رد شدن به محتوای اصلی




ابومسلم خراسانی سردار ایرانی و داعی معروف عباسی مشهور به امین آل محمد و صاحب الدعوه است که در راس سیاه جامگان خراسان بر بنی امیه خروج کرد و مروان بن محمد خلیفه اموی را مغلوب و منهزم کرده و دولت خلفای بنی عباسی را تاسیس کرد ابومسلم به سال 124 ه.ق در کوفه بادعاء بنی عباس آشنایی پیدا کرد و چندی بعد به پیروزیهای شگفت آوری دست یافت و کارش به جایی رسید که خلیفه از قدرت او و محبوبیت اش در بین ایرانیان مرعوب شد در خلافت سفاح برادرش منصور اجازه خواست که ابومسلم را به قتل رساند ولی سفاح جایز ندانست وقتی منصور به خلافت نشست به دسیسه هایی دست یافت و عاقبت ابومسلم را ناجوانمردانه به قتل رسانید وی یاران و پیروان جان برکف بسیاری داشت و فرقه های مسلمیه راوندیه به خاطره او را گرامی می داشتند و کسانی مانند سنباد اسحاق ترک مقنع و بابک خرم دین داعیه خونخواهی او را داشتند بابک خرمدین تا به آن حد پیش رفت که می گفت روح ابومسلم در او حلول پیدا نموده است.

ابومسلم خراسانی (ابومسلم عبدالرحمان بن مسلم خراسانی و در اصل بهزادان پسر وندادهرمز)، با کنیهٔ «ابوایوب» (بعضی او را ابومسعود گفته‌اند)، از سرداران بزرگ ایرانی پس از اسلام است. اسم پدر او را بعضی عبدالله و برخی میسره آورده‌اند. مرگ او به سال ۱۳۴ ه‍.ق. در اریحا روی داد و جسد او را به اورشلیم بردند و در آنجا بخاک سپردند.


 نام و کنیه
نام و نسب او را در مآخذ مختلف به وجوه گوناگون آورده‌اند. از پاره‌ای از روایات چنین برمی‌آید که نام و کنیه ابومسلم نخست ابواسحاق ابراهیم بن حیکان بوده است. بعضی منابع او را ابو مسلم عبدالرحمان بن مسلم و برخی ابو مسلم عبدالرحمن بن عثمان بن سیار و بعضی دیگر ابو اسحاق ابراهیم بن عثمان بن بشار بن شیدوش پسر گودرز دانسته‌اند. چندین روایت برای ابومسلم و نیاکان او نامهای ایرانی برشمرده‌اند. یک سلسله نسب این است: بهزادان بن بنداد هرمز بر همین مبنا، نام پدر ابومسلم پیش از اسلام آوردنش، بنداد بوده و بعد به عثمان تغییر یافته است.

در یک روایت دیگر نام جد او را شنفیر روز(احتمالاً تصحیف شه‌فیروز)آورده‌اند در برخی از این تبارنامه‌ها، نسب ابومسلم یکباره پس از نام نیایش، به شیدوش(=شیدوخش) فرزند گودرز می‌رسد که از فرزندان بزرگمهر شمرده شده‌اند. و در کتاب محاسن اصفهان(تالیف مفضل بن سعد ما فروخی اصفهانی) وی از نوادگان رهام پسر گودرز از پهلوانان بزرگ شاهنامه شمرده شده‌است. به نظر می رسد زمانی که ابومسلم نزد ابراهیم امام آمد،ابراهیم بنا بر احتیاط لازم دید تا او نام و کنیه خود را به بومسلم،عبدالرحمن بن مسلم تغییر دهد.




 تولد و نژاد
در یک روایت گفته شده که ابومسلم به هنگام ورود به خدمت محمد بن علی و سپس آمدنش با ابوموسی به کوفه،۲۰ ساله بوده است با توجه به تاریخ درگذشت محمد بن علی(۱۲۴یا۱۲۵ق)،می‌توان تولد ابومسلم را بین سالهای ۱۰۰تا۱۰۵ق تعیین کرد و در برخی مأخذ سال تولد او صریحاً ۱۰۰ق ذکر شده است. در مورد نژاد ابومسلم و محل تولدش اختلاف زیادی است که به نظر می رسد منشاء عباسی داشته باشد. به طوریکه پدر او را یمنی دانسته و یا او را کنیزه زاده ای در خانه آل‌معقل در کوفه نامیده اند. اما در روایات بی طرفتر چنین دریافت می‌شود که پدر او از خاندانهای قدیمی ایرانی بوده که سلسله خود را به شاهان قدیم کیانی نسبت می‌داده اند. محل تولد او را برخی «فریدن» اصفهان دانسته‌اند و دسته‌ای وی را از ناحیه «فاتق» اصفهان می‌دانند که بعدها به خراسان رفته‌است. عده‌ای وی را اهل روستای «سنجرد» یا«ماخوان» مرو دانسته‌اند.

