رد شدن به محتوای اصلی

زناشویی با خواهر و مادر در ایران باستان

افسانه سرایی خاورشناسان: زناشویی با خواهر و مادر در ایران باستان

نویسنده: دُکتر علیرضا شاهپور شهبازی

ویرایش و چکیده: خشایار رُخسانی

نزدیک به 2500 سال است که گذشتهنگارانِ باختر ایرانیان باستان را به زناشویی با خواهر و مادر (محارم) بدنام میکُنند. و این درهالی است که مردم ایران با چنین آیینی بیگانه بوده اند و دات های (قانون های) دینی و کشوری ایران چنین رفتاری را ناروا میدانستند. با اینهمه گُذشتهنگاران یونانی یا رومی که با آیین ایرانیان و زبان اوستایی و پهلوی آشنایی نداشته اند از 15 نمونه-ی تاریخی زناشویی با محارم نام بُرده اند، ولی بیشتر همین نمونه های تاریخی یا ریشه در کژبرداشتی (سوتفاهم) از درک آنها از واژگانِ دوپهلویی بوده است که آنها را به گُمراهی بُرده است و یا افسانه هایی هَستند که به سادگی میتوان دروغ بودن آنها را نشان داد و یا اگر براستی نمونه ای هم رخ داده باشد، آن مورد، بازتاب دهنده-ی رفتار یک خودکامه در ناسازگاری با قانون کشور و آیین های پسندیده در میان مردم بوده است که در چهارگوشه-ی جهان میتواند پیش بیایید و هیچ پیوندی با آیین ایرانیان و دین اشو زرتشت ندارد.




از راه بازنگری تاریخ نشان داده شُده است که در دوره-ی اشکانی سوای پذیرفتن یک مورد از زناشویی با محارم که آنهم سیاسی بوده است به چم (یعنی) زناشویی کنیز رومی «موزا» با پسرش فرهادک (فرهاد پنجم) پس از کشتن فرهاد چهارم که تنها انگیزه-ی سیاسی داشته است و نه دینی، دیگر نمونه های زناشویی با محارم بیشتر برآیند کژبرداشتی واژه-یِ یونانی «اَدِلفِه» است که در دوره-یِ یونانگرایی در ایران رسم شده بود و شاهان سلوکی و اشکانی در نوشته هایِ رسمی شان، «همسر» خود را با هدفِ خوشامدگویی (تعارف) «همسر و خواهر» (ادلفه) میخوانده اند به سُخن دیگر، در این دوره ها پاژنام (لقب) شهبانوی کشور «ادلفه» بوده است که «همسر و خواهر» شاه معنی می داده است. برای نمونه، هر کَس که اندکی با تاریخ آشنا باشد، میداند که «لائودیسه» همسر «آنتیوخوس سوم» دختر پادشاه ایرانی، مهرداد یکم و زادۀ پنتوس (در جنوب دریای سیاه) بود و هیچ پیوند نزدیکی، این زن را با «آنتیوخوس» سوم، که پسر «سلوکوس» دوم بود، نمیچسباند. با اینهمه «آنتیوخوس» در کتیبه های خود این «لائودیسه» را «خواهر و همسر» خود خوانده است. و «لائودیسه» هم در کتیبه ای «آنتیوخوس» را «برادر و همسر» خود نامیده است. اینگونه نوشتارهای کتیبه ای چیزی بیش از خوشامدگویی (تعارف) نیست و تنها جنبه-ی تشریفاتی داشته است، به این چم (یعنی) در دربار سلوکییان شهبانو از فردات های (امتیازهای) دختر شاه و فردات های زن شاه برخوردار میشده است.
نمونه دیگر داستانِ گشتاسپ در شاهنامه است ک برپایه-یِ یک داستان پهلوانی از پَهَلویِ اشکانی است. در داستان «ایادگار زریران»، از زن گشتاسپ به نام «همسر و خواهر» او نام برده شده است. این نهش (وضع) با توجه به اشکانی بودن زمان سُرودن «ایادگار زریران» بسیار فهمیدنی است، چه در آن زمان زبانزدها (اصطلاح ها) و واژگانِ یونانی رایج بوده و واژه-ی یونانی «خواهر و همسر» برای «شهبانو» رواج داشته است، بدون این که شهبانویِ یک پادشاه خواهر یا همسر او نیز بوده باشد.
رویهم رفته، ریشه-ی کژبرداشتی (سوتفاهم) زناشویی با محارم در ایران باستان را باید در درک نادُرُست از یک واژه-ی اوستایی به نام «خُوَئیت وَدَثَه» (پهلوی: خوئیتوک دس) جُستجو کرد که در آغاز به چم (معنی) زناشویی با خویشاوندان بوده است ولی سپس تر این واژه بدست برخی از موبدان زرتُشتی در پایان و پس از دوره-ی ساسانی و با هدف سیاسی یا ترس از ناپدید شُدن همبودگاه های (جامعه های) کوچک زرتشتی در میان ترسایان (مسیحیان) و مسلمانان به «زناشویی با محارم» واگردانده شُده است. واژه-ی «خُوَئیت وَدَثَه» یک واژه از زبان اوستایی است که چم (معنی) زناشویی با خویشاوندان را دارد، (همانند دختر عمو پسر عمو دختر دایی پسر دایی… ) ولی با اینهمه نه در اوستای کُهن و نه در گات های اشو زرتشت هیچ اشاره ای به این واژه نشده است. و زرتُشتیان با این واژه تا پایان دوره-ی ساسانی بیگانه بوده اند. نُخستین باری که با واژه-ی «خُوَئیت وَدَثَه» برمیخوریم در اوستای نوین در یسنای سیزدهم، بند ۲۸ است که در دوران ساسانی گردآوری شُد و برداشت تفسیر کُنندگان اوستا از این واژه «انجام کار نیک» بوده است بدون اینکه سرشت این «کار نیک» را روشن کُنند. سپس تر در پایان دوران ساسانی موبدانی که با زبان اوستایی آشنایی داشتند در هنگام برگردانِ اوستا به زبان پهلوی برای روا کردن آیین زناشویی با محارم، در تفسیر هایی که از اوستا بند 4 یسنای 44 میکردند، میکوشیدند که چنین برداشت های نادُرُستی را به آن بیافزایند. ایستادگی مردم در برابر چنین رسم ناشایستی سبب شده بود که برخی از موبدان خُشک مغز برای ارزش دادن به فتوایشان به ساختن افسانه های بی پایه-یِ آسمانی روی بیاورند، همانند زناشویی اهورامزدا با سپندارمذ (زمین) و پدیدار گشتن کیومرث از این زناشویی و جفت شدن کیومرث با مادرش اسپندارمذ (زمین)، و یا در تفسیر اوستا به سود این نوآیینی (بدعت) دستببرند. . پافشاری این بخشِ کوچک از مُوبدانِ خَشک مغز زرتشتی بر زناشویی با محارم در برابر آن بخش بزرگتر موبدان زرتشتی که همداستان (موافق) با چنین فتوایِ ناشایستی نبودند، سنجش پذیر است با رفتار آخوندهای شیعه که زناشویی گذرا (صیغه) را کار پسندیده و نیکو میپندارند، درهالیکه ملاهای سُنی چنین رفتاری را نشانگر روسپگیری میدانند.
شوربختانه بسیاری از پژوهشگران باختر و برخی از پژوهشگران ایرانی همانند «دوشن گیمن»، «آرتورکریستن سن» و منصور شکی (در حقوق خانواده در ایران باستان) با پُشتگرمی به برداشت های نادُرُست از روایت های برخی از اینگونه موبدان به بیراهه رفته اند و زناشویی با محارم را یک آیین روامند (عادی) در میان ایرانیان دانسته اند. راستی این است که مردم به هیچ روی به فتوای این دینکار (روحانی) خشک مغزی که چنین کار ناشایستی را روا میدانسته است، توجه نمیکردند، و همانگونه که پژوهشگر تاریخ «وست (West)» بیان داشته است، گواه آوری از این روایت ها و پاشن های (سندهای) دینی، بیهوده است چون که هیچ کدام از بُنمایه هایی که این دینکاران به آنها پُشتگرم بودند، ریشه در اوستای کُهن و گات های اشو زرتشت نداشتند.
همچنین پُشتگرمی پژوهشگران باختر همدوره-ی ما در بازکرد (تکرار) وجود آیین زناشوییِ با محارم در ایران باستان، بیشتر به گُزارش های گُذشتهنگاران یونانی و رومی است که نه ایران را از نزدیک دیده بودند و نه با آیین و زبان مردم ایران آشنایی داشتند. پاشن هایی (سندهایی) که گُذشتهنگاران باختر بر آنها تکیه میکُنند دربرگیرنده-ی سه دسته از سند هَستند. نُخُست سندهای فراگیر (کلی) که از وجود آیین خوئیت وَدَثَه در میان گروه های گوناگون هَنجُمَنی (اجتمایی) و خوبی های آن یاد میکُنند. سندهای دسته-ی دوم اشاره به وجود چنین آیینی در داستان های نمودناک (تمثیلی) دارد، برای نمونه در میان ایزدان، پهلوانان و شاهان افسانه ای، تا نیکو بودن این آیین را نشان دهد. پاشن های (سندهای) دسته-ی سوم ویژه-ی افراد تاریخی است که چنین آیینی را به آنها برمیبندند. در آنجا که وارسی درست بودن یا دروغ بودن سندهای دسته-ی نخست و دسته-ی دوم آسان نیست، زیرا بیشتر رونوشت برداری و بازکرد (تکرار) گفته های این یا آن گذشتهنگار یونانی بوده است که شنیده های خود را نگاشته اند، سندهای دسته-ی سوم را میتوان موشکافانه بررسی کرد.
از دریچه نگاه به ارزش این پاشن ها (سندها) که ایرانیان باستان را به زناشویی با محارم بدنام میکُنند، میتوان همگی آنها را چهار دسته بخشبندی کرد:
از دسته-ی نُخست، سراسر بدون ذره ای از راستی هَستند، مانند آنها که «زناشویی با محارم» را یک رسم گُسترده میدانند. اگر چنین بود، نسل ایرانی در همان آغاز ویران شُده بود و تباهی هَنجُمَنی (اجتمایی) از همان دوره-یِ هخامنشی، پیوندِ خانوادگی را درهم ریخته بود. اینگونه بازگویی ها برآیندِ اِرَنگ های (اتهام های) ناشی از بیزاری و دشمنی یکی دو نویسنده-ی نام آور است که دیگران با پُشتگرمی به گفته-ی آنها و یا با هدف چشم همچشمی با آنها، گفته هایشان را تکرار کرده اند. برای نمونه، نویسنده ای که در روم و یا مصر میزیست و از مَنِش و رسم های ایرانیان همدوره اش کوچکترین آگاهی نداشت، سُخن گُذشتهنگاری را که پیش از او میزیسته است را، یک گواهی برای راستی دانسته است. و از آنجا که در آن دوران درمیانِ گذشتهنگاران، زیاد هم رسم نبود که نام بُنمایه-ی (منبع) خود را ببرند، چنان مینمود که گفته های تکراریِ گُذشتهنگارانِ پیشین به کرده (عملا) سخن تازه و به گفته-یِ دیگر، سند دوگانَک (مضاعف) شُده باشند.
دسته-یِ دوم از شاهد ها- چه بیگانه و چه ایرانی- برپایه-یِ برگردانِ نادُرُستِ چند زبانزدِ (اصطلاح) و واژه-یِ ایرانی پدیدار گشته اند که دُرُست هوشیده نشده اند (فهیمده نشده اند).
دسته-یِ سوم از شاهدها، دروغ پردازی است. ولی دسته-ی چهارم، اندکی گواه از همسرگُزینی با محارم را دربر دارد که براستی رخ داده است، و در آن نمونه ها نیز هیچ ویژگی ایرانی در آنها نیست، وآنکه آیینی بوده است با پیشینه-ی بسیار کم که هالت نوآیینی (بدعتِ) آن بر رسمی بودن آن میچربیده است.
یک نمونه-ی برجسته از پنداربافی درباره-ی زناشویی با محارم در بازگویی یک مسیحی درباره-یِ یزدگرد دوم آمده است؛ بدینسان که یزدگرد دوم در هشتمین سال پادشاهی «دختر خود را که به همسری گرفته بود بکُشت.» شوربختانه گُذشتهنگاران نوین همانند «آرتو کریستن سن» نیز این بازگویی های بی پایه را به نام یک «راستی» پذیرفته اند. یک بررسی موشکافانه نشان میدهد که هنگامیکه یزدگرد دوم به پادشاهی رسید، بیشتر از پانزده سال نداشت (439-424 پیش از میلاد)، و او در سال هشتم از پادشاهی خود، بیست و سه سال بیشتر نداشت. پس چگونه یزدگرد دوم میتوانست در آن هنگام دختر خود را به همسری گرفته باشد، و سپس از دخترش بیزار شده و بگونه ایکه که او را بکشد؟ روشن است که این بازگویی تنها یک پنداربافی ناب است.
نمونه-یِ دیگر از اینگونه دروغ پردازی ها، داستان زناشویی کواذ (قباد) با دختر خود است. «تئوفانس بیزانسی» میگوید که «کاوس» پسر کواذ و برادر بزرگ انوشه روان از زناشویی کواذ با دخترش «سامبیکه» بوجود آمده بود. ولی «مارکوارت» نشان داده است که چنین امری از روزنِ گاهشماری (chronology) یا زمان بندی تاریخی درست نیست. از سوی دیگر تبری گفته است کواذ را خواهرش، از زندان فراری داد. ولی «پروکوپیوس بیزانسی» میگوید اینکار را همسر کواذ کرد. و گذشتهنگاران نوین با سر هم کردن این گزارش ها میگویند «کواذ را خواهرش فراری داد، که همسرش بود!.
همچنین گفته اند «بهرام چوبینه» با خواهر خود «گردیه» زناشویی کرد، که نادرستی این گزارش ریشه در کژبرداشتی (سوءتفاهم) از همانندی میان نام بهرام سیاوشان همسر راستین «گردیه» و نام بهرام چوبینه دارد.
برخی از نمونه هایی که گذشتهنگاران یونانی و رُمی به نام زناشویی با محارم از آنها یاد کرده اند، میتوانند زناشویی با دخترانی بوده باشند که یا در دربار پادشاهان بزرگ شده بودند و یا پادشاهان سرپرستی آنها را داشته اند و برای خوشامدگویی به آنها خواهر یا دختر یا مادر میگفتند، همانگونه که این رسم امروز نیز درمیان ما ایرانیان رواست که یک آدم کهن سال و ارجمند بدون هیچگونه چشمداشتی از یک دختر بیگانه که او را نمیشناسد، آن دختر را «دخترم یا خواهرم» بخواند. از اینرو میتوان گفت که زناشویی داریوش بزرگ با خواهر زاده-ی خود، یا داریوش دوم با دو خواهر خود و اردشیر دوم با دو دختر خود میتوانند برآیند چنین کژبرداشتی هایی نیر بوده باشند.
برآیند اینکه: تنها با پُشتگرمی به واژه-ی «خوئیتوک دس» در چند نَسک (کتاب) زرتشتی که درپایان دوران ساسانی نگاشته شده اند، و تنها با تکیه به گواهی های ناشی از برداشت های نادرست، نمیتوان پذیرفت که زناشویی در میان محارم در ایران باستان روا بوده است. و اگر دو چند موردی هم پیش آمده باشد، تنها ناشی از خودکامگی و شکستن قانون های کشور ایران بوده است و بس.

