رد شدن به محتوای اصلی

هنربندان رژیم، بازوی مغزشویی توده و تحمیل خریت

از دیرباز، از هنرمندان و هنرپیشگان به عنوان ابزارهایی برای تاثیر گزاری بر افکار عمومی یا همان شکل دهی ذهنیت مردم و یا همان تزریق و به خوردن مردم دادن رویکردهای سیاست گردان به مردم، استفاده و البته بیشتر سو استفاده شده است.


این رویه، هنگامی که به سر و کار یک ملت به یک رژیم فاشیست دینی و استبدادی می افتد، همچنان به روند خود ادامه می دهد و اینجاست که بهره برداری از چهره های هنری در راستای منافع رژیم و به زیان بافت کنونی و آینده ی اجتماعی و سیاسی کشور و ملت خواهد بود. این روند باید یک بار و برای همیشه دگرگون شود، به گونه ای که دیگر جامعه زیر تاثیر رفتارها و کردارهای سیاسی هنرمندان قرار نگیرد.

به دیگر سخن، جامعه ی انسانی که به دمکراسی دست یافته است، متوجه این شده است که ورود و دخالت طبقه ی مفت خواره و انگل آخوندی در دولت، از هر دینی که باشد، بسیار زیان بار و ویرانگر خواهد بود؛ از اینرو، جریان و اندیشه ی فلسفه ی سیاسی سکولاریسم به قوت اجرایی رسید و دین را از دولت جدا کرد.



اما بیشتر مردم متوجه این مورد نیستند که سکولاریسم به چم جدایی دین از دولت است و نه جدایی دین از سیاست.

از این رهگزر، احزاب سیاسی با بن مایه ی دینی قد علم می کنند که نمونه ی آشکار آنها، احزاب دمکرات مسیحی و دیگر احزاب اسلامی در سراسر جهان الله زده و البته احزاب یهودی در اسراییل می باشند. این روند باید در گامی فراتر از سکولاریسم و به عنوان "نوسکولاریسم" دگرگون شود، به گونه ای که نه تنها دین از دولت که به طور کلی از سیاست بیرون شود و هیچ دین و مسلک و اندیشه ی دینی اجازه نداشته باشد که حزب سیاسی ایجاد کند و در سیاست نقش ایفا کند.

برای فهم بهتر این موضوع، به این نکته ی ظریف باید توجه کرد که دولت بخشی از حکومت است و تنها یکی از سه قوه ی اساسی هر حکومت را تشکیل می دهد؛ به دیگر سخن، دولت برابر حکومت نیست، بلکه یکی از سه رکن اساسی تشکیل دهنده ی آن می باشد و باید توجه داشت که حکومت افزون بر سه قوه ی اصلی به عنوان سه رکن موجودیت خویش، دارای نهادهای دیگری نیز می باشد.



از اینرو، نوسکولاریسم دست دین فروشان بر سیاست را کوتاه کرده و جامعه از دین زدگی و خرافه پناهی و آخرت جویی موهوم چند هزار ساله، نجات و رهایی خواهد یافت.

افزون بر این، در نوسکولاریسم نه تنها می بایست دست طبقه ی انگل آخوندی را از سیاست برید، بلکه باید با رویکردی نو به هنرمندان و ورزشکاران و چهره های مطرح اجتماعی دیگر نیز پرداخت. در واقع، آنچه که آخوندها و دین بارگان با سیاست می کنند و منافع فرقه ای و دینی خود را در قالب سیاست بر جامعه تحمیل می نمایند، هنرمندان نیز به همان روش برخورد می کنند، با این تفاوت که هنرمند ابزار حکومت و ابزار همان حزب های سیاسی دینی یا غیر دینی است و نه سرچشمه ی تصمیم گیری. کار هنرمند حکومتی، شکل دادن افکار عمومی در راستای منافع احزاب سیاسی و خواست های رژیم سیاسی می باشد.

هنرمندان نیز باید از اینکه در سیاست دخالت کنند، بازداشته شوند. هیچ هنرمندی نباید اجازه داشته باشد که از فلان حزب یا شخص نامزد انتخابات، پشتیبانی کند. سرودها و آوازهایی که برای پشتیبانی از اشخاص و یا احزاب خوانده می شوند، باید ممنوع شوند تا مردم بدون آنکه با احساساتشان بازی شود، سرفن به خرد خود مراجعه کنند و حق رایشان را تنها در در اختیار خرد و اندیشه ی خود بگزارند نه هیجانات احساسی ایی که از سوی دستگاه تیلیغات زهرآلود هنربندان، به شکلی ناخواسته بر آنها تحمیل می شود و اراده و اختیارشان را به شدت زیر تاثیر قرار می دهد.


تا روزگاری که جامعه ای به نوسکولاریسم نرسد، جامعه ای پیشرفته از لحاظ تمدنی و حقوق اجتماعی نیست و این رویکرد هتا در کشورهای اروپایی و آمریکا هم دیده نمی شود.

اما می توان امیدوار بود که با پراکندن بزر این سخن، دیگر اندیشمندانی که این مقاله ی موجز را می خوانند، در این باره اندیشه کنند و دستاورد اندیشه ی خود را در اختیار دیگران قرار دهند تا با هم افزایی اندیشه ها و تضاربشان، به رویکردی بهتر و کلان تر، فراگیرتر و اجرایی نزدیک شویم.

به امید آن روز آینده...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م...

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د...

متلکی بر حاشیه: گفتگوی فرامرز دادرس با کون خوب سوئد

چندی پیش، یکی از مخالفان پرهیاهوی شاهزاده "رضا پهلوی" به نام "فرامرز دادرس" که خود یکی از مصدق الهی ها و هواداران سفت و سخت هزرط "محمد مصدق دله السلطنه" می باشد، با دلقک رسانه "امید دانای باقر خاله" گفتگو کرد. این گفتگو که از پستوی خانه ی امید باقر خاله و انباری جناب دادرس انجام می گرفت، مخاطبان ملیونی خود را دچار شوک کرد و نتیجه این شد که پس از گوش دادن به مشتی خزعبلات تکراری که همگی از سر عقده بازی فوران کرده بودند، به یک نتیحه ی تکراری برسند و آن اینکه هم جمهوری اسلامی اینقدرها بد نیست که این دو موجود اپوزوسیون نما، نانشان را به نرخ روزش نخورند و نه دودمان ایرانساز پهلوی آنچنان خوب و سرآمد بود که نمکدانش را نشکنند !! جناب دادرس که پس از نزدیک به یک دهه سخن فرسایی در یوتوب انباری خود، هنوز به اندازه ی "خاله شاهدانه" هم روی کسی اثر نگزاشته، با ناسپاسی هر چه تمام تر عنوان کرده است که وی نانخور ارتش شاهنشاهی نبوده و با وقاحت ویژه ی آخوندی خود را مدیون شاهنشاه آریامهر فرمانده ی کل قوای نیروهای مسلح شاهنشاهی نمی داند. از این ناسپ...