 بر طبق برخی روایات خاندان او از موالیان مردی خزاعی بوده اند که بسیار سختگیری در خراج می‌کرده و آنها را مورد ظلم بسیار قرار داده بود. لذا از نزد او گریخته و به ادریس ابن معقل عجلی پناه بردند که از زمین داران منطقه بود. در این روایت همچنین سخن از نیای مادری ابومسلم می‌رود که سرپرستی او را برعهده داشته است. پس پدر ابومسلم،احتمالاً بسیار زود-پیش یا اندکی پس از تولد او-در گذشته بوده است. نخستین کس از طرفداران عباسی که ابومسلم با او آشنا شد،ابوموسی سرّاج است.

او شغل سراجی و لگام سازی داشته و برای فروش مصنوعات خود به نواحی جبل و خاصّه اصفهان سفر می‌کرده و اهل کوفه بوده و از بزرگان امر دعوت بوده است ابوموسی، نامه‌های هواداران کوفی را که به سبب شغلش کمتر سوءظن برمی‌انگیخت، نزد محمد بن علی می‌برد به روایتی ابوموسی با پدر ابومسلم نیز آشنا بود و همو ابومسلم را به ابوموسی سپرد و او در ۷سالگی با ابوموسی به کوفه آمد. بر همین اساس ریشه روایاتی که اور را کنیز زاده خاندان آل معقل دانسته اند آشکار می‌شود.


 ورود به حرکت ضد اموی در کوفه
زمانی که ابومسلم به کوفه آمد گروهی از رجال عباسی دستگیر شده در زندان بودند ابومسلم که به عنوان غلام آل معقل،به نزد ایشان رفت و آمد می‌کرد و نقش واسطة رجال محبوس و آزاد را همچون ابوموسی سراج داشت.از سوی دیگر روایت بسیار نادر ولی مهمی در دست است که نشان می‌دهد ابومسلم با دیگر شیعیان کوفه بی‌ارتباط نبوده است. از جمله او از جنبش مغیره حمایت کرد.


از حدود سال ۱۲۰تا۱۲۴ق خبر اندکی از فعالیتهای او به دست رسیده به نظر می‌رسد به فعالیتهای اقتصادی دست زده است. در این دوران جنبش دعوت عباسی نیز خاموش بود که دلایل متعددی داشت یکی از آنها مرگ محمد بن علی و جانشینی ابراهیم امام بود که مدتی برای سازماندهی مجدد می‌طلبید. در این دوران ابومسلم احتمالان برای جلوگیری از ایجاد سوءظن میان امویان به عنوان غلام میان سران اصلی دعوت رد و بدل می‌شد تا اینکه در نهایت به نزد امام ابراهیم راه یافت. در باب این آشنایی چنین نقل شده که


« ابراهیم امام که گفته‌اند از زیرکی و هوشمندی ابومسلم در شگفت شده بود، دربارة او از ابوسلمه پرسید و ابوسلمه بنا بر این گزارش او را آزاد کردة خود خواند و گفت که می‌تواند او را به ابراهیم واگذارد،و ابراهیم پذیرفت »


ابومسلم مدتی-ظاهراً یکی دو سال-نزد ابراهیم ماند و چندان به وی نزدیک بود که همگان گمان می‌بردند که بندة اوست.


