رد شدن به محتوای اصلی

زایش طالبان، حربه ای در برابر شوروی

از سال ۱۹۷۸ که کودتای حزب کومونیست افغانستان، نام انقلاب بزرگ ثور بر خود گرفت، و از آن هنگام که حفیظ الله امین به دستور شوروی، تره کی را پس از بازگشت به شوروی و به دستور مسکو می کشد، افغانستان وارد یک دهه جنگ می شود که در یک سو نیروهای بیگانه ی ارتش سرخ و در سویی دیگر، نیروهای مقاومت افغانستان بودند که خود را مجاهدین و دلاوران خدا می خواندند.


مردم افغانستان که در پی یک کودتا یا انقلاب، اکنون وارد جنگی شده بودند که کلیدش را کشتن رییس جمهور و نخست وزیر یعنی تره کی زده بود که خود را رهبر انقلاب می دانست. این جنگ که نه در جنگ اسلام و کفر، بلکه جنگی میان افغانان و متجاوزین روس بود، با پشتیبانی کشور مسلمان پاکستان در زمان دیکتاتوری ژنرال ضیا الحق روبرو شد که منش این نبرد میان دو قوا را از حالت ملی به مذهبی برگرداند و این در حالی بود که رژیم دیکتاتوری در پاکستان در عین اینکه مسلمان بودند، اما خشکی عقیده و جمود ایمان و خوی دیکتاتوری در سیاست و نگاهداری هازمان، آنها را از رابطه ی بسیار خوب با ایالات متحده ی آمریکا بازنداشته بود و این پیوندی معنادار است و تا بدان حد معنادار که در عنی اینکه ضیا الحق خود را مخالف ورود نیروهای باختر زمینی به افغانستان از راه پاکستان نشان می داد، اما اداره ی اطلاعات و امنیت وی بودند که کمک های آمریکایی را به سوی مجاهدین می فرستادند.

در این میانه انگل ستان نیز وارد صحنه شد و به جای پشتیبانی از گلبدین حکمتیار پاکستانی، به سراغ احمد شاه مسعودی رفت که هیچ پیشینه ای در تجاوز به اروپا و البته پاکستان نداشت. گروه گلبدین حکمتیار که بازوی نظامی اخوان المسلمین بود، پس از پایان اشغال افغانستان، دست به کشتار گسترده ای زد که هتا از آمار کشتگان شوروی نیز بیشتر بود. ارتش سرخ بمباران های هوایی را گسترش داد و مردم برای نجات جان خود را آن سوی مرز در پاکستان گریختند؛ فرماندهان نظامی درگیر در افغانستان که هفت گروه بوده و از آن هفت گروه تنها یک گروه پارسی (تاجیک) بودند، یعنی گروه احمد شاه مسعود، مابقی پشتون به حساب می آمدند و اکنون نام خود را رهبر حزب گزاشته بودند و ملل متحد نیز این را پذیرفته بود. در برنامه ی توافق شده میان کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد (UNHCR) و دیکتاتور نظامی پاکستان ضیا الحق، قرار بر این شد که اردوگاه های پناهندگی از پذیرفتن پناهندگانی که هموند هیچ یک از احزاب سیاسی افغانستان نیستند، سر باز زنند و اینکه پسران پناهنده، “باید” در مکاتب قرآنی به اجبار درس بخوانند که امام های این اماکن مغزشویی مذهبی به گونه ای مرتب و دقیق از سوی پاکستان تامین و تدارک دیده می شد که در کنار آن آموزش های جنگی نیز به آنها داده می شد و جز اینها هیچ درس دیگری داده نمی شد.


امام های مکاتب قرآنی نه تنها از راه پاکستان پول های عربستانی را دریافت می کردند، بلکه خود نیز عمدتن اعراب صحرا بودند. آمریکا سلاح روسی کالاشینکوف را از راه مسر در اختیار مجاهدین قرار می داد و در عین حال مزدورانی وهابی را در دل پاکستان می پرورانید. با فروپاشی شوروی و رها کردن رژیم نجیب الله، ارتش و اطلاعات خاد برتری نسبی می یافت، گروه هایی که در جنگ علیه بیگانه خبره شده بودند اکنون برای قدرت وارد جنگ داخلی شدند، نیروهای تربیت شده ی مشترک میان آمریکا، پاکستان و عربستان سعودی، اکنون با یک دست اسلحه و با دست دیگر قرآن، وارد افغانستان می شدند تا نظم نوین جهانی را در شاخه ی برادری مسلمانان (اخوان المسلمین) پیاده کنند. هنوز جنایات طالبان آغاز نشده بود که میراث جنگ کومونیسم و مقاومت ملی افغانستان، بیش از یک ملیون کشته، بیش از یک ملیون معلول و پنج ملیون آواره و پناهنده ی جنگی بود.

