رد شدن به محتوای اصلی

نشان های مای ایرانی را همسایگان ما دزدیده اند ...

نشان ماه و ستاره، نه ترکی است نه الا اسلامی؛ ایرانی است

هر تمدن و هر ملت یک سری نشانه هایی دارند که معمولا با آن شناخته می شوند. برخی از تمدنها مانند تمدن ایران و چین به شدت نماد گرا هستند و نمادهای مختلفی در طول تاریخ برای خود برگزیدند.
برای نمونه در ایران باستان نمادهای مانند قرص بالدار(فروهر)،شاهین (که در دوره هخامنشی نماد مهمی به شمار می رفت و پرچم کورش کبیر بود)، سه رنگ سبز،سفید و سرخ که نشان گر طبقات اجتماعی ایران بود و تا کنون نیز باقی مانده است از این تعداد هستند. در دوره اشکانی خورشید یکی از نمادهای مهم ایرانی به شمار می رفت و پرچم ایران نیز شد. این بدان دلیل بود که اشکانی ها مهرپرست و میترایی بودند و خورشید را نماد مقدسی می پنداشتند (میثره  در زبان اوستایی،میترا در پارسی باستان و مهر در فارسی دری).

در همسایگی ما در کشور های ترک زبان، نیز نماد هلال ماه یکی از نمادهای مهم به شمار می رود. تقریبا در درفش ملی همه کشورهای ترک زبان نشان هلال وجود دارد و ترکان آن را به عنوان نشان ملی خود پذیرفته اند.
همانطور که همگان آگاهند ترکان جزو اقوام بیابانگرد و بدوی بودند که خاستگاه نخستین شان حوالی سین کیانگ چین در شرقی ترین نقطه آسیای مرکزی می باشد. در ادبیات کلاسیک ایرانی نیز گاهی ترک و چینی مترادف هم آورده شده اند. این اشتباه به دو دلیل صورت می گرفت. شباهت نژادی ترک ها و چینی ها و نیز همسایگی و نزدیکی جغرافیایی آنان (این اشتباه در خصوص تورانیان نیز رخ داد). این قوم از نظر نژادی منگولوئید و از نظر زبانی در دسته زبان های تونقوزی جای دارند. (حتی در ترکیه امروز نیز تنقوز یکی از نام های خانوادگی رایج به شمار می رود).
پس از ظهور اسلام و تشکیل حکومت عثمانی،آنها نماد هلال ماه را به عنوان نماد خود برگزیدند و از آن دوره تا کنون این نشان بر روی پرچم ترکیه و سایر کشورهای ترک دیده می شود.

اما این نشان از کجا و چگونه وارد این جامعه شده است و ترکان طی چه پروسه ای این نشان را برگزیدند.
نگاهی به سکه های ساسانی در نیمه دوم حکومتی آنان نشان می دهد که ساسانیان به شدت از این نماد در سکه های خود استفاده می کردند.اولین نشانه های حضور ماه و ستاره در سکه های ساسانی ظاهرا در سکه اردشیر سوم قابل ردیابی است. در این سکه نشان ماه و ستاره به طور مشخص در چهار جهت اصلی قرار دارد و نشان سمت بالا قدری بزرگ تر از سایرین است.
                                                 
                                               
سکه اردشیر سوم   

تا دوره خسرو اول (انوشیروان) کم تر نشان از این نماد در سکه های ساسانی وجود دارد ولی از این دوره به بعد ماه و ستاره در بیشتر سکه های عمومیت می یابد.

