آریاییها نخستین نژاد یکتا پرست
متن این مصاحبه در ذیل می آید.
با توجه به پژوهش هایی که در فرهنگ و تمدن باستان داشته اید خاستگاه تمدن آریایی را از کجا می دانید؟
نژاد آریایی از حاشیه رود گنگ و دره سند در هندوستان بر آمده است، در آنجا ما از هم نژادهایمان جدا شده ایم و به سمت غرب حرکت کرده ایم، طی هزاران سال با سختی راه و عبور از کوه هندوکش به کرانههای دریای کاسپین یا همان دریای خزر میرسیم و در آنجا به چند شاخه تقسیم میشویم شاخهای راه اروپا را در پیش میگیرد وعدهای دیگری به سمت نجد ایران یا فلات ایران میآیند و در اینجا ماندگار میشود آنها که به ایران میآیند نام آریایی به خود میگیرد.
مهاجران همیشه انسانهای خردمند و فرهیختهای هستند میخواهند از محیط خودشان بروند و به محیطهای تازهای سر بزنند. آریاییها هم چنین ویژگیهایی را داشتهاند و وقتی از آن محیطی بسیار سرسبز و آرام و زیبای خودشان در هندوستان جدا میشوند بی گمان میخواستند جای بهتری را پیدا کنند. آنها سرشار از تلاش، توان و کوش میخواستند فرهنگ نوین دیگری را پایهگذاری کنند. آریایی ها وقتی به ایران وارد میشوند چیزی در حدود دست کم سه هزار سال از حرکتشان میگذرد، در ایران حکومتها و حاکمیتهای ابتدایی را تشکیل میدهند. در خود ایران به چند دسته تقسیم میشوند اما بعدها وقتی پادشایی وحاکمیتهایی را به صورت پراکنده تشکیل میدهند بهترین جایی را که برای سکونت انتخاب میکنند بخش جنوبی دریای کاسپین یا دریای خزر بوده، بعد عده ای به سمت خراسان بزرگ که سمرقند و بخارا بخشی از آن بود میروند ،گروه دیگر به سمت فلات مرکزی میآیند اما به خاطر آب و هوا سمت کویر نمیآیند بخشی به سمت غرب و بخشی دیگر به قسمت شرقی میروند.
زبان و فرهنگ ایرانی در طول تاریخ تغییر و تحولات بسیاری کرده است که به نظر می رسد میراثی که اکنون به دست ما رسیده اصالت ندارد، نظر شما در این رابطه چیست؟
هر قومی در طول زمان سکونت خویش در هر مکانی، فرهنگ زایی میکند. فرهنگ چیزی نیست که از به وجود ٱمدن انسان تا به امروز هیچ تغییری نکند، فرهنگ در هر دوره تاریخی با توجه به اوضاع و احوال سیاسی منطقهای، اجتماعی وجغرافیایی به وجود میآید، به همان نسبت که زبانهایی به وجود میآیند.
ویل دورانت می گوید که زبان و فرهنگ هم مانند انسانها میرا هستند روزی به دنیا میآیند و روز دیگر از دنیا میروند، بنابراین نباید انتظار داشته باشیم فرهنگی که هفت هزار سال قبل آریاییها داشتهاند، به ما منتقل شده باشد و ما همان را پیاده کنیم. فرهنگ ها دستخوش تغییراتی شده اما آن چیزی که امروز به ما رسیده فرهنگهای نزدیکترو خالصترهستند که با عقل و دانش و خرد ما هماهنگتر بوده اند. این فرهنگ ها را ما توانسته ایم نگه داریم و درطول این دو سه هزار سال به امروز برسانیم و آن را غنیتر کنیم.