سرآغاز:

دو هزار و پانسَد سال است که پُرسمان (مسئله-ی) زناشویی با محارم در میانِ ایرانیانِ باستان کشمکِش هایی را بر انگیخته و در فهمِ قانون هایِ دادیکی (حقوقی) و هَنجُمَنیِ (اجتمایی) نیاکانِ ما ابهام هایی را پدید آورده است. گروهی با پُشتگرمی به متن هایِ تاریخی، زناشوییِ ایرانیانِ کهن با نزدیکترین کسانشان را یک راستیِ انکار ناپذیر میپندارند، و برخی دیگر با نگرش به نیک مَنِشیِ بُلند بالایِ ایرانیانِ باستان و ارجی که آنها به قانون و دادیک های (حقوق) خانوادگی میگذاشته اند، چنان کاری را زاده-یِ اِرَنگِ (اتهام) بیگانگان و کج برداشتی (سؤتفاهم) پژوهشگرانِ باختر میدانند و میکوشند پدرانِ خود را از چنین بدنامی پاک نگهدارند. در این پژوهش، ما نخست تاریخچه ای از پژوهشهایِ پیشین را بدست میدهیم، آنگاه گواهی های نوشتاری را موشکافانه برمیرسیم، و سپس با نگرش به چند پُرسمانِ (مسئله-ی) ناشناخته، نشان خواهیم کرد که:
1. زناشویی با محارم در ایرانِ باستان روا نبوده است.
2. به رغم این ناروایی، چند نمونه-ی تاریخی از اینگونه زناشویی ها رخ داده است.
3. واژه-یِ خُوَئیت وَدَثَه (پهلوی: خوئیتوک دس) و ریختِ کتابی آن خوئیتودات که نُخُست چَم (معنی) «زناشویی با خویشاوندان» داشته است، و برابر با واژه هایی همانند «دختر، خویش و خواهر» بوده است، بر اثر کژبرداشتی (سؤ تعبیر) به واژه هایی واگردانده شُده است که به «زناشویی با محارم» تفسیر شده و مایة گمراهی گُذشتهنگارانِ مُلا لُغتی یونانی، رومی، ارمنی، مسیحی، مسلمان، و هتا زرتشتی گردیده است.

یکم: پژوهشهای پیشین

نخستین کسی که از میانِ اروپاییان به گُفتارِ همسرگُزینی با محارم در میان ایرانیانِ باستان پرداخت «بارنَبی بِریسِن» بود که در سال۱۵۹۰میلادی نَگیزشی (شرحی) برپایه-یِ نوشته هایِ یونانیان و رومیان نگاشت [1] و سپس تر چاپِ نخستین این نوشته، دیگر به دست نیامد. از آن پس در تاریخ های فلسفه و دین و نیز در تاریخ های همگانی نوشته-ی او با اَفزودگان (اضافات)، تکرار شد، تا اینکه «توماس هاید» در سال۱۷۰۰میلادی [2] و ا.ه.آنکتیل دوپرون در در سال۱۷۷۱ میلادی [3] اشاراتی از متن هایِ ایرانی و عربی برای این گُفتمان جُستند و بدان افزودند. در سال۱۸۲۰ که «ی.گ.رُد» نخستین نَسکِ (کتاب) پژوهشی را درباره آیین و باورهای دینی پارسیان و تیره هایِ خویشاوند نوشت [4]، دیگر پُرسمانِ زناشویی با محارم بخشی از گُفتمان هایِ وابسته به باورهایِ ایرانیان شده بود. اگرچه «آدلف راپ» و فردریخ اشپیگل کوشیدند که این نهاده (موضوع) را بر پایه-یِ دو گمانه زنی بویچارند (تعبیر کنند): «یکی این که همسرگُزینی با محارم تنها در میانِ نژادگان (اشراف) و پادشاهان ایرانی انجام میگرفته است و آن هم به فرنود (دلیل) توجه بسیار به نگهداری از پاکی خون و نگهداریِ رَخن (میراث) در خانواده؛ و دیگر این که بُنیاد این شیوه از زناشویی، ناآریایی و وابسته به مغان بومی بوده که به آریاییان رسیده است [5].»
برای نشان دادنِ زرتشتی بودنِ آیین همسرگُزینی با محارم «ویلهلم گایگر» آن پاشن ها (سندها) را دوباره بررسی کرد که وابسته به این نهاده (موضوع) بودند[6]. و بویژه یادآور شد که یکی از پارسا مردانِ (قدیسان) زرتشتی به نام ارداویراف سرافراز به زناشویی با هفت خواهر خود بوده است [7]. در همان زمان «پیزی» به سندهایِ وابسته به همسرگُزینی با محارم در افسانه هایِ پهلوانی ایران اشاره کرد [8] و «ر.فُن اِشتَکِل بِرگ» در اینباره یادآوری کرد [9] که داستان «ویس و رامین» سرتاسر بر پایه-یِ زناشویی «ویس» با برادرش «ویرو» استوار شده است [10].
این نوشتارها بر زرتشتیان بسیار گران آمد. نخست آنکه دین زرتشتی چه در ایران و چه در هندوستان نه چنین زناشویی را میشناخت، و نه آنرا میپذیرفت. به باور زرتشتیان «خوئیت ودثه» به چم (معنی) «زناشویی با نزدیکان/خویشان» است نه «زناشویی با محارم». به سُخن دیگر آنان نیز از چنین گُزاره ای همان را میهوشیدند ( میفهمیدند) که ایرانیان مسلمان، به چم (یعنی)، همسرگُزینی دختر عمو با پسر عمو، دختر خاله با پسر خاله و چیزی همانند این. به باور زرتُشتیان «زناشویی با محارم» بدنامی و افترایی زشت بود که نازرتشتیانِ بُت پرست و یا یهودی، مسیحی و مسلمان به ایرانیانِ باستان میزدند و چنین آیینی، بنیادِ تاریخی در میانِ آنها نداشته است. به همین فرنود (دلیل) یکی از بزرگترین دانشمندان زرتشتی، «دستور داراب پشوتن سنجانا» با دیدمانِ (نظریه-ی) گُذشتهنگارانِ باختر دراُفتاد و گُسستی در کار آنها پدید آوَرد [11]. در این میان فرهیخته ترین پژوهنده-یِ متون پهلوی، « ای. و. وِست،» نوشتار رسایی به نام «اندر چم (معنی) خوئیتوک دس» نوشت. ( این نوشتار که ۴۲ برگ دارد، پایه-ی کار همه-ی کسانی بوده است که سپس تر در این زمینه کار کرده اند و همین جا به آگاهی همگانی میرسانیم که سرچشمه-ی بُنیادین کار ما هم بوده است؛). و «وست» آنرا به گونه-ی افزوده ای بر متون پهلوی، پوشینه-ی دوم در سال ۱۸۸۲ چاپ کرد که دربرگیرنده-ی دادِستان دینیک و نامه های منوچهر می شد[12]. این نوشتار همه-یِ پُرسمان (مسئله) را در بر نداشت و تنها پاسخ « وست» به «دستور سنجانا» بود. و برای اینکه «وست» او را از این پاسخ خُرسند سازد، او همگی گُزارش هایی را که از نَسک های (کتاب هایِ) پهلوی و روایت هایِ زرتشتی میشناخت گرد آورد؛ و پژوهش «وست» چنان رسا و فراگیر است که هنوز کهنه نشده است [13]. ولی «دستور داراب پشوتن سنجانا» هم خاموش ننشست و نَسکی ( کتابی) در ردِ نوشتار «وست» نگاشت؛ از آنجا که این نَسک جنبه-یِ ستیزه جویانه داشت کامگار نیافتاد [14]. سپس تر نوشته-ی «جمشید کاوَسجی کاتراک» هم به همان سرنوشت دچار شد [15]. در رو در رویی با این نوشته ها، پژوهشگرانِ باختر چون «ه. هوبشمان»، «جیمز دارمستتر»، «ل. سی. کازارتلی»، « اِ. کوهن»، «امیل بِنوِنیست»، «فردیناند یوستی»، «کنستانتین اینوسترانتسف»، «ک. بارتولومه»، « آرتور کریستن سن»، «ث. و. کینگزمیل»، « ل. ه. گرای» و « اِ. کرنمان» از راه افزودنِ بُنمایه های (منبع های) زرتشتی و پارسیِ نوین به یاداشت هایِ تاریخی که باختر در دسترس داشت، باور به زناشویی با محارم در ایران باستان را استوار تر کردند [16].
در این میان پژوهشگر ایرانی علی اکبر مظاهری هم در نَسک (کتاب) خود به فرانسه فَرگردِ (فصل) همانندی را ویژه-یِ این جُستار کرد [17]. که سپس تر سعید نفیسی و دیگران از آن بهره بُردند [18]. از آن پس گاهگاهی پژوهشی در این زمینه شده است ولی کسی چیز تازه ای برای گفتن نیافته است و به بازکردِ (تکرار) گفته هایِ پیشین بسنده کرده اند [19].
ما در این نوشتار چنین نخواهیم کرد، وآنکه نُخست همگی پاشن های (سندهای) نوشتاری را بر در پیوند با این نهاده (موضوع) بخش بندی میکُنیم و ارزش هر دسته از سندها را برمیرسیم و سپس شَوَندِ (علت) دگرگونیِ چم (معنی) «خوئیت ودثه» از «ازدواج با خویشاوندان» به «ازدواج با محارم» را نشان می دهیم و سر انجام اشاره می کنیم که چنین وَرتیشی (تحولی) ویژه-یِ ایرانیان باستان نبوده است.

