» و رومانوس دیوجانس، قیصر بیزانس را اسیر کرد . دو سال بعد با دویست هزار سوار به جنگ با شمس التکین، پسر طمغاج، پادشاه ماوراء النهر، از خراسان رهسپار آن سامان شد و از رود جیحون گذشت و دژ برزم را محاصره و پس از چندی آن را گشود. 

در این گیر و دار، یوسف برزمی مسئول دژ «= کوتوال» را به نزد سلطان آوردند. سلطان درباره شمار سپاهیان خان ماوراء النهر از وی پرسشهایی کرد، اما یوسف به درشتی به سلطان پاسخ گفت. الب ارسلان که سخت خشمگین شده بود، دستور داد او را بیرون برده به قتل رسانند، ولی یوسف خود را از چنگ غلامان رهایی داد و با خنجری که از آستین خویش بیرون آورد، به سوی سلطان شتافت. 


غلامان از این کار جلوگیری کردند، اما الب ارسلان که به تیر اندازی خود مطمئن بود، دستور داد تا او را رها کنند و از کمان تیری به سوی او رها کرد، از قضا، تیر به یوسف اصابت نکرد و در این میان، یوسف خود را به سلطان رساند و با خنجر زخمی کاری بر او زد. الب ارسلان از این زخم در «ربیع الاول 465 ق / نوامبر 1072 م» چشم از جهان فرو بست. القائم بالله - خلیفه عباسی - الب ارسلان را لقب «عضدالدین برهان المؤمنین» داده بود.


 مورخان می‏گویند که هنگام بروز این واقعه، دو هزار غلام مسلح در خدمت سلطان بودند و از شگفت زدگی به اندیشه دستگیری قاتل نبودند، اما جامع نیشابوریسرکرده فراشان دربار، با میخکوبی که در دست داشت بر سر یوسف کوفت و او را از پای درآورد. پس از وفات الب ارسلان، پسرش ملکشاه جانشین او گردید. 


بیشتر عمر الب ارسلان در جنگ با عیسویان سپری شد. او به قصد گسترش اسلام بهارمنستان حمله کرد و بر آن سرزمین غالب شد. اما بعد از غلبه بر آن سرزمین در سال ۴۶۴ با حمله رومانوس دیوجانوس، امپراتور بیزانس مواجه شد. این جنگ با شکست بیزانسی‌ها و دستگیر شدن رومانوس دیوجانوس به پایان رسید. وی هتا به گرجستان لشکر فرستاده آنجا را مسخر ساخت.

قتل خواجه عمید الملک کندری به سعایت خواجه نظام الملک

در زمان الب ارسلان، وزیر طغرل - خواجه عمید الملک کندری - به سعایت خواجه نظام الملک طوسی و به دستور پادشاه به قتل رسید «456 ق / 1064 م» و مقام وزارت به نظام الملک سپرده شد. 

سال بعد «457 ق / 1065 م» رهسپار گرجستان و ارمنستان شد و در آن جا کر و فری کرد. شهرهای دربند خزر و ایخاز را گرفت و با پادشاه گرجستان، بقراط پسر گریگور، به جنگ پرداخت و او را شکست داد. 

گریگور به سلطان با سازش نشست و گروهی از بزرگان و امیران گرجی به اسارت درآمدند که تعدادی از آنها نیز اسلام آوردند. بقراط بن گریگور، دختر خود را به ازدواج الب ارسلان درآورد و سلطان نیز حکومت گرجستان را دوباره به گریگور داد.
پس از چندی، الب ارسلان، شاهزاده خانم گرجی را طلاق گفت و او را به عقد خواجه نظام الملک درآورد که یکی از پسران خواجه به نام احمد، از این زن است. الب ارسلان در 458 ق / 1066 م، فارس را تسخیر کرد و در سال 459 ق / 1067 م، برادر خود قاورد را از کرمان به جنگ فضلویه، پادشاه شبانکاره فرستاد. 

با پیروزی قاورد، تمامی کرانه فارس به قلمرو آل سلجوق افزوده شد. قاورد پس از این پیروزی، بر برادر خود الب ارسلان سرکشی آغاز کرد و نافرمان شد. سلطان الب ارسلان هم با سپاهی گران به فارس لشکر کشید و قاورد که تاب مقاومت در برابر سپاه الب ارسلان را نداشت، از برادر امان خواست و پادشاه او را به حکومت کرمان فرستاد. 



آلپ ارسلان سرانجام به دست فردی به نام یوسف الخوارزمی که در جنگ آلب ارسلان با حاکم تاوغاچ دستگیر و زندانی شده بود به سختی مجروح شد و بعد از چهار روز جان سپرد . تاریخ نگاران چنین ذکر می کنند که آلب ارسلان قبل از مرگ چنین گفته است:
" دیروز در روی تپه ای بودم و زمین را می نگریستم که زیر پای ارتشم به لرزه در می آمد . در این هنگام به خود گفتم حاکم این جهان منم، چه کسی است که می تواند با من مقابله کند . خداوند غرور من را دیده و جان من را بوسیله یک اسیر گرفت "

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د