رد شدن به محتوای اصلی

سخنان جاسوس پیشین شوروی، "یوری الکساندر بزمنوف" (Yuri Alexander Bezmenov)

این جستار از روی سخنان ویدیویی یوری ال. بزمنوف و به جهت معرفی ایشان به خوانندگان پارسی زبان ترجمه شده است. سخنان وی درباره ی "خرابکاری" به عنوان فعالیتی امنیتی و اطلاعاتی در دهه ی ۸۰ میلادی، جهان را با روش ها و برنامه های ویرانگرانه ی دولت ایدئولوژیک شوروی آشنا و در عین حال مردم را بهت زده کرد.

یوری بزمنوف از افسران ارشد اطلاعاتی شوروی و رایزن این رژیم در هندوستان بوده است که پس از بیداری وجدان نسبت به جنایات رژیم فاشیستی شوروی، به کانادا پناهنده شد. وی به عنوان روزنامه نگار، نویسنده و مخبر اطلاعاتی و با نام سپنج (مستعار) تامس دیوید شومان شناخته می شود. این نخستین جستار درباره ی وی به زبان پارسی می باشد و امیدوارم آویژه مندان به چنین مسائلی، درباره ی وی و آثارش بیشتر مطالعه کنند.

او را می تواسنودن زمان خود دانست.


پدر یوری بزمنوف افسر اداره ی “مسائل همگانی” (General Stuff) در ارتش شوروی و بازرس نیروهای زمینی ستاد ارتش سربازان شوروی در کشورهایی همچون مغولستان، کوبا و کشورهای خاورزمینی بود. این تصور و جهان من در هنگام ورود به دانشگاه زبان های خاوری بود که بخشی از دانشگاه دولتی مسکوست. در پایان دانشگاهم از سوی ک گ ب یارکشی شدم و یکی از کارهایم این بود که مهمانان خارجی را در فرودگاه مسکو سرخوش کنم. در ۱۹۶۷ ک گ ب مجله ای ۵۰ رویه ای بیرون داده که از آغاز تا پایانش یک بسته ی دروغ بیشتر نبود. یکی دیگر از کارهای او شستشوی مغز دیپلمات های کشورهای بیگانه در مسکو بود. او در سال ۱۹۷۰ پس از آنکه کاملن از سوی سامانه ی شوروی پس زده شد، به باختر زمین فرار کرد.

من زمانی که در هندوستان رایزن شوروی بودم، از این ناسوده بودم که کشور به جای آوردن دوستی میان دو ملت، نژاد پرستی و بهره کشی و برده داری و همچنین ناکارآمدی اقتصادی را برایشان به ارمغان می آورد و از زمانی که من عاشق هندوستان شدم که از دید شوروی هنگامی که یک روس عاشق یک سرزمین یا فرهنگ دیگر می شود، یک شکاف در وفاداری فرد نسبت به خودش ارزیابی می گردد؛ چرا که پیش خود می اندیشیدم زمانی که مردم من در غارها زندگی می کردند، تمدن هندوستان در ۶۰۰۰ سال پیش در اوج درخشش بوده و در عین داشتن منابع بسیار، دچار تحقیر بسیاری شده است، در من احساس جدایی نسبت به شوروی دست می داد.

در شوروی ما نمی دانیم که چه میزان زندانی سیاسی در اردوگاه های کار اجباری آنجا وجود دارد، اما از منابع گوناگونی کاملن متمئنیم که بین ۲۵ تا ۳۰ ملیون از مردم شوروی به عنوان برده مجبور به بیگاری شده اند که به اندازه ی جمعیت کل کاناداست، یعنی شرایط خدمات آنان همچون زندانیان برده است و می گویم آن دسته از روشنفکرانی که تلاش می کنند تا ایالات متحده را متقاعد کنند که سامانه ی اردوگاه های کار اجباری چنین نیست، کاملن در حال انحراف افکار عمومی هستند یا اینکه به راستی افراد چندان روشنفکری نیستند و به شکلی گزینشی افراد کوری می باشند و فاقد صداقت و درستی در امر روشنگریشان. هر شهروند شوروی که البته همچون یک هیوان است، چنین سامانه ی آزادی ایی را دارا نمی باشند زیرا آنها خیلی ساده پیشینه ی آموزشی ایی ندارند تا چنین چیزهایی را دریابند، اما در عین حال افراد بسیاری وجود دارند که دستگاه شوروی را پشتیبانی می کنند و هتا کسانی که همه ی دلایل لازم برای پشتیبانی از این سامانه را دارند، آنها هم به دلایل گوناگون دیگر از این سامانه تنفر دارند، زیرا در اندیشیدن آزاد نیستند و پیوسته در این ترس به سر می برند که دچار شکاف و تجزیه ی شخصیتی گردند و این بزرگ ترین مصیبت و اندوه برای ملت منست.

امید بسیاری وجود دارد که اتحادیه ی شوروی از درون از هم متلاشی شود، شوروی یک سامانه ی خودویرانگر است که برای هر سامانه ی کمونیستی و فاشیست و سرمایه داری روی خواهد داد، زیرا این سامانه ها فاقد سامانه ی بازخورد دهنده ای هستند که متکی بر وفاداری جمعیتی ملی باشد، اما تا زمانی که این دستگاه شوروی مورد پشتیبانی از سوی باختر زمین به اصطلاح جهانگیر و استعماری (Imperialist) است که شامل شرکت های چند ملیتی، حکومت ها و بگزارید بگویم روشنفکرانی می باشد که به اصطلاح دانشگاه ها، از سوی ایالات متحده پشتیبانی می گردند، شوروی در حال دریافت پشتیبانی و اعتبار، پول، فناوری و معاملات بزرگ از سوی همه ی این خائنین بزرگ به دمکراسی و آزادی خواهد بود.


امید چندانی برای دگرش موقعیت در کشور من وجود ندارد و به خودی خود فرو نخواهد پاشید، تنها به این دلیل ساده که مرتب در حال تغذیه از سوی به اصطلاح جهانگیری آمریکاست که بزرگ ترین تضاد و تناقض در تاریخ در نوع خودش می باشد که جهان استعمارگر جهانگیر، بزرگ ترین ویرانگر و دشمن خود را پشتیبانی و تغذیه می کند.

همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د