دوم: پاشن (سند) نوشتاری

بُنمایه هایِ (منبع های) نوشتاری درباره-یِ «زناشویی با محارم» در ایران باستان از روزنه-یِ سرچشمه-یِ روایت ها و یا به سُخن دیگر، بُنمایه هایِ اسنادی به چندین گروه بخش میشوند: یونانی، رومی، سریانی، مسلمان و زرتشتی. اگر ما تنها پاشن های (سندهای) یونانی و رومی و سریانی و مسلمان را میداشتیم، میتوانستیم بُنیادِ پُرسمانِ زناشویی با محارم را برآیند یک رَمژَکِ خواسته (خطای عمدی) یا ناخواسته-یِ نویسندگانِ ناآگاه بدانیم و با زدن اِرَنگِ (اتهام) «بدنامی» و«افترا»، آنها را رد کُنیم، ولی راستی این است که سندهایِ زرتشتی در پیوند با این نهاده (موضوع) دستکمی از گواهی های نازرتشتیان ندارد و به همین فرنود (دلیل) هیچ یک از گواهی ها را نمیتوان بدون کرویز (منطق) کنار گذاشت.
از دریچه-یِ آن نهاده ای (موضوعی) که این سندهایِ نوشتاری دربرگرفته اند، میتوان آنها را به سه دسته بخش کرد:
دسته-ی نُخست تنها سخن از«زناشویی با محارم» در میان این گروه و آن گروه هَنجُمَنی (اجتمایی) میراند و یا از خوبی های «خوئیت ودثه» یاد میکند. این «کلی گویی ها» بیشترین گواهی های نوشتاری را دربرمیگیرند.
دسته-یِ دوم را میتوان «موردهایِ نمودناک (تمثیلی) و افسانه ای» خواند و آن دربرگیرنده-یِ شاهدهایِ همسرگُزینی با محارم در میان ایزدان و پهلوانان و شاهانِ افسانه ای است، و هدف از بیان آنها، نیکو جلوه دادن چنان رسمی بوده است.
دسته-ی سوم ویژه-یِ شماری از افراد تاریخی است که «زناشویی با محارم» به آنها بربسته شُده است. در بررسی این سه دسته، بازشناسیِ (تشخیص) راست بُودنِ بازگویی هایِ دو گروهِ نُخست و دوم دشوار است، ولی درباره-یِ گروه سوم می توان به بازده-یِ کرویزی ( منطقی) رسید.

1) گواهان فراگیر (شاهدهایِ کلی)

