رد شدن به محتوای اصلی

تظاهر به آزادی تجمعات در جمهوری اسلامی

پس از دو سرکوب بزرگ و کشتار مردم در شکنجه گاه های ولایت فقیه از سوی مزدوران بسیجی و سپاهی و عناصر کم نام وزارت بدنام اطلاعات در سال های ۷۸ و ۸۸، خیزش مردمی علیه رژیم که همیشه و از همان آغاز شورش ۵۷، همچون آتشی زیر خاکستر هر از چند گاهی سر برمی آورد، رژیم نه تنها دست به یک دسته اقدامات تاکتیکی زد، بلکه خود نیز عملن در “ایجاد” و “هدایت” اعتراضات مردمی نقش داشته و از این موارد به عنوان حربه ای به جهت “نشان دادن چهره ای دمکراتیک” از خود، بهره جسته است.


رژیم نخست عروسک های خیمه شب بازی خود چون گنجی، عبادی، سید کامبیز حسینی، معصومه علی نژاد قمی (مسیح علی نژاد)، واحدی، نوریزاد، مسجد جامعی و... را در برون مرز فعال کرده و با این کار، بدنه ای از اپوزوسیون جعلی و “جاانداز” را ایجاد و پرورش می دهد.

در درون مرز نیز، دلقک هایی همچون سید حسینی را یک شبه به آمریکا فرستاده و آنها را “دلقک عارف” می کند و سید نوریزاد کزایی دیگری را که معتاد به کوکایین است و پیشتر خود از شکنجه گران و حلقه به گوشان اشد رژیم بوده و در کیهان شریعتی نیز مزدوری را به نهایت رسانده بود، به عنوان یک معترض جا می زند؛ البته معترض به دیکتاتور رژیم و نه کلیت جمهوری اسلامی.


در این میان، دزدی های ملیاردی سران رژیم که شاید دودش تنها در چشم خرده پاهایی همچون فرنشین فلان بانک یا موسسه برود، بستری را برای رژیم فراهم می کند که ضمن چپاول دارایی مردم، آنها را تحریک به اعتراضات در سطح شهرها کنند تا از این رهگزر، بار دیگر صورتک “مردم سالاری دینی” خود را بر چهره بزند و به اعتراضات مجال جولان دهد؛ آن هم در حالی که همه ی مردم شریف و واقعیت بین ایران و جهان، سرکوب های خونین ۷۸ و به ویژه ۸۸ را به خوبی به یاد می آورند.

خیل سنگین بروز پهن های خوشبو (روشنفکران دینی) از سوی رژیم، باعث شد تا با بستری که پیشتر در رسانه های برون مرز به ویژه آیت الله بی بی سی، صدای آمریکا، رادیو فردا و... برایشان آماده شده بود، جریانی زیر عنوان “اپوزوسیون پلاستیکی” راه بیندازند که نطفه ی شوم این جریان از پایان ریاست جمهوری آیت الله مردار رفسنجانی و آغاز به اصطلاح ریاست جمهوری روباه سبز سید محمد خاتمی آغاز گشت. در این راهبرد، رژیم نه تنها در بدنه ی اپوزوسیون سنتی و برانداز رژیم یعنی اپوزوسیون شاهنشاهی رخنه کرد، بلکه توانست شبکه های به هم پیوسته ای از مریدان و هواداران خود در سراسر اروپا و آمریکا را با همدیگر پیوند دهد. اکنون که سال ها از این ترفند اطلاعاتی و امنیتی رژیم سپری می شود، کسانی که خود را در آغاز از بدنه ی اپوزوسیون شاهنشاهی جا زده و با تب و تابی آتشین خود را به عنوان هوادار شاهزاده ی عزیز میهن معرفی می کردند، کار را به جایی رسانده اند که فرتور سرداران رژیم را به عنوان “قهرمانان ملی ایران” و “آرش زمانه” معرفی می کنند !!


تضاد در ذات جمهوری اسلامی، شمشیر دو لبه ای است که جمهوری خواهان همیشه در حالی تلاش کرده اند علیه آن اقدام کنند که خود آلوده به ویروس های الله مدارانه و اسلامی بوده اند و در حالی علیه جنایات خمینی و رژیم گپ می زنند، که خود متهم به هزار و یک جنایت انسانی و جنگی هستند.

رژیم آن اندازه گستاخ و دریده است که آشکارا در تلوزیون اشغالی ایران، فلان انگل بانکی را جلوی دوربین می آورد تا به همه اعلام کند که دزدی ها و اختلاس های بانکی و موسسات اعتباری، هیچ ربطی به بانک مرکزی ندارد !!

مردم از سر ناآگاهی فکر می کنند که نهادهای پولی کشور که نوک قله ی کوه یخشان به عنوان بانک و بنیاد مالی بیرون زده است، نهادهایی هستند که از درون ملی بوده و یا خود رژیم مستقلن آنها را ایجاد کرده است؛ حال آنکه، همه ی بانک ها که مشخصن قدیمی ترین آنها همچون بانک کشاورزی، ملی، رفاه و خود بانک مرکزی، سرفن شاخه هایی از بانک داری جهانی هستند و زیر شاخه های بانک های مستقر در اروپا به ویژه آمریکا و انگل ستان می باشند. یکی از قمارهایی که بانک مرکزی رهبری آن را در ایران به دست دارد، تبادل ارز و مواد خام آنلاین است که با همه ی ارزهای مشخص و برتر جهان انجام می گیرد و روزانه ملیون ها دلار پول از این راه جابجا شده و این یکی از درآمدهای روزانه ملیون دلاری بانک هاست.


جمهوری اسلامی هرگز نسبت به آنچه که انجام می دهد، در رسانه های دولتی و همگانی، بیلانی به مردم نشان نداده و نخواهد داد.
جمهوری اسلامی با این ترفندهای اعتراضاتی دست ساخته ی خود، چیز دیگری را نیز می خواهد نشان دهد؛ اینکه، مردم ایران اگر ناراضی هستند، ناخرسندی آنان سرفن جنبه ی اقتصادی دارد و برای همین به خیابان های می آیند تا با این اقدام، این مورد را جااندازی کند که هیچ کس در ایران واقعن به دنبال مخالفت سیاسی و حقوقی با رژیم نیست و همه از اینکه دیکتاتوری مادام العمر و مطلقه بر آنان حکومت تام می کند، راضی و خشنود هستند !!

همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د