رد شدن به محتوای اصلی

آران و شروان را به دروغ آذربایجان نامیدند



علی عجمی آذرآبادگانی
این پیکره را از گور "غلام یحیی دانشیان"،در گورستان فخری بادکوبه اران و شروان بر داشته ام.با نوشتاری که بر روی سنگ گورش نهاده ام...زنده باد ایران و اران.به یاد هزاران نفر ایرانی ،غالبا آذربایجانی که اسیر مزدوری و وابستگی غلامی به شوروی شدند و جان باختند و یا آواره سیبری گشتند.چه نام با مسمایی داشت این غلام همیشه حلقه به گوش استالین...که جسم و جان و روحش با خیانت به ایران و ایرانی آلوده بود.

کافی است اسناد و نگاشته های تاریخی و خاطرات هموندان پیشین فرقه استالین ساخته و حزب توده را مورد بررسی قرار دهید.خواهید دید که بیشک مدال زرین غلامی و نوکری بیگانگان را بایستی به این مرد داد.
هنوز پیران زنده دلی در تبریز و زنجان هستند که عربده های مستانه این ژنرال خود خوانده را در لباس نظامی روسی بیاد دارند که در منصب "فرمانده فداییان فرقه و معاونت وزارت پوشالی جنگ " دولت فرقه ،دم از مدافعه در برابر تهران می زد و ده ها جوان مظلوم را بی هیچ محاکمه ای در برابر جوخه اعدام قرار می داد و تخم نفرت می پاشید.زنجانیان پیر سال بیاد دارند که چگونه در وانفسای قحطی جنگ جهانی ذوم و کمبود آذوقه در ایران و آذربایجان ،این غلام حلقه بگوش استالین و باقرف ده ها هزار گوسفند و دام زنجانیان بی پناه را بار کامیونها و واگن های قطار می کرد و به سرزمین ارباب(شوروی) می فرستاد تا خوش خدمتی اش را بیش از پیش اثبات کند.
کافی است خاطرات یاران پیشین خود غلام یحیی را بخوانید تا دریابید از چه جنس و تباری بود.کمتر کتابی در حوزه پژوهش های تاریخ چپ ایران و توده ای های پیشین و فرقه چی ها خواهید یافت که چند جمله ای پیرامون فساد و جنایت های این غلام باقرف در آن نباشد.
او را می توان به حق یکی از منفور ترین چهره های تاریخ معاصر ایران دانست .چهره ای که مصداق روشن خشونت-پنهان کاری-عبودیت و سرسپر دگی به رفقای شوروی بود.او نه شبیه به اکثر کمونیست های اولیه حزب عدالت ایران بود که حاضر شدند بمیرند ،اما منافع توده های ایران را فدای کاپیتالیسم دولتی استالین نکنند و نه شبیه آن بخش از مهاجران ایرانی و فرقه بود که طوق بندگی مطلق ک-گ-ب را نپذیرفتند و به جرم استقلال فکری و ته مانده ای از عشق به میهن ،راهی تبعید گاه ها و زندان ها شدند.چرا که برای این غلام استالین،متابعت کور کورانه از انتر ناسیونالیسم و شوروی هرگز مجالی برای انسانیت و میهن دوستی باقی نگذاشت.

او حتی شبیه پیشه وری و دیگر سران فرقه نیز نبود که در بیگانه پرستی شاید اندازه نگاه می داشتند و پیشینه ای داشتند.او را می توان به فرصت طلبانی چون کام بخش و کیانوری شبیه بدانیم.
غلام یحیی در 1285 خورشیدی در سراب زاده شد.نوجوانی نبود که به همراه پدرش برای کار به مناطق نفتی صابونچی بادکوبه اران رفت و در سال 1937 میلادی از سوی سیستم امنیتی شوروی به ایران اعزام شد. در ظاهر به کار شیره فروشی و قصابی در روستایی مشغول بود.اما مامور شوروی،به دام افتاد و تا شهریور 1320 در زندان بود.پس از آزادی از نخستین اعضای حزب توده در تبریز شد و به گاه بنیاد فرقه از سوی استالین در شهر یور 1324 ،به مانند دیگر هموندان حزب توده در آذربایجان ،دستور گرفت تا عضو فرقه باشد و به زودی با فرمان پیشه وری و صلاحدید ارتش سرخ ،به سمت رییس فداییان فرقه و معاونت وزارت جنگ و مسوول امنیت فرقه در زنجان رسید و درجه ژنرالی گرفت !....آبان 1324 حمله فدائيان فرقه دموكرات به پادگانهاي نظامي با پشتيباني نيروهاي شوروي كه پس از جنگ جهاني دوم هنوز نواحي شمالي ايران را در اشغال داشتند آغاز گرديد و سراسر آذربايجان به تصرف آنان درآمد. در اين دوران غلام يحيي و همدستانش با توسل به غارت و چپاول اموال مردم در شهرهاي آذربايجان و با قاچاق روغن، پنير و گوسفند به آن سوي مرزها مردم آن مناطق را از نظر خواربار و گوشت در مضيقه قرار داده بودند.