در این دسته کُهنترین شاهدِ ما «آنتیس ثِنِس» (۴۴۴ تا ۳۷۱ پ. م.) است که مینویسد که «آلکی بیادِس آتنی» در پیروی از ایرانیان تا بدانجا رفت که «مانند آنان با مادر و خواهر و دختر خود همآغوشی کرد» [20]. پس از او «گزانتوس لودیایی» که همدوره-یِ اردشیر دوم بود، مینویسد: «مغان با مادر خود میخوابند و اگر بخواهند با خواهر و دختر خود نیز چنین میکنند. افزون برآن آنها آزادانه و به گونه-ی همباز (مشترک) از همسران شان بهره میبرند» [21].«کتزیاس» پزشکِ اردشیر دوم چنین داوید (ادعا کرد) که «ایرانیان با مادر خود آشکارا پیوندِ گُنی (جنسی) مییابند» [22]. «سوتیو» که از سال ۲۰۰ تا سال ۱۵۰ پیش از میلاد میزیسته است، میگوید: «ایرانیان مرده را نمی سوزانند- چنان که رسم پسندیده در روم بوده- ولی شرم ندارند از اینکه با مادر و خواهر خود جفت آیند» [23]. «کاتولوس» کمابیش که از سال ۸۴ تا سال ۵۴ پیش از میلاد زیسته است، بر «دین ناپاکِ ایرانیان» خرده میگیرد که «آنها روا میدارند مغان از جفت شدن مادر و پسر ببار آیند» [24]. «استرابو» که از سال ۶۳ پیش از میلاد تا سال۱۹ میلادی میزیست، میگوید: «در میان مغان، زناشویی ها اگر با مادر هم باشد، موردِ پَسندِ سنتهای نیاکان است» [25]. «فیلن اسکندرانی»، که از سال ۲۰ پیش از میلاد تا سال ۴۰ میلادی زندگی کرد، آورده است که: «نژادگانِ (نجبای) ایرانی با مادر خود زناشویی میکنند و پسرانی را که از چنین زناشویی ببار میآیند، بسیار ستوده و هتا- اگر گزارش دُرُست باشد- سزاوار پادشاهی میدانند» [26]. «کنتوس کوریتوس رفوس» کمابیش در سال ۷۰ میلادی نوشت که «در میان ایرانیان داشتنِ پیوندِ گُنی (جنسی) با فرزندانِ (دختران) خود رواست.» [27]. «پلوتارک» از سال ۴۶ تا سال ۱۲۰ میلادی میزیست؛ او که گلچین گُذشتهنگاران و نویسندگان پیشین بود و نَسک های (کتاب های) بسیاری درباره-یِ مردانِ نامی و نیز مَنِش های نیکو (moralia) برجای گذارده است، یک جا در ستایش از اسکندر میگوید که «وی همچنین به ایرانیان یاد داد که به جایِ زناشویی با مادرانشان به آنها ارج گذارند» [28]. و در جایی دیگر«پلوتارک» مینویسد که «پروشات» (پُر از شادی؛ نمونه-ی ایرانی پرسیانیس است)، مادر اردشیر دوم پسر خود را واداشت تا دخترش «استاتیرا» را به همسری بگیرد و هیچ پروایی (اعتنایی) به باورها و رسم های یونانیان نداشته باشد [29]. این پیشنهادِ «پروشات» به پسرش، بسیار شگفت انگیز است و ما به آن باز خواهیم گشت. «سکستوس ایمپریکوس»، که در سده دوم میلادی میزیست، نوشته است که «هَمسرگُزینی با مادر در میان ایرانیان رواست» [30]. «مینوسیوس فلیکس» کمابیش در سال ۱۲۰ میلادی نیز روا بودن زناشویی با مادر در میان ایرانیان را یادآوری کرده است [31]. و «تاتیان» کمابیش در سال ۱۷۰ میلادی نیز نیکو بودنِ این رفتار را در میان ایرانیان یادآوری میکُند [32]. «کلمنت اسکندرانی» می نویسد: «همینکه پسران ایرانی بزرگ میشوند، آنها به آتش وَرَنِ (شهوت) خود گردن میگردند، و همچون گُراز دایِتیک (وحشی) و با مادر و خواهر و زنان خود میخوابند و از همسر گُزینی های بیشمار در در زمان هایِ کوتاه هم نمیگُذَرَند» [33].
«باردیسانی (بردیسان)» که از سال ۱۵۴ تا سال۲۳۳ میلادی زیست، میگوید: «رسم مردان ایرانی این بود که با مادر و خواهر و دختر خود زناشویی کنند. این آیین تنها ویژه-یِ مغانِ ایرانی نبود، وآنکه همه-یِ آنانی هم که در بیرون از ایران میزیستند، همانند مغان ماد، مصر، فریژیه و غالاطیه، به همین راه میرفتند» [34].
«دیوژن» که آدم پُرآوازه ای بود و در زمان اردشیر پاپکان در اسکندریه میزیست، داوشِ (ادعای) «سوتیو» را بازگفته است [35]. «اُریگن» در همان دوران از «قانون ایرانی سُخن گفته است که زناشویی مادر با پسر و پدر با دختر را روا میدارد». و او میگوید: «از کلسوس (۱۷۰میلادی) در شگفتم که با بیان این قانون، ایرانیان را نژادی دارای الهام میداند» [36]. این گفته خود نشانی از برتری نژادی است که «اریگن» یادآوری کرده است. «کلمنت دروغین» که از سال ۳۵۰ تا سال ۴۰۰میلادی میزیست، میگوید: «میان ایرانیان رسم است که خواهر و دختر را به زنی بستانند». و او در ادامه میافزاید «برخی از مغان ایران به کوست های (نواحی) دیگر همانند خراسان، ماد و مصر و فریژیه و غالاطیه رفته اند و نیایِ آنان هنوز این رسم را نگه داشته اند و آن را چون اَپَرماندی (میراثی) به بازماندگانشان میسپارند» [37]. همین نهاده (موضوع) را به گونه-ی فراگیر تر و سر بسته تر «بازیل» هم آورده است که از سال ۳۳۰ تا سال ۳۷۹ میلادی میزیست [38]. «جان کریسُستُم» که در سال ۴۰۷ میلادی مُرد، نیز از جفت آمدن ایرانیان با مادر و خواهر خود یاد کرده است [39]. «ارمیا (جروم) قدیس» که از سال ۳۴۸ تا سال ۴۲۰ میلادی میزیست، داویده است (ادعا کرده است) که «برخی از پاترمانِ (ملت های) نیرومند که هَماوردِ (حریف) رومیان هَستند، همانند پارسیان و مادها و هندوان و حبشیان، با مادران و مادر بزرگان و دختران و دخترزادگانشان میخَسبند.» [40]. «تئودوره» (457-393 میلادی) گفته است: «پیشترها که پارسیان به سنت زَرَدَش (زرتشت) میرفتند، جفت شدن با مادر و خواهر و هتا دختر را روا میدانستند، ولی اکنون که به آیین ماهیگیر- حواری مسیح- در آمده اند، این قوانین زرتُشت را دور انداخته اند.» [41].
سوایِ این افراد، کسی که بیش از همه در اینباره سخن گفته است «آگاثیاس» گُذشتهنگار رومی و همدوره-ی انوشیروان دادگر است. وی با تاریخ و فرهنگ ایران بسیار آشنایی داشت و چکیده ای هم از نَسک (کتاب) «خداینامه» یا تاریخ رسمی دوره ساسانی را نوشت؛ نگارشِ چکیده-ی «خُداینامه» که از مهمترین بُنمایه های گُزارشی دوره-یِ ساسانی به شُمار میآید، برپایه-یِ ترجمه ای انجام گرفت که یکی از دوستانش از آن کتاب کرده بود [42]. «آگاثیاس» درباره آیین زناشویی ایرانیان می نویسد: «آیین مردم دورانِ باستانِ کوست های (ناحیه های) ایران همانند امروز نبود، نه در مورد مراسم دخمه نشینی مُردگان و نه در مورد آیین نابهنجار زناشویی. پارسیان امروز رسم بسیار شرم آوری دارند؛ آنها نه تنها بی هیچ ننگی با خواهر و برادرزادگان و خواهرزادگان خود جفت می آیند، وآنکه هتا پدر با دُختر میخوابد و از این هم بدتر… پسر هم با مادر میخُسبَد. این نوآیینی (بدعت) از این داستان سرچشمه میگیرد که «نِنیاس»، مادرش… «سمیرامیس» را از نفرت بکُشت که به او چشم دوخته بود…. به دید من، اگر این رسم را قانون میپذیرفت، «ننیاس» هرگز چنین کارِ دَردمَندی را نمیکرد… میگویند که اردشیر پسر داریوش هم بدین بلا دچار آمد چون مادرش «پروشات» میخواست با او بخوابد. اردشیر به کشتن او دست نزد، ولی او مادرش را با خشم و بیزاری از خود براند. چنان که گفتی آن آرزو نه درست بود و نه رسمِ همبودگاهِ (جامعه-ی) انسانی. ولی پارسیان امروزی کمابیش همه-ی آیین های گذشتگان را خوار میدارند و ندیده میگیرند و رسم های نوینی را در پیش گرفته اند که آنها را تنها نوآیینیِ (بدعت) ناباب میتوان نامید. و آنها در پیروی از این نوآیینی فریب آموزش های زرتُشت پسر اهورامزدا را خورده اند [43]. خواننده خود میتواند میزان فهم راستین و آشنایی «آگاثیاس» با آیین های دینی ایرانیان را از این دروغ آشکار دریابد، زیرا در هیچ یک از زمانها و در میان هیچ یک از بهدینان زرتشت پسر اهورامزدا خوانده نشده است.
از این گواهیِ «آگاثیاس» بر میآید که زناشویی با محارم نوآیینی (بدعت) شُمرده میشده است. پس از او هر کس که چیزی گفته است، بازکرد و تکرار همین نهاده (موضوع) است. سوای این، «فوتیوس بیزانسی»، که در سده نهم می زیست، با گواهی از «کتزیاس» گفته است که یکی از نژادگانِ (نجبای) پارسی در زمان داریوش دوم با خواهر خود زناشویی کرد [44]. «تری تخمه، Teritouchmes، برادر زن اردشیر دوم و داماد داریوش دوم، خواهری داشت از سوی پدر، «روشنک» نام، که زیباروی بود و در کمانگیری چیره دست و در ژوبین اندازی ماهر. تری تخمه بر وی دل باخت و با او بخُفت و از امستریس خواهرِ اردشیر جدا شد». در اینجا باید گواهی هایِ ارمنی را هم یادآوری کنیم که بیشتر وابسته به افسانه-یِ زروان هَستند که هیچ پیوند راستینی با زناشویی با محارم ندارند، ولی ارمنی ها آنها را نمونه-یِ چنین همسرگُزینی گرفته بودند. همگی این گواهی ها را «زهنر» در کتاب زروان با متن و ترجمه و تفسیر به دست داده است. و همچنین «الیشه» گُذشتهنگار ارمنی گفته است یزدگرد دوم درمیانِ فرمان هایی که برای پیروی از دین مزدایی به ارمنیان داد، زناشویی با محارم را هم پیشنهاد کرد [45].
دُرُست در پایانِ دوره-یِ ساسانی است که شاهدهایِ سریانی هم به پاشن های (سندهای) ما افزوده میشوند. بیشتر آنها در نَسک هایِ (کتاب های) قانونی ترسایان (مسیحیان) ایرانی آمده است. برای نمونه در قانوننامه-ی عیشوع بخت، مطران فارس، که در دوره-یِ خسرو پرویز نگاشته شده و سپس ویرایش داده شُده است، میخوانیم که «زناشویی با محارم ناهنجار است. هتا پیروان زرتشت هم با اکراه به چنین پیوندی تن در میدهند، و بیشتر آزمندیَ مَرد او را وامیدارد که برای گرفتن رخن (ارثیه) خواهر و یا مادر با او چنان کند.» [46]. داتنامه-ی (قانوننامه) مارآبا، که در پایان دوره-یِ ساسانی نوشته شُده است، زناشویی با محارم و همچنین همسرگُزینی مردی با زنِ برادرِ مُرده اش را رواندانسته است [47]. پدران مسیحی تا مدتی میگذاشتند ایرانیانی که به دین ترسایی گرویده، و همسرانِ آنها از محارم بودند، همسران خودشان را نگهد دارند؛ ولی قانوننامه-ی مارآبا این رفتار را سزوار ندانست و اینگونه نوکیشان ترسایی را به هِلِِش (طلاق) از همسران خویش وادار ساخت [48]. ولی آن رسم بر نیفتاد و تیموتة اول، از پدران مسیحی در دوره اسلامی، مسیحیان ترسایی را برای پیروی از آن نکوهش میکند [49] پس از اسلام، نویسندگانِ تاریخ و سنت، گاهگاهی به ایرانیان باستان تاخته اند که با خواهر و مادر و دختر خود زناشویی میکردند. «اینوسترانتسف»، «مظاهری»، «کریستن سن» و دیگران این موردها را از طبری، مسعودی، بیرونی و شهرستانی و دیگران بدست آورده و تفسیر کرده اند. و هتا در فقه، مواردی ویژه-ی رخن بردن ( ارث بردن) در اینگونه زناشویی ها وجود دارد [50]. برای نمونه «ارث المجوس» در باره-یِ رخن بُردن (ارث بردن) یا نبردن فرزندانی است که از زناشویی با محارم به پدید آمده اند. شاهدهایِ نَسک های (کتاب های) اسلامی به اندازه ای است که خود نوشتاری جداگانه میخواهد، ولی از آنجا که همه-ی آنها از دوران کُهن نمونه آوری میکُنند و هتا یک مورد هم از دوره-ی ساسانیان در آنها نیست، بازگفتنشان سودی ندارد. تنها یادآور میشویم که شیخ طوسی و شیخ مفید «روایت کرده اند که کَسی در نزد امام صادق به مجوسان دُشنام میگوید که «آنان با محارم خود زناشویی میکرده اند.» امام وی را از دشنام گویی بازمیدارد و به وی می گوید: «آیا نمی دانید که این امر در نزد مجوسان نکاح است؟ هر قومی میان نکاح و زنا ناسانی مینهد و نکاح هر گونه که باشد، تا زمانی که مردم خود را پایبند به نگهداری از پیمان خود بدانند، رو است.» [51].
همچنانکه پیشتر گفتیم، اگر تنها این گواهی هایِ یونانی، رومی، سریانی و اسلامی را میداشتیم، میتوانستیم بگوییم اینها همه سِپَزگی (تهمت) است. ولی ما نوشته هایی داریم که در دین و آداب زرتشتی با اهمیت بوده اند. و دُرُست در همین نوشته ها، ما شاهدهایِ فراوانی از زناشویی با محارم را مییابیم. نخست باید دانست که بیخ و بُن داستان بر سر واژه-یِ اوستایی «خوئیت ودثه» میچرخد که در پهلوی «خوئیتوک دس» بیان میشود، و گاهی هم «خوئیتوک دات» نوشته میشُده و آنرا خُوی دودَ میخوانده اند [52]. اگر این واژه را واکاوی کنیم می شود: «خوئی تو» به چمِ (خویش، وابسته). «بارتولومه»، ( ۱۸۵۸) یادآوری میکُند که «واژه-ی ًخویشً، با پَشک هایِ هَنجُمَنی (طبقه هایِ اجتماعی) ایران پیوند داشته است؛ به سُخن دیگر این ًخویشً، بیشتر برای خویشانِ نژادگان (نجبا)، به کار میرفته است و ًودثهًً به چم (به معنی) زناشویی است.» اگرچه برخی از زرتشتیان این سُخن را نمیپذیرند، و برای این واژه چم هایی (معنی هایی) همانند، کار نیک برای خدا، پیشنهاد میکنند، ولی این پیشنهاد آنها بی بُنیاد است. برای نمونه با سنجشِ «وَذو = زن»، پی میبریم که رویهم رفته خوئیت ودثه «زناشویی با بَستگان» یا «همسرگُزینی با خویشان/ نزدیکان» معنی می دهد، با آنکه خود این واژه در زبان پارسی کنونی رایج نیست، اگر میخواستیم یک همانندِ دُرُست برای آن برگُزینیم، میبایست چیزی همانند «خویش دودگی» بنویسیم و از آن چم (معنی) « افزودن بر خویشان از راه بستگی زناشویی » بیرون بکشیم. ولی گواهی های نوشتاری که آورده ایم و به ویژه آنچه از نَسک های (کتاب های) زرتشتی خواهیم آورد، سبب شده است که این واژه را «زناشویی با محارم» ترجمه کنند.
مهم این است که از واژه-یِ «خوئیت ودثه» در اوستای گوهری (اصیل) یاد نشده است. در گاثاها که سروده-یِ خود اشو زرتشت است، واژه خویتو، به چم (یعنی) «خود/خویش»، آمده است، ولی از «خویتو ودثه» هیچ گفته ای نیست [53]. اگرچه تاریخ نگارش بخشهایِ گوناگون اوستا روشن نیست، گاثاها را ما ازآن دوره ای میدانیم که کمی پیش از یک هزار سال پیش از زایش مسیح بوده است. و سپس تر به «یسنای هَپتَن» میرسیم که امروز برخی بر این باورند که آن هم از خود اشو زرتشت است [54]. و سپس «یشتهای کهن هائیتی» را داریم – چون مهر یشت، آبان یشت و زامیاد یشت – که شاید در دوره-یِ هخامنشی در آنها دست برده باشند ولی به هر روی در این جاها نیز هیچ رَد پایی از واژه-یِ «خوئیت ودثه» نمی بینیم. نُخستین جایی که از این واژه-ی دادیکی (حقوقی) یاد شده است در یسنای سیزدهم، بند ۲۸ است که می گوید: «من… خوئیت ودثه مقدس را میستایم که برترین و بهترین و نیکوترین چیزی است که موجود است و موجود خواهد بود، که اهورایی است و زرتشتی» [55]. همین نهاده (موضوع) در ویسپرد، سوم، بند ۱۸؛ گاه چهارم، بند ۸ و ویشتاسپ یشت، بند ۱۷ بدینگونه آمده است که «مردانی که خوئیت ودثه می کنند، با جوانانی که بهترین و خردمندترین هستند به یکجا میآیند.»