در پیمانی نانوشته ی میان شوروی و ایالات متحده، نیروهای سرخ در هنگام ترک خاک افغانستان، سلاح های خود را به همراه نبردند و این سلاح ها از اسپین غر به پاره چنار در پاکستان آورده شدند و این شغلی جایگزین برای کسانی به شمار می آمد که هم مسلمان بودند و هم به علت از دست دادن کار خود به شوند از دست دادن دام هایشان که عمدتن دامدار بودند، به ترابری این ساز و برگ های جنگی پرداختند. اطلاعات ود که از سوی پاکستان و در واقع به دست سیا ایجاد شده بود، گلبدین حکمتیار را پشتیبانی کرد تا بتواند بر همه ی افغانستان چیره گردد. مجاهدین امروز نه همان هفت پیشاور آزادی بخش، که نیروهایی مستبد و سرکوبگر شده بودند، نیروهای وهابی سعودی نیز ماندگار شدند که شاخص ترین آنها، مهره ی سیا (بر اساس اسناد ویکی لیکس از رایانامه های سیا) یعنی بن لادن بود. زایش طالبان نه سرفن حربه ای علیه جهانگیری کومونیستی شوروی، که خط آغازی برای گشودن جبهه ی نظم نوین جهانی در قلب جهان پارسی، یعنی نظم کهن و باستانی ایرانی بود که میراثش همچنان در تمام پهنه ی خراسان خاوری پابرجا مانده بود. بیشتر افرادی را که در پاکستان آموزش مذهبی داده بودند، کسانی بودند که از نیمروز (جنوب) افغانستان رفته بودند و این خته، مکانی است که از دیرباز دارای آموزش های مذهبی بسیار متفاوتی نسب به همه ی افغانستان داشته است. در همین نیمروز بود که سربازان ارتش جمهوری دموکراتیک افغانستان که همان بازمانده ی شوروی و ک گ ب بودند، به دو دختر تجاوز می کنند که با شورشی آخوندی به نام “ملا عمر” روبرو می شوند که در نتیجه ی آن، وی به همراه شانزده تن از طلبه های حوزه ی علمیه ی خود به درون پادگان نفوذ کرده، آن دو سرباز خاطی را تازیانه زده و فرمانده ی پادگان را بر سر لوله ی تانک دار می زنند.


اینگونه بود که وی و گروهش شناخته شدند و سیر درخواست کمک از دیگر نقاط به سوی او رفت، چرا که گروه حکمتیار در همه ی مناطق زیر دست خود هم دست به تجاوز می زد، هم غارت و چپاول می کرد و هم مردم را سلاخی می نمود. در فبریه ی ۱۹۹۴ که رییس جمهور نجیب الله به ملل متحد پناهنده شد و در دسامبر همان سال بود که در پی این اقدام ملا عمر، دوازده هزار نفر از مسلمین که آموزش های ناب اسلامی وهابی خود را پیشتر در پاکستان دیده بودند، به وی پیوستند و اینگونه دستارسیاهان طالبان شکل گرفت.

پارسی های خراسان خاوری که تاجیک های افغانستان خوانده می شدند، اکنون افزون بر پیکار با دیگر گروه های مسلح و ارتش کومونیست افغانستان و همچنین گروه پاکستانی آمریکایی گلبدین حکمتیار، دشمن تازه ای یافته بودند که میراث عقیدتی اسلامی را داشت که از آبشخورهای سیا و عربستان تغذیه شده بود و انبوهی از ساز و برگ جنگی روس ها را به ارث برد، از تفنگ سبک کالاشینکف گرفته تا چندین جنگنده ی میگ ۲۱ و بالگردهای سنگین. مقاومت ملی پنج شیریان در برابر یورش های مزدوران حکمتیار کامکار گشته بود و پاکستان که از دید عقیده ی اسلامی و سلفی با آدمخواران طالبان در یک جبهه بودند و هر دو ارباب یکسانی به نام آمریکا داشتند، به یک باره دگرش موضع و جهت داد و به پشتیبانی از طالبان برخاست. همه ی مدرسه های دخترانه به یک باره بسته شدند.


خروج زنان از خانه ممنوع شد به جز زمانی که همراهی از اقوام محرم، به همراهشان باشد. فتوای پوشیدن رخت های گشاد یکسره در تمام اوقات صادر شد. صدای تلق تلق کفش های زنانه بر روی سنگفرش های خیابان ممنوع شد، چون خیلی هوس برانگیز بود !! رقص، آواز، نواختن موسیقی، گشت و گزار و بادبادک بازی نیز که سرگرمی ملی بودند، ممنوع شد. پنج بار نماز خواندن در شبانه روز الزامی شد و ریش برای مردان اجباری گردید. 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د