Coin of the Sassanid king Khusrau I Deathless Soul. Livius Onderwijs Collection.
سکه متعلق به خسرو اول

این وضعیت تا عینا تا اواخر دوره ساسانی ادامه دارد و بیشتر این سکه های منقش به نشان ماه و ستاره هستند.
بعد از سقوط ایران و روم شرقی به وسیله تازیان که به ویژه در دوره 25 ساله های جنگ های ویرانگر در دوره خسرو پرویز تمام انرژی و توان خود را از دست داده بود، اتفاقی که افتاد نیاز مبرم تازیان به اقتصاد و پول و دیوان سالاری بود. از این جهت از تجربه ایرانیان بهره گرفتند و در برهه ای سکه های عرب - ساسانی پدید آمد.در سکه های عرب ساسانی نیز نشان هلال حضور داشت و احتمالا چون اعراب نیز تاریخ خود را با قرص ماه تنظیم می کردند علاقه مندی و گیرایی این نشان برایشان بیشتر شد.به این ترتیب نشان ماه و ستاره از تمدن ایرانی-ساسانی رسما وارد تمدن اسلامی شد (مانند بسیاری دیگر از مولفه های تمدن ساز همچون معماری،موسیقی،خط،هنر نگارگری،دیوان سالاری،دستور زبان،فلسفه و حکمت،ریاضی،شیمی و... که توسط دبیران ایرانی از پهلوی به تازی ترجمه شد و نهضت ترجمه اسلامی شکل گرفت).

بعد از ورود ترکان به عرصه سیاست و تمدن که در میانه های خلافت عباسیان محقق شد، خلفا برای تنظیم موازنه قدرت میان ایرانیان و اعراب (که همیشه بر سر قدرت با یکدیگر درگیر بودند) از ترکان بهره بردند. ترکان ابتدا به صورت غلام زرخرید سامانی ها ظهور کردند و به واسطه آنان به بغداد نیز راه یافتند. این تیره به علت اینکه قبلا کوچ نشین بودند و تجربه شهرآینی و تمدن نداشتند بیشتر در سپاه و جنگ مورد بهره برداری اعراب قرار می گرفتند. اما پس از مدتی خلفای جور تصمیم گرفتند به وسیله آنان قدرت روزافزون ایرانیان و شیعیان آل علی را خنثی کنند. به این ترتیب با حمایت خلیفه فرزندان جنگ سالارانی چون سبکتین به حکومت رسیدند و دولت غزنویان شکل گرفت که در شیعه کشی و قتل عام مردم بیگناه از هند تا قزوین مانند نداشت. نباید از خاطر برد که هنگامی که از حکومت نهصد ساله ترکان در ایران سخن می گوییم منظور تیره های بیابانگرد و زردپوستی هستند که از آسیای میانه وارد فلات ایران شده و نخست در هیبت غلامان ترک و سپس در هیبت مردان شمشیر و جنگ ظاهر گشتند و منظور مردم شریف آذربایجان نمی باشند که اطلاق ترک به آنان تنها یک غلط مصطلح و غیر علمی محسوب می شود.

غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان چنان که از نامشان پیداست از آذربایجان نبودند. غزنین شهری بود در افغانستان کنونی و خوارزم نیز شهری ایرانی بود که ترکان به مرور زمان و به ویژه پس از انقارض ساسانیان توانستند در آن راه یابند و زندگی کنند. سلجوق نیز نامی کاملا ترکی و غیر آذربایجانی است چنان که هیچ گاه استفاده از این نام در آذربایجان سابقه نداشته است. قلمرو غزنویان حتی شامل آذربایجان نیز نمی شد. هر روی ترکان در اخذ تمدن ایرانی چیزی در تازیان کم نداشتند و به محض ورود به جامعه ایرانی آداب و رسوم و فرهنگ و زبان ایرانی را می آموختند و تا اندازه ای از بدویت خارج می شدند.

سرنوشت نشان ماه و ستاره چنین بود که نخست به نماد اسلامی و سپس به نمادی ترکی بدل شود. هنوز بسیار از کشورهای عربی و اسلامی از این نشان استفاده می کنند که در مساجد و یا پرچم هایشان قابل مشاهده است.

سکه مربوط به بانو پوران دخت، پادشاه ساسانی


















سکه های ساسانی بیشتر را ببینید:
http://www.livius.org/sao-sd/sassanids/sassanid_kings.html 



پیرامون سکه ساسانی در پیوند زیر در ویکی پدیا بخوانید:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%83%D9%87_%D9%87%D8%A7%D9%8A_%D8%B3%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%8A 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د