چنانکه «وست» می گوید: «در هیچ یک از این گُزاره ها چیزی را نمی بینیم که فردید (منظور) و سرشتِ چنین کار نیکو را بنمایاند» [55]. در جای دیگری که از «خوئیت ودثه» یاد شده است در بندهای ۳۵ و ۳۶ فرگردِ (فصل) هشتم وندیداد است [56] است که سفارش میکُند: «مُرده کشان پس از انجام وظیفه باید سر و تن را با شاش گاو و ورزاو بشویند و از شاش کسی استفاده نکنند مگر این که ازآنِ آن مرد و یا زنی باشد که خوئیت ودثه کرده باشد.»
باز می بینیم که در اینجا هم چم (مفهوم) راستینِ این واژه روشن نیست و تنها آشکار میکُند که هم مرد میتوانسته است آن «کار نیک» را بکند و هم زن (همانجا). از این شاهدها پیداست که تفسیر کُنندگانِ پهلویِ مَتن هایِ اوستایی نیز یک چم (معنی) ویژه و روشن از «کار نیک» درنیافته اند. ولی هنگامیکه تفسیر کُنندگان اوستایی بند ۴ یسنای ۴۴ را بیان میکُند دیگر جایی برای شک نمیماند. اینک برگردانِ این بخش از اوستا را همراه تفسیر آن دینکارِ (روحانی) را در دسترس شما میگذاریم که با زبان پهلوی آشنا بوده است، و ما آنرا در میان کمانک (پرانتز) گذاشته ایم و با وات (حرف) درشت تر آنرا نمایان کرده ایم [57].
چنین اندر همه-یِ جهان می سرایم: آنچه (او که اهورامزداست از آن خود کرد) خوب (خوئیتوک-دس) است. به یاری راستی، اهورامزدا میداند که این یکی (یعنی اسپندارمذ [- که در افسانه ها دختر اهورمزدا خوانده شده است- آن هم با یک بَرداشتِ سَروادیک (شاعرانه)، چنانکه در پایین یادخواهیم کرد.] را آفرید (که خوئیتوک دس انجام دهد). و از راه پدری بود که بِه مَنِش (وهومن) به دست او پروریده شد (یعنی از بهر پیروی از سرشتِ نیکِ آفریدگان، «خوئیتوک دس» بدست او انجام شد.) از این روست که وی، که دختر اوست، کار درست می کند اسپندارمذ (که بسیار نیک اندیش است)، (یعنی وی از خوئیتوک دس روی نگرداند). وی فریفته نشد (یعنی وی از خوئیتوک دس سر بازنزد چونکه) همه چیز را می بیند (یعنی آنچه را) که از آن اهورمزداست (به سُخن دیگر: از راهِ دین اهورمزدا وی به همه-یِ وظیفه ها و قانون ها میرسد).
همچنان که «وست» یادآوری کرده است: «همگی اشاره های این بخش به خوئیتوک دس را ترجمه کُنندگانِ پهلوی به آن افزوده اند که میخواستند انجام آنکار را سفارش کُنند، وگرنه، هیچ چیزی از آن اَفزودگان (اضافات) در متن اوستایی نیست. تنها این افزودگان (اضافات) نشان دهنده-ی این است که ترجمه کُنندگانِ پهلوی از خوئیتوک دس چُم (معنی) زناشویی پدر و دختر را فهمیده بوده اند.» [58] بی ارزشیِ کارِ این گونه تفسیرکُنندگان و ترجمه کُنندگانِ مُلا لغتی از اینجا پیداست که به گفته-ی برخی از آنان بخشی از اوستا که «دوباسروگد نَسک» نام داشت [59]، پُر بوده است از جزئیاتی درباره-ی خوئیتوک دس. ولی خوشبختانه چکیده-ی این نَسک در کتاب دادستان دینیک، ۹۴، بندهای ۱ تا ۱۱ موجود است و در آن کوچکترین اشاره ای به خوئیتوک دس نمی بینیم [60]
اینک می پردازیم به گواهی های دیگر. «کرتیر» مُوبدِ بزرگِ زمان بهرام دوم میگوید که از جمله کارهایی که او در سرتاسرِ جهانِ مزدایی برای پیشرفتِ دین مزدایی کرد یکی هم انجام دادنِ «بسیار خوئیتوک دس ها در همه جا بود.» [61]. در کتاب دینکرد چندین بار از خوئیتوک دس یاد شده است ولی در آنجا نیز همانندِ سخن «کرتیر»، چم (معنی) این واژه فراگیر (کلی) است و به نام یک کار مهم و نیکو سفارش شده است [62]. در سه جا اینگونه مینماید که چم (معنی) خوئیتوک دس، «زناشویی با محارم» است.
یکم) در دینکرد، کتاب نُهم، فرگرد ۴۱، بند ۲۷، است؛ در اینجا با نمونه آوری از بند هیجدهم «وَرَشتمانسَر» که نَسک اوستاست (و گم شده است)، آمده است: «برادری و خواهری را با آرزویِ زناشویی بر می انگیزانند تا با هماهنگی خوئیتوک دس انجام دهند.» [63]. در اینجا اگرچه گفته نشده است که آن دو با هم خوئیتوک دس کنند، وآنکه گفته است: «به همراه هم، با هماهنگی» ولی باز چم (معنی) واژه روشن نیست.
دوم) در دینکرد، کتاب نهم، فرگرد ۴۰، با نمونه آوری از فرگرد ۱۴ بغ نسک (که آن هم از دست رفته است) نگیزش هایِ (توضیح هایِ) رسایی آمده است که چکیده-ی آن بدین گونه میشود (خلاصه بغ نسک در دینکرد نهم- متون پهلوی، ج۴، ص۳۱۱ تا ۳۹۷- فصول ۴۷ تا ۵۹ ، مانده است. فرگرد ۱۴ در همان کتاب، بند ۶۰- متون پهلوی، ج۴، ص۳۶۴ و بعد- آمده است) :
هر آنچه به ازدیاد نسل بیانجامد نیکوست چنان که خوئیتوک دس ستوده است. پدری کردن خویشکای ای (وظیفه ای) والاست، و از خود و به خود افزودن شیوه-یِ دُرُست ازدیاد نسل است، و این خوئیتوک دس است و او که از شیوه-یِ دُرُستِ ازدیاد نسل پیروی میکُند خوئیتوک دس را ستوده است. تجربه نشان می دهد که از نسلهای خوب، زادگانِ خوبتری ببار می آیند، به چم اینکه با شِکوهِش (رعایت) پیوسته-ی خوئیتوک دس نسل ها بهتر می شوند. این نهاده (موضوع) را به شیوه-ی دیگری میتوانیم بگوییم، اسپندارمذ را در جایگاهِ دُختَرِ اهورمزدا میدانند چرا که خَرَد این یکی (اهورمزدا) دربرگیرنده-یِ همه-یِ«اندیشه هایِ بجا (آرمئیتی)» می شود. بر این پایه، خَرَد و آرمئیتی هر دو در درون اهورمزدا و اسپندارمذ هَستند، به سُخن دیگر، خَرَد ازآن اهورمزداست و آرمئیتی از آن اسپندارمذ، و «اندیشه های بجا» (آرمئیتی)»، برآیند خَرَد است؛ دُرُست همانند این که اسپندارمذ زاده اهورمزدا باشد. این یک سُخن روشنی است، بر این پایه که به دید کسی که خَرَد را با آرمئیتی پیوند میدهد، باید به اسپندارمذ به نام دختر اهورمزدا بنگرد. همچنانکه «وست» یادآور شُده است این گفته ها نیز نمادین (سمبلیک) هَستند؛ و با آنکه در این اشاره ها از واژه-یِ خوئیتوک دس، چم (معنی) «زناشویی با خویشاوندان» فهمیده میشود، ولی روشن نیست که اشاره-ی پایانی آن به پیوند پدری و دختریِ اهورمزدا و اسپندارمذ، فرنودی (دلیلی) بر زناشویی آن دو بوده باشد [64].
سوم) سومین نمونه را نیز دینکرد از فرگرد ۲۱، بغ نسک برداشته شده است که در آغاز به دید «وست» چنین چمی (معنی ای) داشته است که «دختری را به زناشویی پدری در میآورند چنان که زنی را به مردی دیگر می دهند.» و بدینسان، انگار که در اینجا اشاره ای به آیین خوئیتوک دس به معنی «زناشویی با محارم» شُده باشد [65]. ولی «وست» در ترجمه-یِ خودِ دینکرد پی بُرد که چم (معنی) این بخش با «زناشویی» پیوندی ندارد. از اینرو «وست» این بخش را چنین ترجمه کرد: «وی دخترش را از راه دختری به ضمانتِ پدرانة کسی میسپارد که وی به آن دختر، ارج گذاشتن به پدر را آموزش دهد» [66]. از آنجا که این نهاده (موضوع) را بسیاری از پژوهشگران در نیافته اند، آنها بر ترجمه-ی نُخستین «وست» تکیه کرده اند و به بیراهه رفته اند.
سوای این نمونه ها، در «ارداویرافنامه» آمده است که ارداویراف هر هفت خواهر خود را به زنی داشت و در معراج خود کسانی را دید که «خوئیتوک دس» انجام داده بودند و به جایگاه بالای مینویی دستیافته بودند [67]. همچنین در «مینوی خرد» میخوانیم که «خوئیتوک دس» از جمله کارهای بسیار ستوده است [68]. و در «بهمن یشت» میخوانیم که هتا در دوره-ی پُر آشوبِ چیرگیِ بیگانگان نیز «مرد راستین آیین دینی خوئیتوک دس را در خاندان خود پایدار میدارد» [69]. در فرگردِ ۱۹۵ کتاب سوم دینکرد آمده است که «خوئیتوک دس گناهان را پاک میکُند و تیرگی را می زداید» [70] و در فرگردِ (فصل) ۲۸۷ همان کتاب مزایای نیکِ چنین رفتاری نگیخته شُده است (شرح داده شده است) [71]. در فرگردی از کتاب ششم دینکرد، با نمونه آوری از گفته-ی دینکاران باستان آمده است که «اگر از آیین خوئیتوک دس پیروی نشود، تاریکی افزون گردد» (همانجا). در هفتمین کتاب دینکرد از اوستا نمونه آورده است که «مَشی یه و مشی یانه (زن و مرد نخستین که نامشان را به شیوه هایِ گوناگون نوشته اند.) به اراده-یِ اهورمزدا از تخمه گیومرت (کیومرث) ببار آمدند [72]. آنها خوب فرمانبُردای کردند؛ و از جمله آنها خوئیتوک دس کردند و به ازدیاد نسل پرداختند.» در همان کتاب از سُخن اشو زرتشت نمونه میآورد که «از میانِ کارهای نیک، خوئیتوک دس از همه بیشتر زُداینده-یِ تاریکی و اهریمنی است و باید آیین مند و بدست دینکارانِ بزرگ انجام پذیرد» [73]. و هنگامیکه خود اشو زرتشت چنین امری را سفارش کرد، بسیاری برآشفتند و بر او تاختند و این سفارش را رد کردند که: «بهترین نمونه-ی خوئیتوک دس میان پدر و دختر، و پسر و آن که او را زاده است، و خواهر و برادر است». [خواننده باید در اینجا به این پتکارش (اعتراض) بهدینان توجه کند که در ناسازگاری با فتوایی انجام گرفته است که به دید آنها ناپذیرفتنی بوده است]. در اینجا هم خوئیتوک دس موشکافانه چم «زناشویی با محارم» را دارد و جای هیچگونه شکی در آن نیست؛ تنها باید درنگریست که: دینکرد از این آیین به نام یک رسمی یاد میکُند که «در زمان باستان وجود داشته است » و نه به نام یک آیین روامند (عادی). در دادستان دینیک (فصل ۳۷، بند ۸۲؛ فصل ۶۴، بند ۶؛ فصل ۶۵، بند ۲؛ فصل ۷۷، بند ۴ و ۵) به زناشویی مشی یه و مشی یانه از راه خوئیتوک دس (برادر و خواهر) اشاره شده است [74]. و در فَرگَردِ ۲۷، بند ۶و ۷ و فرگَردِ ۲۸، بند ۱۹ آمده است که «خوئیتوک دس (به طور کلی) باید تا پایان جهان پایدار بماند، چونکه گُسترش آن نزد دیگران مایه-یِ بخشایش گرانترین گناهان خواهد بود» (همانجا). در کتاب «شایست نی شایست» میخوانیم که یکی از پدرانِ زرتشتی به نام «نَرسِه مهر برزین» سه فراز (جمله-ی) نیک گفته بوده است: یکی این که «خوئیتوک دس میتواند یک آدم ایراخته (محکوم) به مرگ را نجات دهد» [75]. و در گزیده هایِ «زادسپرم» آمده است که خوئیتوک دس یکی از سه سفارش هایِ اشو زرتشت به پیروانِ خود بوده است [76]. در «دادستانِ دینیک» می خوانیم که انجامِ خوئیتوک دس کاری بسیار نیکوست و از آن است که پیشرفت رسا در این جهان امکان پذیر میشود [77]. با این همه شاهد اگر دو گواهی سپسین را نمیداشتیم، باز میتوانستیم همه-ی اینها را اینگونه تفسیر کنیم که: بسیار خوب، خوئیتوک دس، به چم (معنی) زناشویی با خویشاوندان هم که باشد، کاری بسیار ستوده است و برای پایداری همبودگاهِ (جامعه-ی) ایرانی بسیار بُنیادین است. ولی با دو شاهدی که در پی خواهیم آورد، هیچ شکی نمیماند که فردید (منظور) دینکردِ سوم و «هیمیت اَشَه وهیشتان» (یعنی امید پسر اشو وهشت) از واژه-یِ خوئیتوک دس، «زناشویی با محارم» بوده است. اینک نُخستین گواه از کتاب دینکرد سوم، بند ۸۲ [78]: در اینجا یکی از موبدان با خاخامی یهودی درباره-ی خوبی هایِ خوئیتوک دس میجُستارد (بحث میکُند). (در ترجمه-یِ «دستور پشوتن سنجانا»، او این فرگَرد (فصل) را بند ۸۰ نوشته، و ترجمه-یِ او با ترجمه-یِ «وست» نمیخواند.) [79]. ترجمه های دیگری هم از این فرگرد کرده اند [80]. ما از برگردانِ «وست» بهره میبریم [ولی از فزودگان (زائده ها) چشم میپوشیم]: درباره-یِ تَک (حمله) سختی که یک یهودی از بهر رسم خوئیتوک دس به مُغی کرد، و پاسخی که آن دینکار از روی بُنمایه های (منبع های) دینی مزدایی به وی داد.
«بدان که… خوئیتوک دس همیاری و کمک مشترک مردم به یکدیگر است. خوئیتوک دس نامی است که [از خود دادن] (خویش دهشنه) میباشد، و مقام (گاه) آن در این است که پیوندِ بسیار استوار میان نژاد خویش و همگونه هایِ خود از راه نگهداری و پایدار کردنِ نفوذ اَشوکان (مقدس ها) ببار میآورد؛ برپایه-یِ سندها خوئیتوک دس میشود پیوند میانِ مردان و زنان از میان نژادِ خویش و با فردید (منظور) آمادگی و پیوستن به رستاخیز جهان. آن پیوندِ همبستگی، اگر بخواهیم بسیار روشنتر بگوییم، میانِ شُمار فراوانی از نژادهایِ خویشاوند انجام میگیرد یا بگونه ای پیوند با خویشان (نبانزدیشتانو) و در میان خویشان، و یا با خویشان نزدیک (نزدپدوندانو). و به دیدِ من از همه رساتر (کاملتر) پیوند سه گروه خویشان نزدیکتر (نزدپدونتر) است به چم (یعنی) پدر و دختر، و پسر و بوردارِ (زاینده-ی) او، و برادر و خواهر.» [واژه-یِ «زاینده» به جای مادر آمده است و امروز واژه-ی «باردار»، به جای «بوردار» و با چم آبستن مانده است].
در اینجا موبد برای نَگیزش (توضیح) این پُرسمان، سخنان موبد بزرگی را بازگویی میکند که داستان آفرینش و آدم نخستین را دربرگرفته است: «آفریدگار، سازنده-یِ همه چیز و همه کس است و زمین- اسپندارمذ- ساخته اوست و چون خودبخود مادینه (مؤنث) است دختر او بشُمارمیآید. و آفریدگار از اسپندارمذ، زنده- میرایِ گویا (گیومرتن/گیومرت/کیومرث) را آفرید که از تخمه او همه-یِ مردم تا روز رستاخیز بارخواهند آمد.»
«بدینسان است که چون یاریِ (آفریدگار که) پدر (است) از دختر (اسپندارمذ) فرزندی بار آورده است، این را میگویند خوئیتوک دس. باز در سندهایِ دینی آمده است که چون گیومرت از جهان میرفت، شُوسرِ (منی) او بر رویِ زمین (اسپندارمذ) افتاد، که مادرِ خود او بشُمارمیآمد، و از پیوند آن دو، مشی یه و مشی یانه با آرزوی بچه زایی باهم جفت آمدند، همانگونه که سرشتِ آفریدگان است؛ این را خوئیتوک دس برادر و خواهر گویند. و بسیاری جفت های دیگر از آنان ببار آمدند و هر جفتی همواره زن و مرد شدند، و همه-یِ مردمانی که تا کنون بوده اند، و اکنون هستند و در آینده خواهند بود، همه زاده-یِ خوئیتوک دس هَستند. از اینجاست که اینکار را قانون سفارش میکند، و هر جا اینکار انجام میشود، بازده اش ازدیاد نسل در آنجاست. و میگویم که دیوان دشمنان مردم اند، و نابودیشان از راه خوئیتوک دس انجام میگیرد (چونکه اینکار مایه آبادانی و تندرستی و افزونی است و برای دیوان، تنگی، خواری و ناتوانی میآورد.) و میگُویم هر چه فرزندان از نگاهِ تخمه و نژاد به بُنیادِ خود نزدیکتر باشند، خوش اندامی و تناوری و خردمندی و خوش مَنِشی و آزرم داری و برتری هنرها و تواناییها و دیگر ویژگی ها در آنها بیشتر است و از آنها بیشتر سهم میبرند و خُرسندی بیشتر دارند» (در اینجا مُوبد از زناشوییِ ناهمگون با بیزاری یادمیکُند و آن را چون جفت شدن سگ با گرگ و اسپ با خر میداند که بازده-یِ ناخوشایند ببار می آورد).
