رد شدن به محتوای اصلی

اهمیت زبان در انسجام

زبان پارسی امروزین که در سه کشور کنونی ایران، تاجیکستان و افغانستان گویش می شود، فارغ از آنکه بر آن نام دری یا تاجیکی بگزاریم، زبانی است میراث مشترک از گزشته های پر فراز و نشیب سرزمینی یکپارچه که تا به امروز این هم بستگی دیرین خود را در قالب زبان، فرهنگ و تاریخ مشترک به رخ می کشد. آنچه که از خوب و بد گزشته به ما رسیده است، ما را ملزوم می گرداند تا خوبی های آن را نگاه داشته و بر آنها بیفزاییم و بدی های آن را کاسته و از میان ببریم.


اهمیت زبان در نگاه نخست، اهمیتی است ارتباطی و این آغازی ترین کاری است که امروزه زبان انجام می دهد؛ بیشتر از آن، انتقال مفاهیم و معناها، انتقال بار حسی و ادراکی، پل میان برهمکنش رفتاری میان افراد و برقراری ارتباط فرهنگی و تمدنی است. از آنجا که این اصول برای همه ی زبان ها یکسانند، آنچه که یک زبان را در جایگاه بالاتری قرار می دهد، جایگاه ارزشی آن زبان می باشد؛ جایگاهی همچون فرهنگ غنی معنایی و مفهومی که پرشکوه ترین آن را در زبان بالنده ی پارسی می بینیم و زبان های دیگری هستند که از این قافله عقب نمانده اند، زبان هایی همچون انگل ایسی، اسپانیولی، عربی، ترکی، فرانسوی و ... اما این بیشتر زبان ها دارای رویه ای هستند که شوربختانه زبان پارسی دارای آن نیست و آن هم تمرکز زبانی جهت تولید و صدور واژگان، ادبیات، آموزش سازمان یافته ی زبان و ورود به عرصه های مهم زندگی امروزین همچون دانش و فناوری، اطلاعات، رایانه و امور نرم افزاری و پایدار کردن پرچم خود بر این قلمروهاست. زبان ما از این بعدها بسیار فقیر است، هر چند در عرصه ی ادبیات و شعر بسیار بسیار غنی و مفهومی است.

دیگرانی که جهان اقتصاد و صنعت و فناوری امروز را از سرچشمه در دست خود دارند، به این فقر زبانی خود آگاه شده بودند و برای بالا کشیدن خود به واسطه ی زبانشان نیز، اقداماتی کلیدی و ریشه ای انجام داده اند که استعمار نیز بدانها در این امر بسیار کمک کرده است. برای نمونه زبان انگل ایسی در کمتر از ششصد سال، خویش را از آبخستی دور افتاده در باختر اروپا به آسیا، آفریقا، آمریکای نیمروزی و شمالی و استرالیا رسانید و با افزایش شمار گویشگران، بقای خود را در سرتاسر زمین تضمین نمود و در حین این کردار، ادیبان و نویسندگان و مترجمینش آغازی گسترده به اندوختن و پر کردن هر چه بیشتر این زبان و فرهنگ از دیگر زبان ها و فرهنگ ها کردند و امروز، کشوری که در گزشته های دور بی تمدن بوده است و هتا به سختی می توان از آن به عنوان کشور نام برد، اکنون جهانگیری ایی است که زبانش جهانی شده است؛ اما تمدن های بزرگی چون ایران، مسر و یونان، نه تنها امروزه دیگر فقط یادی از تمدن های باستانیشان بر جای مانده است که زبانشان نیز در آستانه ی یورش پیوسته و مدام و تجزیه ی فرهنگی و غیر قابل برگشت قرار دارد. جنگی که برنده ی آن تنها طرف قدرتمند خواهد بود و این هشدار است که ما تاکنون، طرف ضعیف این نبرد بوده ایم.

زبان پارسی را دولت و حکومتی می تواند پاسداری کند که خود نه تنها از دید آبا و اجدادی، گویشگر بدین زبان باشد که کنشگری فعال در پرخروش کردن و سازمان دهی کردن آن نیز باشد. زبانی که در تاجیکستان خطش به روسی است و در ترکیه خط خود را به چیزی شبیه به لاتین داده است، در هندوستانی که یکی از مهدهای اصلی زبان و ادبیات پارسی بود، به کلی به محاق فراموشی سپرده شد و نفس های آخرش را کشید و به دادش نرسیدیم و در کشورهایی چون جمهوری جعلی آذربایگان و ازبکستان و ترکمنستان و هتا افغانستان، با آن بدرفتاری می شود، محدود می گردد و سرکوب می شود و ملتی که دغدغه ی شان دیگر نه فرهنگ و ادب، که نان روز است، آیا کدامین اندیشمند و دردمندی است که بخواهد و بتواند کاری کناد ؟


باید پذیرفت که در مرحله ی تجزیه ی فرهنگی قرار داریم که درآمدی است بر تجزیه ی سرزمین و گسست دائمی میان اقوام ایرانی که قوا و انسجامشان در گروی زبان ملی و میراث مشترک پارسی است. زبانی که ریشه در استوره های جهانگیری شاهان و ملت بزرگی دارد که روزگاری عاشق ترین ملت جهان بود و امروزه در مغاک ضحاک نشینی انیرانی و ضد ایران و ایرانی.