نقش حماسه را در حفظ فرهنگ باستانی ما چقدر بوده است و آیا می توان برای حماسه در انتقال واقعیت ها جایگاهی قائل بود؟
در فرهنگ ما تاریخ حماسی وجود دارد،من برعکس تعداد زیادی از اندیشمندان که حماسه را با خرافه یکی میدانند، هرگز چنین اعتقادی ندارم، بلکه حماسه را رویدادهای ملی سرزمینها می دانم که با بال و پر دادن حوادث توسط به وجود آوردندگان آن همراه است. ما دو حماسه بسیار بزرگ در تاریخ گیتی داریم که یکی از آنها ایلیاد و ادیسه منصوب به هومراست. هومر نابینا بوده و میگویند برای اینکه یونان را بزرگ کند ایلیاد و اودیسه را به او چسباندهاند. حماسه دیگر شاهنامه فردوسی است.
شما نمیتوانید از حماسه ایران خبر داشته باشید و در آن زمینه پژوهش کنید اما از حماسه دیگر سرزمینها بیخبر باشید. بگذریم از اینکه هند، چین، ژاپن و حتی مایاها در آمریکای لاتین برای خودشان تاریخ حماسی داشتهاند. اما ما صحبتمان برروی تاریخ حماسی مدون و موجود است. در طول تاریخ پادشایی های بسیاری وجود داشته که الان از بین رفته است. به عنوان مثال نمیتوان روی پادشایی، قدرت و سلطنت فراعنه در مصر مانور داد، چون فرهنگی از آنها باقی نمانده که چیزی را نشان دهند. به نظر من مصر با یورش اعراب تمدن، تاریخ، فرهنگ و زبانش از دست داد. بنابراین تمدن مرده است اگر حماسهای هم داشته باشد حماسه سوخته است. ما نمیتوانیم امروز راجع به فرهنگ مصریان صحبت کنیم چون امروز کسانی با آن فرهنگ در آنجا حضور ندارند. برمیگردیم به حماسه یونان حماسه یونان زنده است از زمان ژوپیتر، زئوس، آشیل و تا امروز اما با شکلهای گوناگون. اگر خواسته باشیم بین حماسه آریاییها یعنی شاهنامه با حماسه ایلیاد و اودیسه مقایسه کنیم باید نوجه داشته باشیم که درحماسه یونان که در دو سرزمین بسیار کوچک یعنی آتن و اسپارت که به اندازه دو هخامنشی نبودهاند، این همه خدایان به وجود آمدند این خدایان قدرتشان این بود که با یک گرز یا با یک شمشیر و با یک نیزه یک کرهای را به دو نیم تقسیم میکردند یا آفتاب را در اختیار می گرفتند، ببینیند در این حماسه بخش بزرگی به نام اغراق وجود دارد یعنی با حقیقت بسیار بسیار فاصله دارد، امکان ندارد که الان شما بتوانید کره زمین را دو نیم کنید. حالا هر قدرتی داشته باشیم یا این که کسی کره زمین را به دوش بگیرد، اینها حماسه است، اینها واقعیتهای حماسی تاریخ یونان است. حماسه یونان بسیار بسیار اغراقآمیز است که با عقل و منطق نمیتواند سازگار باشد.
در عین حال باید توجه داشت که تاریخ تمدن ما و یونانیها پا به پای هم پیش میرود ما سه هزار سالهایم آنها هم سه هزار ساله هستند. آنها در زمینه منطق و فلسفه و ما در زمینه هنر، صنعت، شهرسازی، مدیریت پیشرفت داشتهایم. اما شما بیایید و حماسه ما را ببینید. بالاترین مرد حماسه ایران رستم است. او بزرگترین کاری که می کند این است که در شکارگاهی که میرود گوری را شکارمیکند و میخورد و این جزء یکی از کارهای بسیار بزرگ رستم است. گرزی د ارد که گرز فریدونی است اما این گرز فریدونی را کسی نگفته 50 گرم است یا 500 تن هیچ جایی نوشته نشده است.