 خراسان
در باب رفتن ابومسلم به خراسان و بردن نامه ابراهیم روایات متعددی نقل شده است. در خراسان مخالفان اموی به علت عدم حمایت ابراهیم از جنبش زید بن علی و برخی مسایل دیگر با ابراهیم اختلاف نظر داشتند لذا در نهایت ابراهیم کار خراسان را به ابومسلم سپرد و هواداران خویش را به طاعت از او دستور داد. ابراهیم در باب این ماموریت به ابومسلم چنین پند داده است:


« گفته‌اند که ابراهیم پیش از آنکه ابومسلم را گسیل کند،به او گفت: ای عبدالرحمان، تو از ما اهل بیت هستی «اِنّکَ رجُلً مِنّا اهل البیت» و سپس سفارش کرد که بایمانیان نیکو رفتار کند و با ایشان باشد،چه قیام جز به یاری آنان به جایی نرسد،اما به ربیعه بدگمان باشد و در کار مضریان نیکو بنگرد که ایشان دشمنان خانگی هستند و هر که را از آنان که دربارة او بدگمان است،بکشد و اگر توانست در خراسان یک تن عرب زبان برجای نگذارد و حتی از کشتن بچه‌ای که دربارة او بدگمان است،درنگذرد و دیگر آنکه با سلیمان بن کثیر مخالفتی نکند (یعقوبی،۲/۳۴۲؛طبری،۷/۳۸۴-۳۸۵، العیون، ۱۸۴؛مقریزی،المقفی،۴/۱۳۶،النزاع،۹۵-۹۶). »


برخی از مورخین عرب در باب صحت این گفته تردید داشته اند. با این حال با توجه به تکیه عباسیان بر ایرانیها برای پیروزی و اینکه برای هدف خود از هیچ اقدامی رویگردان نبودند و همچنین دستگیری و قتل امام ابراهیم که به دلیل مطالب موجود در نامه‌هایش بوده این مساله را چندان تردید پذیر نمی‌سازد.

 ابومسلم در سه‌شنبه ۹شعبان ۱۲۹ به قریة فنین-در اطراف مرو وارد شد و در آنجا مسکن گزید و چند تن از داعیان را برای اعلام آمادگی هواداران، به طخارستان، مرورود و خوارزم گسیل کرد. او روز عید فطر ۱۲۹ قمری را برای آشکار ساختن دعوت تعیین کرد. در روز عید فطر۱۲۹ ،در اواخر بهار، همه هواداران نماز را به امامت سلیمان بن کثیر برپاداشتند و گفته‌اند که سلیمان به امر ابومسلم،نماز و خطبه را برخلاف ترتیب امویان به جای آورد.سپس نیز همگی شادمانه به طعامی نشستند که ابومسلم فراهم کرده بود. بعد از آن گروه گروه برای اعلام پذیرش دعوت و پوستن به او از اعراب و ایرانیان به نزد ابومسلم آمدند.


 جنگهای ابومسلم
نخستین جنگ ابومسلم با نصربن سیار به روایت طبری ۱۸ روز بعد رخ داد که به پیروزی لشکر ابومسلم و اسارت یزید مولای نصر انجامید. در این زمان برای مقابله با او چنین شایعه کرده بودند که یاران ابومسلم مسلمان نیستند و گربه پرستند که ابومسلم با درایت خود این تهمتها را از خود دور کرد. او مولای نصر را آزاد کرد به این شرط که حقیقت را در باب ابومسلم بگوید. از سوی دیگر جدیع کرمانی و شیبان بن سلمة حروری که با نصر در جنگ بود هیچ یک چندان نگرانی از جنبش ابومسلم و هواداران او نداشتند و مخصوصاً هردو می‌نگریستند تا کفة قدرت به سوی کدام یک سنگین‌تر می‌شود.

ابومسلم کرمانی را برای معاهده صلح به نزد خود در مرو خواند که با حمله نصر کشته شد. پس از آن ابومسلم و سلیمان بن کثیر و دیگران،روستای ماخوان و بعدها روستای آلیت را برای اقامت برگزیدند در عید قربان همان سال مراسم نماز عید در آلین برگزار شد.

علت تعلل ابومسلم در آغاز جنگ نامه ابراهیم بود که او را از پیشدستی در جنگ بازداشته بود. در این دوران اعراب مهاجر در خراسان به جنگ و آشوب میان خود به سنت دوران جاهلیت آغاز کرده بودند. نصر بن سیار حاکم وقت خراسان از نزاریها بود و با اعراب یمانی و ربیعه سازش نمی‌کرد.

 ایرانیان که از این نزاعها و همچنین برتری جویی اعراب که آنها را «علوج»(جمع علج=غیرِعرب کافر)یا گربه‌پرست می ننامیدند و به عرب بودن خود می‌بالیدند در رنج بودند. لذا آمادگی همراهی با ابومسلم را داشتند. ابراهیم نیز او را به همراهی با یمانیها که از مخالفان بودند توصیه کرده بود. ابومسلم اما با هوشمندی از هیچ قبیله ای ابراز حمایت نکرده خود را تنها یک مسلمان می‌نامید.در این زمان ابومسلم سه نیروی قدرمند در پیش رو داشت که باید از میان بر می‌داشت.

