رد شدن به محتوای اصلی

هر جای دنیا که کم آوردیم، نام کوروش به زبان آوردیم

شهریار آذرآبادگانی از تخت جمشید کهن می گوید



      یکی از دلکش‌ترین سروده‌های شهریار، منظومه‌ی تخت جمشید است. شهریار در این سروده روانش به شامگاه تخت جمشید پرکشیده و با شکوهی تمام، ویرانی این بنای شگفت روزگار را به دست سپاه اسکندر در کالبد سروده‌ای به یاد 
ماندنی به تصویر کشیده است





«این شعر، خیال وهم‌انگیز مردی ایرانی است که بال به نهان شب می‌گشاید و از فراز البرز به فراخنای تاریخ ایران ره می‌پیماید و با نگاه عبرت‌آمیز، استواری فرهنگ و تاریخ ایران را به غارتگران فرهنگ می‌نمایداز آن‌جا که انتشار تمامی این منظومه در این مجال مقدور نبود، تنها این چند برگ را ویژه‌ی برجسته‌ترین بیت‌های این 
مثنوی پرآوازه پیرامون حریق تخت جمشید ساختیم

شب، ز تشییع غروب خورشید
بازمی‌گشت به تخت جمشید
من هم از قله‌ی البرز خیال
تاختم قافله را از دنبال
تا مقامی که شنیدم از شب
قصر داراست خدا را به ادب
ماه در ابر خود از شرم نهان
بحریم از حرم پادشهان
نیز داران سپاه جاوید
زنده می‌گشت و زهم می‌پاشید
چشم‌ها خیره و تند و سرکش
لیک ریزان چو شرار آتش
لیک غوغا به سبکبالی خواب
خفه می‌گشت چو آتش در آب
آخر کار به تلقین سروش
اسم شب دادم و خوابید خروش
اسم شب «آتش اسکندر» بود
که سیه باد رخ چرخ کبود
رفتم از پله‌ی رفعت بالا
رو بخرگاه حریم والا
نرده‌ها ریخته دندانه نما
خنده می‌آیدش از غفلت ما
بعد سی قرن صباوت سیماست
سنگ‌ها صیقلی و چهره‌نماست
رهزن چرخ زده راه قرون
وین غنائم بسر راه نگون
می‌توان دید در آن معرض باد
جام‌جم، افسرکی، تخت قباد
مدفن عشق و حمیت بینی
قتلگاه مدنیت بینی
داریوشش بدل آتش و خون
تخت و بخت و علمِ داد نگون
ناگهم شد به‌نظر پرده‌گشا
سینمائی دو مخالف سیما
این یکی چشم و چراغ‌افروزان
وان‌دگر شعله و آتش سوزان
این درخشیدن تخت جمشید
وان فروخفتن قرص خورشید
این فرا بردن کاخ و سردر
وان فرود آمدن اسکندر
این یکی را که صدش گل چیدم
در دل پرده چنین می‌دیدم
یافت فرمان شهنشاه صدور
به پی افکندن این کاخ سرور
کاروان‌ها به ‌غریو و به‌ قطار
اوفتادند به راه از اقطار
ساردی ‌ها به طلا می‌آیند
با چه برقی و جلا می‌آیند
بار نیل آید و مرمر از مصر
نیل را قافله‌ها بر سر جسر
خیل لبنان همه با کاج آید
هند با صندل و با عاج آید
بار مخمل زده کاشانی‌ها
لعل بارند بدخشانی‌ها
از نشابور دمد فیروزه
فلکش کرده نگین دریوزه
کاوش و غلغله در کوه و کمر
کان زرافشاند و دریا گوهر
می‌شکافد جگر صخره و کوه
سنگ از سنگ‌تراشان بستوه
نقشبندان و مقرنس‌سازان
رنگریزان و قلم‌پردازان
نقشه‌ها مختلط و گلچینی
مصری، آشوری، رومی، چینی،
لیک از آن‌جمله که بینی به‌میان
چشم ذوق و هنر از پارسیان
همه اتباع و ملل دوش به‌دوش
سخت در کوشش و در جوش وخروش
هرچه این پرده شریف و مشعوف
آن یکی پرده مهیب است و مخوف
اهرمن تاخته بر غرفه حور
تیرگی چیره به سرچشمه‌ی نور
تیغ کین است و کج‌اندازی‌ها
نَقل اسکندر و آن بازی‌ها
خان مقدونیِ گل کرده جنون
هرکجا می‌گذرد آتش و خون
بر سر قبضه شمشیرش دست
سری از جام جهانگیری مست
می‌نهد پای به تخت جمشید
تنگ عصر است و غروب خورشید
حکمفرما همه رعب است و سکوت
مرد، در حشمت شاهان مبهوت
چشم‌هائی که به وحشت چیره است
در شکوه مدنیت خیره است
بامهش کوکبه پهلو زده، مرد
پیش این کوکبه زانو زده، مرد
به تماشا چه دلی می بازد
که به تائیس نمی‌پردازد
هرچه زن بیشترش رعنائی
کاخ از او بیشترش زیبائی
آتشی ساخت به دل غیرت زن
که همه سوخت به‌جز حیلت و فن
مرد کز گردش در کاخ آسود
زن فتان دو سه جامش پیمود
دم زد آن‌گاه سخنگوی فَتِن
از خشایارشه و جنگ آتن
لحن شد سرزنش آمیز که هین!خرمن خصم و نگاه تحسین؟
خرمن خصم که دلکش باشد
در خور شعله آتش باشد
تیره شب بود و هوا آشفته
کوکب بخت جهانی خفته
پرتو روزنه‌ها، زار و نزار
زرد و ماتم‌زده، چون شمع مزار
آسمان عربده چو بینی و مست
می‌نماید که خبرهایی هست
هر دمش مشعل برق افروزد
تا که را خرمن هستی سوزد
باد دامن به عتاب انگیزد
تا کی از شعله فرود آویزد
اختران چشم فروبسته بخشم
بو که دودی نرودشان در چشم
تخت‌جمشید، عروس زیبا
دگر افسرده و محزون سیما
آشیانی است شرارش در بر
بوستانی است، خزانش در بر
لاله‌ها بی‌رمق و بی‌‌یارا
آخرین شمع شکوه دارا
تخت و تاج و کمر و گوهر و عاج
می‌درخشد به سیل تاراج
رفته بر دوش سکندر تائیس
خنده و خدعه بسان ابلیس
اهرمن تا ره حوّا نزند
رخنه در طینت آدم نکند
خادمش مشعله‌ئی داده به‌دست
تیغ عریان به کف زنگی مست
عامل جرم به شرکت گستاخ
ابتدا می‌کند از پرده کاخ
پرده چون دختر زیبایی عفیف
سر فروهشته به زلفان ظریف
زان جنایت که جهان می‌ورزید
شعله و دست به هم می‌لرزید
وه چه بّرنده ندا بود و مهیب
خشم وجدان که برآورد نهیب
شرمی از کار تبه دار ای زن
شرم‌ کن دست نگهدار ای زن
قبله پادشاهانست این جهان
مرکز ثقل جهانست این کاخ
کاخ دانش بود و کعبه داد
حرمت آئین و محبت بنیاد
خرمن خوشه فضل است و فنون
گردآورده اعصار و قرون
این‌همه زشت چرائی ای زن؟
کاخ داراست کجائی ای زن؟
این پرستشگه ذوقست و هنر
آخرین پایه معراج بشر
زیر پا هشته بشر دنیائی
تا بدین پله کشیده پائی
این تمدن، که فرارفته به ماه
چون فرود آریش ای زن در چاه؟
بنگر ارواح نیاکان و مهان
چشم‌ها خیره ز آفاق جهان
زین جنایت همه خونین جگران
در تو چون چشم ندامت نگران
بنگر آفاق به هول و تشویش
دست‌ها بین شفاعت در پیش
خیره‌ای دیو شقاوت چه کنی؟
با سراپرده عفت چه کنی؟
ای فلک این چه دل است و یارا؟
پای اسکندر و کاخ دارا؟
شعله از پنجره می‌رد بیرون
سرخ آن‌گونه که سیلی از خون
می‌گریزند حریفان چون تیر
شعله دنبال‌کنان چون شمشیر
روشنان حمله‌ور از برق و شرار
سایه‌ها مضطرب و پا به فرار
مانده تائیس و سکندر به میان
نعره چون هلهله دوزخیان
در و پیکر به شتاب و به عطش
می‌ربایند لهیب آتش
پیش‌دستی است به‌جان افشاندن
که پس از شاه چه جای ماندن
درّ و گوهر به نشاطی که سپند
در دل آتش و خون می‌رقصند
دود را جلوه زلف و خط و خال
شعله را داده شکوهی به جمال
شعله سرمی‌کشد از ایوان‌ها
چون گل زرد که از گلدان‌ها
منعکس نقش و نگار ایوان
آتش از وی بنگرین الوان
شعله‌ها سبز و زری، عنابی
سرکشیده به سپهر آبی
چون عروسان پرندینه قبا
داده دامن به کف باد صبا
پرنیان‌های نگارین، افشان
ماند از دور به رقص پریان
یاد می‌آورد از طنازی
جشن شاه و شب آتش‌بازی
چه شکوهی که به‌هنگام زوال
به همان جلوه دوران جلال
خوب را اول و آخر همه خوب
مهر و مه را چه طلوع و چه غروب؟
ساختن بود بدان فر و جلال
سوختن نیز بدین لطف و جمال....