«و این است سودِ پاکِ نگهداری از نژاد. ما میگویم از آنچه که از خواهر و برادر ببار خواهد آمد، سه گونه مهربانی میرسد. یکی هنگامیکه فرزند، زاده-یِ برادر و برادر باشد؛ یکی دیگر هنگامیکه فرزند، زاده-یِ برادر و خواهر باشد، و یکی هنگامیکه فرزند، زاده-یِ خواهر و خواهر باشد (که در هر سه-ی این موردها فرزندان، مهربانی از دو سو میبرند و هنرها از دو سو میگیرند. این است چم بُنیادین (معنی اصلی) خوئیتوک دس. دیگر گفتارها ساخته-یِ افسانه پردازان است). و همچین، بدینگونه است نهش (وضع) آنان که از پدر و دُختر زاده شده اند و یا از پسر و مادر… و او که فرزندِ فرزند خود را میبیند، شادمان میشود هتا اگر که آن زاده، از تُخمه کسی باشد که از نژاد دیگر و از کشور دیگر باشد. و این هم مایه-ی شادی و خُرّمی است که مردی میبیند پسری که از دختر خود آورده است، برادر همان مادر هم میشود و او که از پیوند پسری با مادرش ببار آمده، برادر پدر خود هم میشود. سود این کارها بیشتر از زیانشان است و اگر کسی بگوید که چنین کاری اهریمنانه است [در اینجا خواننده به پَتکارش (اعتراض) در برابر این فتوای خشک و ناشایست توجه کند!]، باید گوشزد کرد که اگر زنی در شرمگاهش بیماری ای رخنه کند آیا بهتر نیست که برادرش یا پدرش یا فرزندش بدو دست زنند تا بیگانه ها؟ (و آیا این بهتر از آن نیست میانِ یک مردِ پارسی و یک زن رومی با کُوس و دُهُل اَروسی راه اندازند؟ آیا در خانه ماندن و با خویش خود ساختن، خویشتن داری و از خودگذشتگی نمیآورد؟ آیا از بیرون همسر ستاندن هزار آرزو و بویه و هوس های این جهانی را به دنبال ندارد؟ آیا با بیگانه بودن، دروغ و کلاهبرداری را افزون نمیکند و هوسرانی هایِ بیرون از خانه پیش نمیآید؟ آیا جُدایی، هِلِش (طلاق) و درگیری های خانوادگی در میان زن و مرد بیگانه به میان نمیآید؟ آیا در برابر زناشویی های دیگر، زناشویی هایِ خانوادگی هَمکَردِگی ( اشتراک مساعی)، دلجویی هایِ پیوسته و مهرورزی های بی پایان پدید نمیآورد؟ و اگر با همه-یِ اینها که گفتم باز کسی بگوید که این کار یک تباهی ننگین است [باز فرنود (دلیل) دیگری که مردم از فتواهای ناپذیرفتنی رویگردان بوده اند]، باید بگویم که (تباهی و بیشرمی به خودی خود وجود ندارد و استعاری است) برای نمونه ما و شما کسی را که برهنه در پیش دیدِ همگانی نمایان شود دشمن میداریم و ننگین می شماریم، ولی آنان که برهنه میزیند، چنین آدم برهنه ای را خوش اندام و زیبا میشُمارند. مگر نه این است که گروهی بینی کوفته را مایه زیبایی رخسار می دانند و برخی بینی بلند و عقابی را مایه-ی سرافرازی و نیکرویی؟ (همان مفهومی که ما در این چکامه (شعر) مییابیم: تو مو می بینی و من پیچش مو، تو ابرو من اشارت های ابرو) از این گذشته، زرسنج های (معیارهای) زیبایی و خوشگلی با دگرگون شدن زمان دگرگون میشوند. زمانی بود که هر کسی سرش را می تراشید گناهی مرتکب میشُد که شایسته-یِ مرگ بود. در آن زمان در کشور رسم نبود که مردم سرشان را بتراشند (بسنجید با نفرین، الهی سرت را بتراشند، که در شیراز هنوز با آرزوی شرمنده کردنِ آدم بدخواه میگویند)، ولی امروز فرزانه ای (حکیمی) را میشناسم که سُتُردن موی سرش را زیبا میداند و هتا کاری نیکو میشُمارد… برای ما آنکار نیک (خوئیتوک دس) سفارش الهی است، نگهدارنده نژاد است و مایه رسا شدن خاندان… زیانش کم است و سودش فراوان… و همه-ی نیاکان و پدران ما بر آن رفته اند و سود دیده اند… و اگر کسی بگوید که قانون این رسم را ناروا دانسته، و سپس تر گفته است: «آن را به کار نگیرید» [این یک فرنود (دلیل) دیگری است که قانون رسمی کشور ایران در آن زمان اینچنین کارهایی را ناشایست و ناروا میدانسته است]، هر کس که از چنان قانونی آگاه است، گو بپذیر، ما که نیستیم، ولی هر آدمِ آگاهی میداند که همه-یِ آگاهی ها از خوئیتوک دس برخاسته است زیرا که دانش ما از پیوند دو جزء می آید یکی دانش ذاتی و یکی دانش آموختنی، و روشن است که دانش ذاتی مادینه (مؤنث) است و دانش آموختنی نرینه (مذکر)، و از آنجا که هر دوی آنها آفریده-یِ آفریدگار هَستند، پس خواهر و برادرند؛ و هر چیز دیگری نیز که رسا (کامل) است، از پیوند خُرده ها (اجزاء) است که رسا شُده است، همانند آب که ماده است و آتش که نر است و این دو را خواهر و برادر میشُمارند» (که گرچه با هم نمی پیوندند ولی در تن آدمی به یکسان با هم جوش میخورند، چنانکه اگر در مغز آب زیادتر باشد، میپُوسد و اگر آتش زیادتر باشد میسوزد).
این بود طولانی ترین و استوارترین گواهِ نوشتاری زرتشتی برای رسم «زناشویی با محارم». خواننده خود میتواند به روشنی دریابد که پدافند پُر آب و تاب این موبد از این رسم، از اینرو نیازین (ضروری) بوده است که همان زمان هم این رسم سخت هدفِ سرزنش مردم بوده است، و تنها چند دینکار آن را سفارش کرده و شُمار کمی از مردم از آن پیروی میکردند. (نیاز به یادآوری است که چنین موردهایی را نیز در همبودگاه کنونی ایران داریم که برخی از دینکاران رسم صیغه و زناشویی گُذرا (موقت) را سفارش میکُنند، ولی سوای برخی از دینباوران که از این رسم پیروی میکُنند، این آیین مورد پسند همه-ی مردم نیست). راستی این است، در این تفسیرِ دور و دراز که گفتارهای ناسازگار (متناقض) را درهم آمیخته اند، بازشناسی آنها به سادگی امکان پذیر نیست. و از اینرو شُمار فراوانی از پژوهشگران که این گفتارها را سَرسَری و روبنایی خوانده اند، گول برخی از فراز ها (جمله ها) را خورده اند، و این لغزش ها را به همه-ی داستان خوئیتوک دس بربسته اند و آنرا بگونه-ی یک رسم همگانی وانمود کرده اند. (برای نمونه سعید نفیسی، دمناس، فرای، بوچی، دوشن گیمن و کریستن سن. هتا خدابیامرز منصور شکی هم در نوشتار «حقوق خانواده در ایران باستان»، دانشنامه ایرانی،ج۹، ص۱۸۴، به همین توهم دچار شده و نوشته است: «زناشویی با محارم، که در آغاز میان نژادگان (نجبای) بسیاری از پاترمان (ملل) رواج داشت، سپس تر در همگی تراز همبودگاهِ (جامعه-ی) ایرانی چه بالا و چه پایین بگونه-ی همگانی انجام میشُد؛ بسیاری از پادشاهان ایران خواهر و دختر خود را به زنی گرفتند،» این گونه گزافگویی های بی پروا بازده ای جز گمراهی خوانندگان ندارد هتا اگر هدف از نوشتن آنها جز دانشپژوهی چیز دیگری نباشد !).
درداتَکنامه-یِ (قانون نامه) رسمی دوره-یِ ساسانی کتاب هزار دواریها (ماتیگانِ هزار داتِستان) (چاپ و ترجمه آناهیت پریخانیان؛ پیشتر گفتارهای این کتاب را که درباره چنین آیین نامه هایی هَستند، منصور شکی در نوشتار زناشویی ساسانی آورده بود.) آمده است که اگر پدری رَخن (ارثیه) دختری را به دخترش داد و سپس او را به زنی گرفت، پس از مرگش آن زن از سهم اَپَرماندِ (ارث) همسری نیز برخوردار میشود [81]. و باز آمده است: اگر پدری دخترش را به زنی گرفت، پس از مُردنش آن دُختر تنها رخن (ارث) همسری میبَرَد (و نه ارث دو برابر) [82]. در همان کتاب حقوق خانواده در ایران باستان (بخش دوم، فصل ۱۸، سطرهای ۷تا ۱۲) اینگونه آمده است که اگر مردی پیمان بست که این سرمایه ده سال دیگر به پسر من میرسد به این سامه (شرط) که با دخترم زناشویی کند، ده سال دیگر آن مرد باید آن سرمایه را به آن پسر بسپارد، و اگر زناشویی آن دو زودتر انجام شُد، جابجایی خویشنیتاری (مالکیت) هم میتواند زودتر انجام گیرد، ولی اگر آن پسر از زناشویی سَر باززد، آن سرمایه به او سپُرده نخواهد شُد (همانجا).
آمدن این موردها در یک کتاب داتَکنامه-ی (قانون نامه-ی) رسمی، هیچ جای چون و چرا نمیگذارد. همینگونه است در میانِ موردهایی که در بازگویی هایِ موبد بزرگ زرتشتی همیت (اِمید) پسر اشو وهشت آمده است، (این موارد را پیشتر دمناس ترجمه و تفسیر کرده بود. ولی خود کتاب را «نزهت صفائی اصفهانی» در سال ۱۹۸۰ در کمبریج/ماساچوست چاپ کرد. «منصور شکی» هم در نوشتار «زناشویی ساسانی» از آن بهره گرفته بود) یکی از پرسش ها در پاسخ به این مورد است که اگر پسری که پیمانِ زناشویی با خواهرش بسته است یا سفارش پدر و مادر را برای اینکار پذیرفته است، ولی از انجام این پیمان سر باززَنَد چه باید کرد؟ [83]. پرسش دیگر در این مورد است که اگر مردی خواهر یا مادرش را به زنی بگیرد با اینکه امیدی برای بارگرفتنشان نباشد آیا آنها ثواب خوئیتوک خواهند بُرد یا نه؟ پاسخ، آری است؛ آنها ثواب خواهند بُرد [84]. پرسش دیگر در اینباره است که اگر کسی خوئیتوک دس کرد ولی سپس بر اثر پیری یا بیماری نتوانست خویشکاری (وظیفه-ی) خود را بجا آورد، چه باید کرد؟ [85]. این موردها، و موردهایی که شکستن پیمان خوئیتوک دس را گناه می داند، نشان میدهد که به دید تفسیر کُنندگان پایان دوره ساسانی، زناشویی با محارم کاری نیکو بوده است [86].
هتا پس از فروپاشی ساسانیان هم موبدانی بوده اند که از واژه-یِ خوئیتوک دس «زناشویی با محارم» را میهوشیدند (میفهمیده اند) و از آن به سختی پدافند میکردند، در هالیکه برخی دیگر با این رسم آشکارا درافُتاده بودند. گویاترین این درگیری ها در کتابی از بازگویی ها (یا فتواها) آمده است که نسخه-یِ دستنوشته-ی آن از سده شانزدهم میلادی است، ولی دستورهای آمده در آن، ازآن دوران بسیار کُهن تر است [87]. «وست» چکیده ای از آنرا بدست داده است که ما لُپ گُفتارش را می آوریم [در اینجا نیز برای پافشاری بر گفتار مهم، برخی فراز ها (جمله ها) را با وات های (حرف های) درشت تر می آوریم] :
بهترین کاری که یک کافر می تواند بکُند در آمدن به دین بهی است (یکی از بهترین دلیل هایی که پذیرفتن افراد نازرتشتی در همبودگاهِ بهدینان هنوز رسم و پذیرفته شُده بوده است.) و بهترین کاری که یک بهدین می تواند بکُند شکستن دیوان از راه خوئیتوک دس است. خود اهورمزدا نیز چنان کرده بود زیرا زمانی که زرتشت به پیشگاه او رسید و امشاسپندان را نزد او دید، اسپندارمذ را دید که دستی به گردن او داشت و چون اشو زرتُشت فرنود (دلیل) آنرا پرسید، اهورمزدا پاسخ داد: «این اسپندارمذ است که دختر من و کدبانوی جهان آسمانی من است و مادر موجودات». اشو زرتُشت گفت: «اگر کسی در جهان این چیزها را بگوید، خیلی ها را آشفته خواهد ساخت. چگونه است که تو، ای اهورمزدا، خودت هم در این باره همین ها را می گویی؟» اهورمزدا پاسخ داد: «ای زرتشت: این خود میبایستی برای مردم نیکوترین شیدان ها (نعمت ها) را بنماید! باری، هنگامیکه نخستین آفریدگانم «مشی یه» و «مشی یانه» اینکار را انجام دادند، شما نیز میبایست آن را انجام دهید! زیرا اگرچه مردمان از چنین رسمی روی گردانیده اند، نمیبایست روی گردانند (چونکه خوشبختی ها همه در نزدیکی و هم خونی است و همه-ی آسیب ها بر سر مردمان از آنجا میآید که مردان بیگانه میآیند و زنان (بهدین) را می گیرند)، (و همواره دختران ما را از راه به در می برند). (در اینجا اشاره است به فرود زرتشتیان در میانِ مردم مسلمان و یا مسیحی، آن چنان که برای نمونه در سیره شیخ ابو اسحق کازرونی میبینیم که از خانواده های زرتشتی برخاست و در سده چهارم بیشتر مردم کازرون را با کوشش هایی شگفت انگیز مسلمان کرد.)، (و ثواب خوئیتوک دس چنان است که جادوگر را هم از اعدام نجات می بخشد).
«در یکی از گفته های دینی آمده است که اهورمزدا چهار کار نیکو به زرتشت سفارش کرد… چهارم خوئیتوک دس با کسیکه وی را زاده است، یا با دختری یا با خواهری… زمانی که سوشیانس پدید آید، همه مردمان خوئیتوک دس میکنند و همه دیوان از معجزه خوئیتوک دس نابود می شوند.» برای نگیزش (توضیح) این گفتار آمده است که نمونه های یاد شده-یِ خوئیتوک دس دربرگیرنده-ی برادران و خواهران ناتنی و یا دختران زاییده شده بیرون از آیین زناشویی هم میشود [88]. و باز درمیان داستانی دراز و ساده نگرانه خَستو میشود (اعتراف میکُند) که جمشید چون مست بود با خواهر خود خوابید، ولی بیدرنگ نیکویی های خوئیتوک دس با بالاترین ویژگی ها بازگویی میشود و ثواب آن که بهشت خرم است، نوید داده میشود و در برابر آن، دوزخ کیفر کسی است که دیگران را از خوئیتوک دس بازمیدارد، زیرا «آنچه دیگران گناهی زشت میدانند در قانون ما پیرویی از دستورهای مزدایی است» [89]. «این هم در دین آمده است که: اشو زرتشت به اهورمزدا چنین گفت: به دیدِ من این کاری است ناخوب (وَدو) که میکنند؛ و خیلی شک برانگیز است که من باید خوئیتوک دس انجام دهم چنانکه گفتی اینکار در میان انسان ها به رسایی (کاملا) روا نیست، [اهورمزدا پاسخ می دهد که این کار مایه-ی فرگشتِ (تکامل) همه چیز است و نیازین (ضروری) است.] ».
هیچ یک از گواهی های ما فرهود (حقیقت) را اینگونه روشن بیان نکرده است: مردم به هیچ روی به فتوای این دینکار (روحانی) خشک مغزی که چنین کار ناشایستی را روا میدانسته است، توجه نمیکردند، و همانگونه که «وست» بیان داشته است، گواه آوری او از این روایت و آن سندِ دینی بیهوده است چون که هیچ کدام از بُنمایه هایی که این دینکار به آنها پُشتگرم بود، درست نیستند [90]. به همین فرنود (دلیل) در روایات پارسی، که در سده هفدهم نسخه برداری شده است، خوئیتوک دس هرگز چم (معنی) زناشویی با محارم را نمیدهد، وآنکه موبدان ایرانی در فتواهایی که برای زرتشتیان هند نوشته اند، خوئیتوک دس را کاری پُر ثواب دانسته اند، ولی آن را «پیوند میان عموزادگان و خاله زادگان» ترجمه کرده اند. و در پاسخ به این پُرسش که پیوند خانوادگی در خوئیتوک دس چگونه است، گفته اند: پیوند میان زادگان برادران و خواهران با هم بسیار خوب است. به سُخن دیگر، خوئیتوک دس به چم (معنی) زناشویی خویشاوندان با هم است و بس [91].

