رد شدن به محتوای اصلی

یلدا

جشنهای ایرانی



   یلدا  


پیوند ایرانیان باستان با طبیعت و جلوه­های آن پیوندی دیرینه است. نوروز، تیرگان، مهرگان، یلدا، چهارشنبه سوری، جشن سده وبسیاری جشنهای دیگر در برجهای خورشیدی و باستانی ایران زمین دیده می­شود. شادی و نشاط، سپیدی و پاکی، رفتارهای نیکو و مهربانی و سخاوت جزئی از زندگی ایرانیان باستان بوده­است.

 آنها همواره از سیاهی و تباهی و از دروغ و زشتی و پلیدی بیزاری می­جسته­اند و هیچگاه رنگ سیاه در زندگی نیاکان ما نقشی نداشته­است. رنگهای شاد و روشن به ویژه رنگ سپید که نشانی از پاکیزگی و روشنایی بوده­ پوشش و جامه ایرانیان گذشته را تشکیل می­داده. گریه وزاری، شیون وناله حتی در سوک از دست­دادن خویشاوندان در زندگی ایرانیان قدیم جایگاهی نداشته و آن را گناه می­انگاشته­اند، آنچه بوده نشاط و خرمی وسرور و سربلندی بوده و همواره برآن تأکید می­ورزیده­اند.

 این موارد را به فراوانی در سرودهای زرتشت و کتاب مقدس اوستا می­توان دید. جشنها که معمولاً با تغییرات جغرافیایی زمین همراه بوده هریک به نوبه خود در زندگی نیاکان ما نقش داشته­اند نوروز جشن نوزایی زمین و طبیعت ـ تیرگان جشن آب و آبهای روان ـ مهرگان جشن کشاورزان و برداشت محصول ـ سده جشن پایان زمستان بزرگ و آغاز زمستان کوچک که با برافروختن آتش به انجام می­رسد.

و اما یلدا آخرین شب پائیز و آغاز زمستان بزرگ است که همواره در آئین ایرانیان باستان با یک شب به یاد ماندنی همراه بوده­است. در نواحی مختلف ایران این جشن با چهره­های گوناگون برگزار می­گردد اما در همه آنها آداب شب­نشینی فامیل به جا آورده می­شود و جمع­شدن اعضای خانواده به دور یکدیگر قرنهاست که ادامه دارد. یلدا یا شب چله بلندترین شب سال که سرمای آن در کانون گرم خانواده­ها و فامیل رنگ می­بازد همیشه با خوردن هندوانه و تنقلات همراه است. در آداب و فلکلور قدیم مردم کرمان خمره­ای کوچک را در میان جمع می­گذاشتند و هریک از اعضای فامیل شیء مانند انگشتری یا حلقه و یا سنجاق ومانند آن را در خمره می­انداختند سپس به نوبت شعری می­خواندند و یا داستانی تعریف می­کردند ودر آخر کودکی از درون خمره اولین شیء را بیرون می­آورد و عقیده داشتند آرزوی آن شخصی که شیء متعلق به او بوده درآن سال برآورده خواهدشد.


یلدا و همه جشنهای آریایی نشان و هویت ملی ماست.


آنها را پاس بداریم و به فرزندانمان بیاموزم.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د