اسناد بر جای مانده و خاطرات فرقه چی هایی چون دکتر نصرت الله جهانشاه لوی افشار و حسن نظری و پناهیان و...همه نشان می دهند که جز تاراج اموال مردم زنجان و اذربایجان و کشتار مخالفان فرقه کاری نکرد و چنان منفور شد که پیشه وری چاره ای ندید که او را از تبریز دور کند و در زنجان به کار گمارد.جهانشاه لو می نویسد که پیشه وری کار های ناشایست او را می دید و جز تسلیم و سکوت چاره ای نداشت که غلام عزیز دل ارتش سرخ و باقروف بود.
به گاه 21 اذر 1325 ژنرال فرقه که دم از پیروزی می زد ،تاب مقاومتی چند ساعته را با سپاه ایران نیافت و با ارسال تلگرافی محرمانه به پیشه وری در 19 اذر 1325،اعتراف کرد که کار تمام است و تمامی فرقه چیان روحیه باخته و ترسیده اند.این تلگراف شاید راست ترین کنش غلام یحیی در تمامی عمرش باشد.چنین نوشته است:
""چوخ چوخ فوری-آقای پیشه وری
بوگون صبح ساعت آلتی یاریمدان تا آخشاما قدر شددت لی ووروشما نتیجه سینده بیزیم عده میز نوروز آباد کلوچه و قافلانکوهین اتگینده اولان افشار کندیندن دالی اوتوروب لار.فدایی لر طیاره تانک و توپدان قور خوبلار و اوز روحیه لرینی ایتیریپ در ،سنگر لرینی ترک ایدیپ لر و دشمن ده جناحلار دان تجاوز ایدیر .اونا گوره محاصره یه دوشمه مه ک ایچون مجبور الدیق قیزیل اوزن سولارینی تخلیه ایده ک و قزل اوزان سوسه دالی دونک و دمیر یولینن کورپو لرینی خراب ایدک ،جبهه میزی قیسا ایدیرکمحاصره .
ساعت 21-غلام یحیی دانشیان-19 آذر