2) گواهی هایِ نمادین (سمبُلیک) و افسانه ای

یک دسته از گواهی های نوشتاریِ ما درباره خوئیتوک دس دربرگیرنده-یِ موردهایی است که برای همسرگُزینی با محارم در میان ایزدان، یا موجودات و افراد افسانه ای آورده اند و هدف از بیان آنها اُستوانش (اثبات) روا بودنِ چنین زناشویی هایی در میان انسان ها بوده است. شُمار این گواهی ها در سنجش با شاهد های فراگیر (کلی) بسیار کم و آنچه به دیدِ ما رسیده است اینگونه بازنموده میشود:
در تفسیری از یسنا که در دوره-یِ خسرو انوشه روان نوشته اند، آمده است که اورمزد با دختر خود اسپندارمذ خوئیت ودثه (پهلوی: خوئیتوک دس) کرد. گیومرتن (گیومرت/کیومرث) از این زناشویی زاده و خود با اسپندارمذ جفت آمد و نخستین مرد (مشی یه، مرتیه، مرد) و نخستین زن (مشی یانه، مرتیانه) از آنها ببار آمدند و از زناشویی آن دو، مردمان پدیدار شدند [92]. در یک کتیبه آرامی از دوره-یِ هخامنشی «دین مزدیسنی» به بانویی تشبیه شده است که هم خواهر و هم همسر بعل (برابر با اورمزد) است [93]. و در داستان سه موعود زرتشتی هم اثر چنین همسرگُزینی را بازجسته اند [94]. همچنین آورده اند که جمشید با خواهر همزادش زناشویی کرد و فریدون با دختر خود؛ و منوچهر از زناشویی خواهر و برادری ببار آمد (این داستان جمشید در وداها هم آمده است و بنابراین بسیار کُهن است. افزون برآن همگی این گُفتارها در تاریخ های اسلامی همانند طبری، مسعودی و مقدیسی هم آمده اند). و ارداویراف (که در سنت از زنده کنندگان دین مزدیسنی است) هفت خواهر خود را به زنی داشت و در معراج خود، در آسمان دوم روان کسانی را دید که خوئیتوک دس کرده بودند و کامرانی جاودانی یافته بودند. باز در «یادگار زریران»، که در بُنیادش یک سروده از دوره-یِ اشکانی بوده است، آمده است که گشتاسپ همسر خواهر خود هئوتسا (خوتوس) بود [95]. در شاهنامه و کتب دیگر آمده است که «هُمای»، دختر بهمن، زن او شد و داراب را از او زاد. بهمن پسری داشت به نام ساسان و :
دگر دختری داشت نامش همای هنرمند و با دانش و نیک رای
همی خواندندی ورا چهر زاد ز گیتی به دیدار او بود شاد
پدر در پذیرفتنش از نیکوی بدان دین که خوانی همی پهلوی
همای دل افروز تابنده ماه چنان بد که آبستن آمد ز شاه…
به بیماری اندر بمرد اردشیر (بهمن) همی بود بی کار تاج و سریر
همای آمد و تاج بر سر نهاد یکی راه و آیین دیگر نهاد…
نهانی پسر زاد و با کس نگفت همی داشت آن نیکویی در نهفت [96]
یک جا در شاهنامه داریم:
چو شاه جهان باز شد باز جای به پور مهین داد فرخ همای
(عجم را چنین بود آئین و داد!) سپه را به بستور فرخنده داد [97]
در نسخ شاهنامه مصرع های بیت دوم را پس و پیش کرده اند. صورت کنونی از ماست. متن «بُنداری» راستداشتِ (تصحیح) ما را میهاید ( تایید می کند): «و زوج ابنته هُمای من ابنه اسفندیار علی المله الفهلویه،» که نشان می دهد گُفتار درباره-ی زناشویی «هُمای» و «اسفندیار» است که- رسم عجم- بوده، نه دادن سپاه به بستور!) که همای خواهر اسفندیار و همسر او بود [روشن است که بُنمایه-ی بُنیادین (مآخذ اصلی) زناشویی «هُمای» با خویشاوندش را داشته است، ولی این یکی، زناشویی هُمای با گشتاسپ را پنداشته است، و دیگری با اسفندیار و سومی با بهمن.... این چنین است که افسانه ای مایه افسانه های دیگر میشود).
داستان «ویس» که همسر برادرش «ویرو» بود ولی دلباخته-ی «رامین» بود، بسیار پُرآوازه است (بُنیادِ این داستان هم به زمان اشکانیان باز می گردد- ر.ک. مینورسکی، ویس و رامین: داستانی اشکانی- برای نص موضوع رک. بالاتر، پانوشت). و داستان «سودابه» زن «کیکاوس» که دلباخته-ی ناپسری خود «سیاوش» شُد و برای فریفتن او، خواهرانش را به وی پیشکش کرد [98]. همه جا رایج است.
از آنجا که اینها همه نمونه های افسانه ای است، نمیتوان به هیچ یک از آنها اَپَستام کرد (اعتماد کرد)؛ تنها میتوان گفت که در اندیشه-ی مردم، چنین زناشویی هایی سرچشمه ای داشته است و راه پیدا کردن ریشه-ی آن، سنجش این آیین با گواهی های راستین تاریخی است
.
۳ ) نمونه های روشن تاریخی
من سرتاسر تاریخ ایران را بارها زیر و رو کرده ام و حدود پنجهزار سند یونانی، رومی، سریانی، چینی، عربی، پارسی، پهلوی، اوستایی و پارسی باستان را نقطه به نقطه خوانده ام و از میان آنها تنها پانزده مورد روشن تاریخی یافته ام که کسی به همسرگُزینی با محارم روی آورده است. هشت تای آن، ازآن دوره-یِ هخامنشی است، سه نمونه در دوره-ی اشکانی پیش آمده است و چهار مورد ازآن دوره-ی ساسانی است. در اینجا این موردها را می آورم و سپس به گفتار دیگر میپردازم به چم (یعنی) بازنمودنِ شَوَندِ (علت) چنین زناشویی ها و بازده های بدست آمده از چند کج برداشتی (سوءتعبیر).
به گفته-یِ «هرودت»، «کامبیز» به واژگونه-یِ قانون های کشور ایران با دو خواهر خود پیمان زناشویی بست؛ یکی «هئوتسا» و دیگری که نامش را نبرده است، «کتزیاس» که این داستان را به اشاره آورده است نام او را «رکسانا»- رئوخشنه – یا «روشنک» آورده است [99]. و داریوش بزرگ «فرَتَه گونَه» دُختر برادرِ خود «اَرتانَه» را به زنی گرفت [100]. برپایه-ی داوشِ (ادعای) «کتزیاس» داریوش دوم خواهر خود «پروشات» را به زنی گرفت [101]. و به گفته-یِ «پلوتارخ» اردشیر دوم با دو دختر خود زناشویی کرد [102]. همچنین گفته اند که «تری تخمه» از سرداران پارسی با خواهر خود «رئوخشنه» (روشنک) زناشویی کرد [103]. و اردشیر سوم خواهر خود «هئوتسا» را به زنی گرفت [104]. و سرانجام این که داریوش سوم [105] همسر خواهر خود «استاتیرا» بود [106]. و یکی از سرداران او مادر خود را به زنی داشت [107].
برای دوره اشکانی نیز موردهای روشنی سراغ داده اند. برای نمونه در گُزارش ها داویده اند (ادعا کرده اند) «فرهادک» (فرهاد پنجم) که فرزندِ فرهادِ چهارم و کنیز ایتالیایی او به نام «موزا (Musa)» بود، با مادر خود «موزا» زناشویی کرد [108]. در یک گزارش کیهانشناسی به زبان بابلی و دبیره-ی (خط) میخی وابسته به سال ۲۳۶ تاریخ سلوکی (برابر با ۷۵ ق م) این گونه آمده است: «نوشته شد» در سال ۱۷۲ از تاریخ اشکانی [ که برابر است با ] ۲۳۶، در دورانِ ارشک شاه و «اسپبرز» (Ispubarza) شهبانو و خواهر او، چنانکه گفتی شاه اشکانی خواهر خود را به همسری پذیرفته بوده است [109]. همچنین یک فروَرتَکِ (طومار) اشکانی به زبان یونانی که در اورامانِ کردستان یافته اند با این جمله آغاز میشود: «در دوران فرمانروایی شاه شاهان،« ارشک»، نیکوکار، دادگر، نامدار و یونان دوست، و [ آنِ ] شهبانو، «سیاکَه (Siace)»، که هم همسرش است و هم خواهرش از سوی پدر، و «آریازاته (Aryazate)»… دختر پادشاه بزرگ تیگران که نیز همسرش است، و «آزاته (Azate)،» همسر [ شاه] و خواهر او از سوی پدر، در سال ۲۲۵ در ماه اپلئیوس (Apellaeus)… این سند در پیش گواهان نوشته آمد» [110]. در اینجا چنان مینماید که پادشاه اشکانی سه زن داشته است که دو تای آنها خواهران او بوده اند (این یک برداشت همگانی است و از همان زمانِ چاپ، نوشتارِ «مینز» پذیرفته شده است).
از دوره-یِ ساسانی موردهایِ پُرشماری داریم. در کتیبه سه زبانه «شاپور» یکم بر دیوار بنای هخامنشی در نقش رستم (که به نادُرُست به کعبه زرتشت پُرآوازه شده است) آمده است که «شاپور» برای عده ای آمرزش خواست و به گروهی خیریه بخشید. در میان آنان از [دینَک، شهبانوِ شهبانو ها] یاد شده است که [خواهر شاه اردشیر] بود، و از [دخترمان شهبانوِ شهبانو ها آدُر اناهید] سخن رفته است. این نام ها سبب شد که برخی «دینَک» را خواهر و همسر اردشیر بدانند و «آدر اناهید» را دختر و همسر شاپور [111]. ولی چنانکه «ماریق»، «هارماتا» و «ژینو» نشان داده اند این انتسابها از نمونه-ی پنداربافی است [112]. همچنین گفته اند «بهرام چوبینه» با خواهر خود «گردیه» زناشویی کرد، ولی این گزارش نیز امکان دارد که ناشی از کژبرداشتی (سوءتفاهم) باشد [113]. این گُزارش در بُنمایه های دیگر نیامده است و به دید ما این زناشویی از کژبرداشتی (سوءتفاهم) یک راوی داستان پیدار شده است. یکی از سرداران ایران در زمان «هرمزد» چهارم بهرام پسرِ سیاوش (بهرام سیاوشان) بود که به همراه «بهرام چوبینه» به جنگ با « ترکان »« هیاطله » فرستاده شد [114]. و به همراه او هم بشورید [115] و پس از برتخت نشستن «بهرام چوبینه»، «بهرام سیاوشان» برای دستگیری خسرو پرویز به دُنبال او رفت. ولی «بهرام سیاوشان» فریب «بندو» دایی «خسرو پرویز» را خورد که با «خُسرو پرویز» در دیر ترسایان پناه گرفته بود. و «خُسرو پرویز» توانست به روم بگُریزد، ولی خود «بندو» بدست «بهرام سیاوشان» گرفتار شد. «بهرام سیاوشان» «بندو» را نزد «بهرام چوبین» آورد و به دستور او بندو را زندان کردند. سپس تر بهرام سیاوشان زمینه-ی گریز «بندو» از زندان را فراهم آورد. پس از اینکه همسر بهرام سیاوشان از این ماجرا بو بُرد، او بهرام چوبینه را در جریان داستان گذاشت. بهرام چوبینه هم بهرام سیاوشان را با تدبیری ماهرانه کشت [116]. اکنون باید دانست که زن بهرام سیاوشان خواهر بهرام چوبینه بوده است [117]. اگر چه نام این خواهر را نبرده اند، اما از همه-یِ نشانه ها برمیآید که وی همان «گردیه» نامور بوده است که شاید به فرنود (دلیل) کشته شدن شوهرش، او با بهرام چوبینه سر ناسازگاری گذاشت [118]. و سپس تر «گردیه» زن خسرو پرویز شد. شاید در آغاز، که در آن روایت گُزارش شُده است که: « گردیه زنِ بهرام بود»، در آنجا، سخن از بهرام سیاوشان بوده است، و نه از بهرام چوبینه. و سپس تر گویا این گُزارش دست به دست گشته و در آن دستبُرده شده است. ولی به روشنی گُزارش کرده اند که «مهران گشنسپ» از بزرگانِ دربار خسروپرویز با خواهر خود پیوند زناشویی داشت که پس از پذیرفتن دین ترسایی، او را هِلانده است ( طلاق داده است) [119]. و همچنین داویده اند (ادعا کرده اند) که یزدگرد دوم در هشتمین سال پادشاهی خود «دختر خویش را که به همسری گرفته بود بکُشت» [120]. و کواذ (قباد) دخترش «سامبیکه» را به زنی گرفت و از او «کاوس» زاده شد [121].