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م...

دیدار پر سر و صدای نخست وزیر سوئد با دانالد ترامپ در کاخ سپید

استفان لوفن نخست وزیر  سوئد  جهت دیداری رسمی با دانلد ترامپ رییس جمهور آمریکا در کاخ سپید به واشنگتن سفر کرده است. دانلد ترامپ : من از نخستین کسانی بودم که در رابطه با مهاجرت به سوئد هشدار دادم. نخست وزیر سوئد: دولت من وارث آن قوانین مهاجرتی ایی شد که ادامه دادن آن ناممکن بود. نخست وزیر سوئد در حالی به واشنگتن سفر کرده است که هزینه ی پذیرش پناهنده در کشورش، حدود ۱۳ ملیارد (۱۳۰۰۰۰۰۰۰۰۰) دلار برآورد شده است، کمر سامانه ی رفاه اجتماعی در زیر فشار این هزینه سنگین در حال شکستن است، بیماران به خاطر نبود یارانه جهت دریافت درمان در صف های طولانی انتظار می کشند، خشونت و هتا کشیدن سیگار در حیاط مدرسه های سوئد، یک منظره ی کاملن عادی است، بخش قابل توجهی از سالمندان کشور در زیر خط فقر زندگی می کنند، آمار جرم و جنایت و تجاوزات جنسی به صورت انفجارآمیزی افزایش یافته و درگیری های مسلحانه در بسیاری از مناطق مسکونی شهرهای بزرگ که اینک هتا با استفاده از نارنجک و سلاح خودکار صورت می گیرد امنیت شهروندان را به صورت جدی به خطر انداخته است. تقریبن هم زمان با دیدار نخست وزیر سوئد با ری...

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د...