این گرز با آن رستم باید مشخصات و ویژگی خودش را داشته باشد. بیگمان رستم چون پهلوان بوده و با من و شما فرق داشته باید گرزش، اسبش، شمشیرش با دیگران تفاوت داشته باشد. همان طور که من و شما نمیتوانیم کارهای یک پهلوان را انجام دهیم. اما در مقایسه حماسه ایرانی با حماسه یونانی شاهد هستیم که حماسه ایرانی با عقل جور در میآید؛ خوب شما الان هم میتوانید ببینید یک پهلوانی یا یک قهرمانی یک آدم بسیار قوی میرود هشت دست کله پاچه میخورد آیا این هشت دست کله پاچه قابل قیاس با رستمی نیست که یک گور میخورد و آیا در آنجا مشخص شده که این گور چند کیلو بوده است.
200 کیلو است یا یک بره گور چند کیلویی. در شاهنامه تنها پادشاهانی که عمر زیادی می کنند کیانیانند اما آن ها هم میرا هستند. جمشید هفتصد سال عمر میکند برخی از پادشاهان سیصد سال یا دویست سال، اما برخی دیگر همان سنهای معمولی را دارد. فاصله حماسه ایران با حماسه یونان بسیار زیاد است در حماسه ایرانی شما با واقعیتها مواجه هستید.
فرهنگ دیدنی و عبادی ایرانیان در دوران باستان به چه شکل بوده و چه تاثیراتی را بر روی آئین های باستانی به جا مانده از آن دوران دارد؟
دین اقوام آریایی در ابتدا میترائیسم بوده است. فرهنگ و حکمت میتراییسم بسیار غنی و قوی است که بعدها بودیسم و بسیاری از مذاهب دارای پیامبر تحت تاثیر میترائیسم برای نور اهمیت قائل شدند. به همین علت در آئینهای باستانی ما مثل چهارشنبه سوری برای نور و آتش احترام قائل هستند این احترامی است که وقتی آتش توسط پادشاهان حماسی ما کشف میشود به وجود آمده و آتش را مقدس میکند. آئینهای باستانی ما همه دستهبندی شده و با توجه به نیازهای جامعه آنهایی که مورد توجه، شادیآور و همراه با جشنها و سرورها بوده اند و غمافزا نبودهاند بهتر از بقیه حفظ شدهاند اما آنهایی که همراه با غم و سوگواری بودند در پس پرده قرار گرفته و جزء آئینهای شوم نام گرفتند، این آیین ها به شبها کشیده میشوند مرگمیرها میرود در اختیار شب، تاریکی و شیاطین تعلق میگیرد. دیوها ایجاد مرگ می کنند، زایشها در اختیار پریان و خداوندگان شادی قرار میگیرند.
تا اینکه ما به تک خدایی میرسیم. آریاییها اولین قومی هستند که تک خدایی وارد فرهنگشان میشوند. ما قبل از اسلام تک خدایی را داشتهایم. زرتشت اهورامزدا را داشته در مقابلش اهریمن یعنی ثنویت و دوئالیسم این همان چیزی که بعدها فردوسی در شاهنامه به بهترین نحو جلوه میدهد. آیینها باستانی ما همه دوگانه اند. آیینهای ما همیشه با خیر و شر روبرو هستند در مقابل تاریکی روشنایی را داریم، در مقابل نیکی زشتی ، در مقابل زایش مرگ ، اگر بخواهیم این دوئالیسمها را بشمریم بسیار زیاد است خود فردوسی هم بیشترین استفاده را از این ثنویت کرده است. باید این را مورد توجه قرار دهیم که اگر این دوئالیسمها و تضادها وجود نداشت اساس هستی از همه میپاشد.
فرهنگ ما با عقلانیت بیشتر سازگار است درست است که بخشی از اینها سنت هستند و بعضاً با تعصب همراه ست. اما چون فرهنگ ما فرهنگ غنی بوده، توانسته پالایشهایی در خودش به وجود بیاورد.