ترجمه:
خیلی خیلی فوری آقای پیشه وری-
در نتیجه زد و خورد شدیدی که از ساعت 6.30 امروز (19 آذر) از صبح تا غروب ادامه داشت فداییان از نوروز اباد -کولیچه آبادی افشار که در دامنه شرقی قافلانکوه قرار دارد عقب نشستند.فداییان از بمباران هوایی .و اتش تانک ها و توپخانه ها فوق العاده وحشت دارند.روحیه خو را به کلی باخته سنگر ها را ترک می کنند.دشمن از جناحین تجاوز میکند.برای اجتناب از شدن مجبور شدیم اطراف قزل اوزن را تخلیه کرده ،پل های جاده شوسه و راه آهن را بر روی قزل اوزن خراب کرده و جبهه خود را کوتاه کنیم.
ژنرال غلام یحیی دانشیان
این تلگراف مهم تاریخی را پیشه وری دید و عمق فاجعه را در نیافت.فردای همین روز روزنامه فرقه تیتر زد
اولمک وار،دونمک یوخ !(مرگ هست و بازگشت نیست )...اما رویداد ها نشان داد که تنها فرار است و گریز به سوی شوروی بدون هیچ گونه آگاهی بخشی برای هموندان دون پایه فرقه که حتی سران فرقه خود را آن میزان تابع اخلاق و جوانمردی ندیدند تا رسما اعلام کنند بازی تمام شده است و کار تمام است.مردم اذربایجان و تبریز بر پاخواستند و با بهره گیری از شور ایراندوستی و سنگ و چوب و چند تفنگ کهنه ،در حالی که ارتش ایراندر راه بود و هنوز به اذربایجان نرسیده بود ،کار فرقه پوشالی استالین ساخته را تمام کردند.
ژنرال پوشالی فرمانده فداییان (غلام یحیی)نیز گریخت و در باکو قدر دید و همواره بر صدر نشست.پس از درگذشت پیشه وری در تیر 1326،برای مدتی کوتاه پادگان صدر فرقه شد.اما او عزل شد و غلام یحیی بر صدر فرقه نشست.باقروف کسی را می خواست که با جان و دل در خدمت استالین باشد.و غلام استالین نشان داد که واجد تمامی ویژگی های تایید شده امنیت چی های روس بود..در زمان صدارت او بر فرقه موضوع تبعيد بعضي از مخالفان شوروي به سيبري جزو كارنامه سياه نامبرده محسوب مي گردد. وي نه تنها به اندازه يك سرباز ساده آگاهي جنگي نداشت، حتي يك چريك جنگي هم به شمار نمي آمد و تنها عمال روسي او را ژنرال مي ناميدندو این هم ادبیات فرقه پس از مهاجرت و در زمان صدارت غلام...
تشكيلات فرقة دمكرات پس از مهاجرت سران آن به شوروي تحت نظر باقراف، دبير اول كميته مركزي حزب كمونيست آذربايجان شوروي به كار خود ادامه داد و روزنامة‌ «آذربايجان» ارگان فرقه هم تا مدتي در باكو چاپ و منتشر ميشد. در تاريخ بيست و يكم آذر سال 1329 تلگرافي از سران فرقه دمكرات بعنوان مير جعفر باقراوف دبير اول كميته مركزي حزب كمونيست «جمهوري شوروي سوسياليستي آذربايجان» مخابره شده كه در شماره 23 آذر 1329 روزنامة‌ آذربايجان درج گرديده و مطالعة‌ آن از ماهيت سران اين فرقه پرده برميدارد. تلگرام چنين آغاز ميشود:

«پدر عزيز و مهربان مير جعفر باقر اف

« خلق آذربايجان جنوبي كه جزء لاينفك آذربايجان شمالي است مانند همة خلقهاي جهان چشم اميد خود را به خلق بزرگ شوروي و دولت شوروي دوخته است... »!!!!!!!
کار فرقه که تمام شد ،غلام مامور شد تا دیگر بار فرقه و حزب توده را در هم ادغام کند.این وظیفه را به خوبی انجام داد و غالب دبیران حزب توده با نظر او انتخاب می شدند.در آذر
۱۳۴۸، در پلنوم سیزدهم کمیته مرکزی حزب توده ایران، رأی به برکناری رضا رادمنش از دبیرکلی حزب داده شد و هیئت اجرائیه، بنا بر پیشنهاد غلام یحیی دانشیان، ایرج اسکندری را دبیر اول حزب کرد و سرانجام در پلنوم چهاردهم کمیته مرکزی حزب توده ایران که در دی ۱۳۴۹ برگزار شد، تصمیم هیئت اجرائیه تأیید و اسکندری برای هفت سال دبیر اول حزب توده ایران شد. در ۲۳ دی ۱۳۵۷، در آستانه پیروزی انقلاب ایران، اسکندری از دبیر اولی حزب برکنار شد، در پلنوم شانزدهم کمیته مرکزی حزب توده ایران، برکناری وی تایید شد.و این نیز به امر غلام یحیی بود !!!!....
پس از انقلاب 1357 و دبیری کیانوری بر حزب توده ،شوروی صلاح ندید تا چهره منفور و بد سابقه ای چون غلام به صورتی علنی در معرض دید باشد.در باکو ماند و به نوشتن خاطراتش مشعول شد.خاطراتی که هیچ نوری بر تاریکی ها نمی تاباند.و سرانجام در سال 1363 خورشیدی در همان جا مرد.و میراثش همین گوری که شوروی برایش در فخری باکو ساخت و البته هزاران نفرین و اه و درد و رنج فراریانی که با دریوزه گریهای خود زندگانی شان بر باد رفت تا منافع شوروی پایدار باشد.
اینک تنها بخش دایناسور مانده حزب توده از او تمجید می کند و او را پاس می دارد و پانترکیسمی که هدفش ادامه راه غلام یحیی است.بی انکه بداند جنایات غلام بیگانه هنوز در اذهان مردم اذربایجان باقی است و بازی زمانه عوض شده است.علی عجمی اذرابادگانی ایراندوست.20 ابان ماه 1390 خورشیدی...
و اینک سندی مهم را از اینجا بنگرید.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د