 ابونصر، با نیروهای یمانی کرمانی و نیروی مستقل خوارج شیبان بن سلمه که باید هر سه را از میدان به در می‌کرد. او با نامه های جداگانه هر دو گروه مخالف ابونصر را به دوستی انحصاری خود اطمینان داد. از طرفی به نقاط مختلف خراسان همچون نسا و ابیورد و مرورودو دگر دیه‌های مرو داعی می‌فرستاد و مردم را به همراهی خود دعوت می‌کرد.

 در این میان نصر موفق شد با شیبان به اتحاد برسد. ابومسلم برای مقابله علی پسر کرمانی را به خونخواهی پدر تحریک و او را با ترغیبهایی به جبهه خود آورد. کوششهای نصر برای گرفتن کمک از بغداد نتیجه ای نداشت و لذا به روحانیان و شیوخ رو آورد تا ابومسلم را نامسلمان بنامند که این اقدامات نیز با انکار ابومسلم به شکست انجامید. در نهایت شیبان نیز سود خود را در عدم مخامصه با ابومسلم دیدند و اتحاد خود با نصر را شکستند.


 فتح مرو و سرکوبی سایر جنبشها
تصرف مرو که شهر مهمی بود بسیار اتفاقی صورت گرفت و نشان از جو خاص آن دوران دارد. اندکی از یاران ابومسلم برای دعوت وارد شهر شدند که با نیروهای نصر درگیر می‌شوند در این میان پسر کرمانی برای حمایت از آنان وارد شهر شده و درگیری میان گروه‌های مختلف بالا می‌گیرد. به این ترتیب ابومسلم به راحتی وارد شهر شده و همگان به حمایت از او می‌پردازند ابومسلم در دارلعماره جای گرفته و نصر فرار می‌کند.

 نصر در نیشابور موضع گرفته و به جمع‌آوری نیرو می‌پردازد. ابومسلم در این زمان یکی از سردارانش را برای بیعت گیری از شیبان به نزد آنان فرستاد که در نهایت به قتل شیبان و تصور نواحی مختلف خراسان انجامید. سپس به سراغ پسران کرمانی، علی و عثمان رفت، و هر دو را به قتل رساند. ابومسلم عبدالله بن معاویه از مخالفان بنی امیه که از کوفه گریخته و به اصفهان پنهانده شده بود را نیز در پیش رو داشت که دستور دستگیری و قتل او را داد.


 قتل به‌آفرید
او در این دوران به سرکوبی تمام نیروها و جنبشهایی که سر برآورده بودند پرداخت. از جمله جنبش دینی به‌آفرید. موبدان و مغان به او از به آفرید و دینش که حد میانه‌ای میان اسلام و زرتشتیت بود شکایت بردند به آفرید هوادارانی جمع کرده بود و لذا ابومسلم دستور دستگیری و قتل به‌آفرید و پیروانش را صادر کرد. در این میان نصر بن سیار از ترس لشکریان خراسان به همدان گریخت که در میان راه مریض شد و در ۸۵ سالگی درگذشت.


 فتح بغداد
برای مقابله با لشکریان خراسان و عبدالله بن معاویه لشکری به فرماندهی ابن ضباره اعزام شد که این لشکر در برابر لشکر قحطبه شکست خورد و لشکر قحطبه با کمک نیروی تازه نفسی که ابومسلم فرستاده بود نهاوند را تصرف کنند و قحطبه و سپس فرزندش حسن، سرانجام در عراق پس از تاخت و تازهای فراوان، کوفه را متصرف شدند. در آخز سردارارن خراسانی مورد اعتماد ابومسلم توانستند به رغم دشواریها، ابوالعباس سفاح را به خلافت بنشانند.


 حکمرانی ایران و قتل او
پس از به قدرت رسیدن بنی عباس ابومسلم حکمران قدرتمند ایران مرکزی و شرقی شد و به افزایش نفوذ و قدرت خود در ماوراءالنهر پرداخت. در همین دوران بود که خلیفه برادر خود را به خراسان فرستاد و جعفر در بازگشت خلیفه را از قدرت ابومسلم ترساند و او را ترغیب به قتل ابومسلم کرد



نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د