رد شدن به محتوای اصلی

سندی پنج هزار ساله از همنوازی خنیا در ایران

کهن ترین همنوازی جهان در ایران


کهن ترین همنوازی جهان در ایران

در کاوشی که بین سالهای 1961 تا 1966 میلادی در تپه «چغامیش» خوزستان (نزدیک دزفول) به دست پرفسور«دلوگاز» و«هلن.

 جی. کانتور» [1] صورت گرفته است، سندی پنج هزار ساله به دست آمده است که کهنترین همنوازی (ارکستر) جهان را در خود به یادگار دارد.


این باستانشناسان در مورد این تصویر گفته اند :
«... این نمونههای هنر تصویری با همهی اهمیتی که از نظر حالت هنری، و آگاهی ما به زندگی این دوران دارند، دارای ارزشهایی هستند بسی از این بالاتر و اگر درست بگوییم سند نخستین دستاوردهای بشری هستند که ارزش جهانی داشتهاند. یکی از این نمونهها نخستین سندی است که بشر از موسیقی به شکل هنر سازمان یافته دارد، این تصویر یک گروه نوازنده را نشان میدهد که در واقع پیشرو ارکسترهای امروزی را مجسم میکند.

بر روی این تصویر چنگ بزرگی دیده میشود که پشت سر آن نیمرخ نوازندهای زانو زده است. افزون بر چنگ نواز، نفر دومی دیده میشود که با دستهای باز جلوی چیزی نیم دایره نشسته و طبل مینوازد.

نوازندهی سوم دو چیز شاخ مانند به دست گرفته است. ما در آغاز میپنداشتیم قاشک باشد. ولی روی تکهی دیگر به وضوح دیدیم که انتهای یکی از این شاخها به دهان نوازنده میرسد. بیگمان نوازنده، یک آلت موسیقی بادی، که شاید بوق بوده، مینوازد. یکی دیگر هم به دست دارد.

 نفر چهارمی که دستش را به گونهها برده، درست همان حالت آوازخوان را رادر که بعدها در هنر مصری یافته شد و هنوز هم در خاورمیانه این حالت را میتوان دید.
بنابراین در این تصویر با «ارکستری» روبرو هستیم که دارای سازهای زهی و ضربی و بادی است و خوانندهای با آواز آنان را همراهی میکند. تازه ارکستر گوشهای از صحنه است. نوازندگان جز طبل زن، به سمت راست برگشتهاند. برابر آنها مردی روی بالشی نشسته و میزی در جلوی خود دارد که روی آن خوراکیها و افشرههایی چیدهاند و خدمتکاری مشغول پذیرایی است.




صحنه نمایشگر ضیافتی است همراه با موسیقی و احتمالا این ضیافت به آیینهای دینی نیز بستگی داشته است.[2]


باید چند نکته را نیز به این نوشتار افزود :
نخست اینکه، در سمت چپ لوحه نشانی از بریدگی میبینیم، پس احتمالا سازهایی در طرفی که شکسته و اکنون وجود ندارد نیز وجود داشته است.

دو دیگر اینکه، این مراسم دینی نیست و بزرگی یا امیری را نشان میدهد که در حال رامش است.
سه دیگر آنکه، آنچه روبروی این مرد است «خوان»[3] است مه ایرانیان روی آن غذا و شراب میخوردهاند و نوشیدن نیز پس از صرف غذا بوده :

چونان خورده شد، خوان بیاراستند      می رود و رامشگران خواستند
فردوسی


و این بیتی است که بارها در شاهنامه آمده است و اینک تصویر آن از پشت پردههای پنج هزار سالهی روزگار بیرون میآید !

این تصویر یک راز بزرگ دیگر را نیز روشن میسازد و آن اینست که «چنگ»، سازی ایرانی است و چون در آن هنگام چنگ هفت وتری در ایران بوده پس نتهای موسیقی به ترتیبی که امروزه در جهان شناخته شده است در ایران حداقل پنج هزار سال مرتب شده بوده است !


پانوشتها :
[1] استاد باستان شناسی دانشگاه شیکاگو.
[2] مرزهای نو، ص. 26 خرداد 1349 به نقل از ماهنامهی یونسکو.
[3] «خوان» به معنی میز هنوز در واژههای «خوانچه» به معنی میز با پایههای کوتاه و پیشخوان به معنی میزی که جلوی دکانها میگذارند بر زبان ما جاری است. «میز» نیز واژهای ایرانی است و از «میزد»(مـیـَزد) گرفته شده است، و آن غذایی است که در جشنها و مراسم مذهبی داده میشده و «میزدپان» کسی بوده است که آن غذا را در جشن یا مراسم مذهبی میداده است و بعدها واژهی «میزدپان» به «میزبان» تغییر آوا داده است. میز به معنی خوان در سالهای اخیر از میزبان مشتق شد و در شعرها و نوشتههای باستانی همه جا از آراستن خوان سخن رفته است نه از آوردن خوان که معنی سفره از آن بیاید.

 رومیزی نیز در زبان فارسی «دستار خوان»(دستارخوان - دسترخوان) نامیده میشود.

دلی را، کش از آنجا نیست قوتی       میان اهل دل، دستارخوان است
عطار نیشابوری

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د