در این مورد نیز ما دغدغه مندان فرهنگ و ادب ایران، با یک بی تفاوتی ملی روبرو هستیم و غافل از آنیم که برای نشاندن بزر باید زمین داشت. آبیاری زبان بدان ماند که بر ساقه های نحیفی که رشد می کنند لگد نزنیم و با بی تفاوتی خود، آب توجه و پشتیبانی را از استعدادهای انبوه و سرشار این باغ، دریغ نکنیم. پیشنهاد می کنم فرهنگستان مشترک زبان پارسی به پاییتختی ایران ایجاد گردد و سه کشور اصلی پارسی زبان به اضافه ی اقلیم هایی چون کردستان عراق، بحرین، کویت، جمهوری جعلی آذربایگان، ترکمنستان، پاکستان و هندوستان، ایجاد گردد و از روندی الگوبرداری شود که زبان انگل ایسی انجام داده است؛ ایجاد کتابخانه ها در کشورها و شهرهای گوناگون جهان، ایجاد فرهنگستانی که آزمون زبان مشترک آیلتس را ایجاد کرده و صدور فرهنگ و زبان مشترک پارسی به سرتاسر جهان نیز، نیازمند قدرتمند شدن است برای بقا و تاثیر گزاری.

از دید علمی تفاوتی میان دری و تاجیکی و پارسی نیست، هر سه یکی هستند با سه نام.

سه نگردد ابریشم ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند

راز پویایی و ماندگاری زبان ها در نوشتار و آثار مکتوب آنست؛ به گفته ی ناصر خسرو قبادیانی، این کتابت است که علم، دین و اندیشه را نگاه می دارد و ثبت می کند. ما از قافله ی دانش نوین و فناوری و واژگان و اصطلاحات و برگردان واژه های تازه، تا حدود بسیار فراوان و خطرناکی عقب افتاده ایم و لازم و باید است که فکری اساسی در این باره اندیشیده شود. اگر امروز از تاریخ و جغرافیا و تمدن گزشته ی مان چیزها می دانیم، همگی به واسطه ی همین نوشته شدن جستارهاست و ما چه برای آیندگان پارسی زبان بر جای خواهیم گزاشت ؟ آیا زبانی ناتوان و سست که مجبور شده واژه های بیگانه را در خود بپذیرد یا اینکه امروز برای آیندگان خود میراثی درخور و تا حد امکان اصیل و سره از زبان پارسی بر جای خواهیم گزاشت ؟ زبان پارسی، زبانی است فراقومی. اگر شاعران و ادیبان و دانشمندانی در خاور ایران که امروزه افغانستان خوانده شده است می زیسته اند، و اگر همین شهسواران پارسی در باختر و شمال و نیمروز و هر جای دیگری که بوده اند، با این زبان، فرهنگ و تمدن پارسی را اندوخته و سرشار کرده اند، اینها امروزه نه سرفن افغانی و تاجیک و ایرانی و کرد و غیره اند، که میراث مشترک جغرافیای پهناور پارسیند.


برای یک پارسی زبان پاسداری از زبان پارسی به معنای پاسداشت تمدن و مرزهای جغرافیای معنوی او و هم زبانانش است؛ هویتی که برای خشت خشتش هزاران اندیشمند و ادیب، کوشش ها پرداخته و تلاش ها کرده اند. برای آنکه متون ادبیات پارسی را نیک تر دریابیم، باید به منابع گویش شناسی پارسی دسترسی داشته باشیم و با دانش نسبت به واژه ها و سامانه های گویش های گوناگون پارسی، می توان اکنون مفاهیم واژگان و ریخت شناسی زبانی متون گزشته را بهتر درک کرد. امروزه هلیکوپتر کاملن نادرست است، و درست همانست که در تاجیکستان بدان چرخبال و در ایران بدان بالگرد می گویند. هر دوی این واژگان، هم ترازانی برای واژه ی انگلیسیش هستند و این تفاوت گویش، تنوع و زیبایی و گستردگی آن را نشان می دهد. هیچ عیب نیست که چشمه ای از درون خود بجوشانیم و صادرات مسموم استعمار را تا حدود برابر با صادرات عطربخش پارسی، کم نموده و قطع نماییم.

پارسی را پاس بداریم

همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د