آیا تهاجم اقوام خارجی به ایران و برخی ادعاها مبنی بر کتاب سوزی ها مثلا در مورد حمله اسکندر بر روی اینکه فرهنگ باستانی به درستی انتقال پیدا نکند تاثیر داشته است؟
آریایی ها هر کجا که رفتهاند فرهنگ و تمدن را نسوزاندند. اگر در زمان هخامنشیان و یا ساسانیان کشور گشایان ما به یونان که بخش دوم جهان بود حمله کرده و سارد را آتش زد به دلیل این است که آن ها تخت جمشید را آتش زده بودند، کار ایرانیان نوعی مقابله به مثل بوده است. کوروش وقتی میآید و بابل را میگیرد اولین کاری که میکند این است که قوم بنیاسرائیل را آزاد میکند و میگوید بروید معابده خود را بسازید و خدایان خود را بپرستید هرگز شما در فرهنگ ایرانی نمیبینید که وقتی میرفتند به جایی جهت کشورگشایی قتل عام کنند. محمود غزنوی ریشه آریایی نداشت که آن بلا را سر هند آورد. پادشاهانی که میروند و قتل عام میکنند ریشههای آریایی ندارند این ها فرهنگ آریایی ندارند. سلجوقیان ایرانی نیستند که آن بلا را سر ایرانیان میآورند و همجنسگرایی را در ایران رواج میدهند. پس از ورود اسلام به ایران با پانصدسال حاکمیت اعراب بر ایران مواجهیم ، امویان 110-115 سال و عباسیان در حدود 500 سال حکومت کرده اند بعد از آن از قرن هفتم مغولان و تیموریان ایران را مورد تاخت و تاز قرار دادند. از این نسل و از این فرهنگ چه میماند. تعدادی از تاریخ نویسان میگویند اگر ایرانیان قدرت و توان داشتند مثل چنگیز کشورگشایی میکردند، ایرانیان این قدرت را داشتهاند اما مثل چنگیز خونخوار و فرهنگ ستیز نبوده اند. ایرانیان با مشقت بسیار آئینهای خود را حفظ کردند همین آئینها موجب ماندگاری فرهنگ شد مثل همین پدیده را در یونان داریم که فلسفه و حکمت یونانی باعث ماندگاری فرهنگ یونان شد و به علاوه باید توجه کرد که در ایران فردی مثل فردوسی پیدا شد که در مصر پیدا نشد و باعث ماندگاری فرهنگ ایرانی شد.
با این حال ما شاهد هستیم که در فرهنگ و تمدن یونان تعداد زیادی فیلسوف، شاعر و حکیم وجود داشته اما به نظر می رسد در فرهنگ باستانی ما چنین پدیده هایی وجود نداشته است. نظر شما در این رابطه چیست؟
ما قبل از ورود اعراب فرهنگ و تمدن غنیای داشتهایم که ایران در دوران هخامنشیان از دهها و شاید هم صدها شهر ایالت و ساتراپ تشکیل شده بود . تعداد زیادی از کشورها وجود داشند که می خواستند زیر مدیریت و فرهنگ ایرانی قرار گیرند و از یک زندگی آرام بهرهمند شوند هخامنشیان اولین حکومتی هستند که استانداردهای حکومتی و مدیریتی و دولتی را به وجود میآورند که هیچ کجا در طول تاریخ نمیبینید همه جا زو بوده هیچ کجا مشورت نیست اما در اولین حکومت ایران در زمان کوروش ما پدیده ای مثل پست را میبینیم.
آن فرهنگ به این بزرگی که چهارپنجم گیتی را زیر سلطه خودش داشت و به خوبی حکومت و مدیریت میکرد آیا میتواند کتاب، دانشگاه شاعر و خط نداشته باشد، میتواند فرهنگ خاص خودش را نداشته باشد. پس این شهرنشینی و تقسیم شهرها از کجا آمده است این فرهنگ این تاریخ این تمدن به آن بزرگی وجود داشته باید دید که چه قومی و به چه دلیلی این ها را از بین برده است. مسلماً قومی که می خواست فرهنگ خودش را در این جا حاکم کند و میخواست ما هیچ فرهنگ و هیچ کتابی از گذشته نداشته باشیم و فقط فرهنگ آن ها اینجا وجود داشته باشد.
نظرات