سوم: بررسی سُخن سنجانه-یِ (انتقادانه-یِ) گواهی ها

ما باری دیگر یاد آور میشویم که « سُخن سنجی از بُنمایه ها (انتقاد از منبع های گزارشی) » با رد کردنِ « فله ایِ بُنمایه ها» ناسانی دارد. بسیاری از نویسندگان با گفته هایی چون «بیگانگان ناآگاه از آداب و آیین ایرانی بوده اند» و یا «دشمنان ایران می خواستند ما را خوار کنند» و یا « بیگانگان چم ( معنی) واژگانِ اوستایی را نهوشیده اند (نفهمیده اند)»، همه-یِ بُنمایه های تاریخی را که مورد پسندشان نباشد، به نام نمونه هایی از «دُروغگویی» و « بدخواهی» رد میکُنند. ولی این شیوه-ی رد کردنِ گواهی ها، به جُز ریشخند چیزی برای ما ببار نمیآورد. این نوشتار نخستین کوششِ پژوهشی برای ارزیابی این نهاده (موضوع) است که همزمان در میان اینگونه کارها بیمانند است.
هر کس که گواهی های بیگانگان و پاشن های (سندهای) خودی را خوب وارَسَد، در مییابد که گُفتار آنها از چهار هالت بیرون نیست:
دسته-ی نُخست، سراسر بدون ذره ای از راستی هَستند، مانند آنها که «زناشویی با محارم» را یک رسم گُسترده میدانند. اگر چنین بود، نسل ایرانی در همان آغاز ویران شُده بود و تباهی هَنجُمَنی (اجتمایی) از همان دوره-یِ هخامنشی، پیوندِ خانوادگی را درهم ریخته بود. اینگونه بازگویی ها برآیندِ اِرَنگ های (اتهام های) ناشی از بیزاری و دشمنی یکی دو نویسنده-ی نام آور است که دیگران با پُشتگرمی به گفته-ی آنها و یا با هدف چشم همچشمی با آنها، گفته هایشان را تکرار کرده اند. برای نمونه، نویسنده ای که در روم و یا مصر میزیست و از مَنِش و رسم های ایرانیان همدوره اش کوچکترین آگاهی نداشت، سُخن گُذشتهنگاری را که پیش از او میزیسته است را، یک گواهی برای راستی دانسته است. و از آنجا که در آن دوران درمیانِ گذشتهنگاران، زیاد هم رسم نبود که نام بُنمایه-ی (منبع) خود را ببرند، چنان مینمود که گفته هایِ تکراریِ گُذشتهنگاران پیشین به کرده (عملا) سخن تازه و به گفته-یِ دیگر، سند دوگانَک (مضاعف) شُده باشند.
دسته-یِ دوم از شاهد ها- چه بیگانه و چه ایرانی- برپایه-یِ برگردانِ نادُرُستِ چند زبانزدِ (اصطلاح) و واژه-یِ ایرانی پدیدار گشته اند که دُرُست هوشیده نشده اند (فهمیده نشده اند) و ما در زیر نمونه هایی از آنها را ارایه میدهیم.
دسته-یِ سوم از شاهدها، دروغ پردازی است و ما نمونه های آنرا هم خواهیم آورد. ولی دسته-ی چهارم اندکی گواه از همسرگُزینی با محارم دربر دارد که براستی رخ داده است، و در آن نمونه ها نیز خواهیم دید که هیچ ویژگی ایرانی در آنها نیست، وآنکه آیینی بوده است با پیشینه-ی بسیار کم که هالت نوآیینی (بدعتِ) آن بر رسمی بودن آن میچربید.
زناشویی با محارم در ایران باستان روا نبوده است
این گفتار به کُمک سه فرنود ( دلیل) روشن میشود: نُخست اینکه تاریخ راستین ایران چنین رسمی را ناروا میدانسته است؛ دوم در چند جا که به روشنی روا بودن آن سفارش شده است، پیداست که آشکارا در ناسازگاری با خواست مردم فتوا داده شده است، و سوم وجود آن واژه-ی دادیکی (حقوقی) و رسمی است که برای این آهنگ بکاربرده شده است، به چم (یعنی) «خوئیت ودثه» (خوئیتوک دس) که چم (معنی) راستین آن «زناشویی در خود دوده» یا «زناشویی میانِ خویشاوندان» است، همچنانکه در میان بسیاری از مردم جهان نیز یک رسم ستوده ای است.
شکی نیست که نخستین شاهدِ تاریخی این چنین زناشویی، همسرگُزینی کامبیز هخامنشی با هر دو خواهرش است. هر کس که داستان این زناشویی را موشکافانه بخواند بیگمان میشود که خود کامبیز آغاز کننده-یِ این رسم بوده است، و ایرانیان سراسر (به کُلی) با آن بیگانه بوده اند. و اگر هم کسی دیگر اینکار را کرده است، به پیروی از کامبیز بوده است. داستان کامبیز بگفته-یِ هرودت یونانی که دو نسل پس از او میزیست، بدینگونه است:
پس از کورش بزرگ پسر بزرگ او کامبیز به پادشاهی نشست. وی مردی بود خودسر و کینه جو و بسیار سنگدل. نُخستین کاری که او کرد این بود که تنها برادر خود بردیه (بُرزو) را که جوانی دلاور و ستوده بود پنهانی کُشت تا مبادا روزی بر او بشورد و پادشاهی را از او بگیرد؛ سپس کامبیز به خواهر خود «هئوتسا» دل باخت و بر آن شد که او را به همسری بگیرد. نیاز به یادآوری است که یک چنین زناشویی برای آزادگان ایرانی پیشینه نداشت. از اینرو کامبیز ناچار شد قانون کشور پارس را بشکند تا بر خواست خود دست یابد. (در اینجا نیاز است که خوانندگان به این دو جمله توجه کنند). یکی از خویشکاری های (وظیفه های) پادشاه ایران این بود که در کارهای مهم با «داوران شاهی» و «نژادگان (اشراف) ایرانی» رای زند و از آنان راهنمایی خواهد. «داوران شاهی» هفت تن از آزادگان بودند که برای سِگالش دادن (مشورت دادن) به شاه و بازداشتن او از کارهای زیانبار برگزیده میشُدند و تا هنگامی که گناهی از آنان سر نزده بود، جاه و ارجشان به جای میماند. کامبیز که از دل باختن به خواهر خود نزد ایرانیان شرم داشت، از «داوران شاهی» خواست تا نگاه کنند و ببینند که آیا قانونی هست که زناشوییِ برادر با خواهر خود روا داند یا نه؟ داوران که مردانی پاک و ناموس خواهی بودند، ولی از زود خشمی و تندخویی کامبیز آگاهی داشتند، خواستند بی آنکه قانون کشور پارس را به دروغ بیالایند خود را از خشم کامبیز دور نگهدارند.
پس بدو چنین گفتند: «قانون های ایرانی را نیک نگریستیم، هیچ قانونی نیست که زناشویی برادر با خواهرش را روا داند، ولی قانونی هست که میگوید شاه ایران در انجام دادن هر چه دلپذیرش آید آزاد است». چنین بود پاسخ خردمندان و داورانِ شاهی. و کامبیز بی درنگ «هئوتسا» را به زنی گرفت. ولی اندک زمانی پس از آن، او دومین خواهر خود را هم که « نامش رئوخشنه، روشنک بود» به همسری گرفت و بدینسان راه را برای خودسران سپسین تاریخ باز کرد. و همین که این رسم، زشتی خود را نزد کسانی همانند او از دست داد، تکرارش بی سِپُژ ( بی مانع) شد [122]. ولی همه-یِ آنان فراموش کردند که «هیچ قانون ایرانی» وجود نداشت که چنین زناشویی را روا داند؛ و کامبیز، که فرهنگ عیلامی را پذیرفته بود، به پیروی از رسم عیلامی پایه-ی چنین نوآیینی (بدعتی)» را گذاشت [123].
هرکس که تاریخ ایران را موشکافانه بخواند به گُفتارهای دیگری بر میخورد که نتیجه بالا را میهاید (تایید می کند). بیش از یکسَد و بیست نویسنده-یِ یونانی، رومی، سریانی، یهودی، ارمنی همزمانِ هخامنشیان، اشکانیان، ساسانیان بوده اند، و از میان آنان چند تن آداب و رسم ها و قوانین ایرانی را به خوبی می شناخته و بازنموده اند (توصیف کرده اند). در میان این چند تَن میتوان از هرودت، گزنفن، افلاطون، ارسطو، استرابن، آمیانوس مارسلینوس، پروکوپیوس، نیتوفیلاکتوس، و از میان یهودیان اِستِر و نِحمیا نام بُرد؛ ولی هیچ کدام از آنان نگفته اند که زناشویی با محارم در ایران رسم بوده است (هرودت تنها از داستان کامبیز و آن هم بگونه ای که دیدیم یاد می کند). اگر چنان رسمی در ایران «گُسترده» بود، امکان نداشت که این نویسندگان از آن ناآگاه بوده باشند.
بُرنَده تر از اینها، نَسک های (کتاب های) زرتشتی است. در گاتاها و اوستایِ کُهن و بُنیادین هرگز یادی از «خوئیت ودثه» نیست. در واپسین اوستایی هم که در پایان گردآوری شُد و نَسک ها و بازگویی های سپسین هم که به آنها افزوده شُدند تا برسیم به پایان دوره-یِ ساسانی، هیچ گُزارشی از این «خوئیت ودثه» نمی بینیم که به چم «زناشویی با محارم» بوده باشد. تنها در پایانِ دوره-یِ ساسانی و آغاز دوره-یِ اسلامی شاهد انکار ناپذیر داریم که برخی چنین زناشویی هایی را ستوده اند، و برخی بسیار نکوهیده اند. هنگامیکه در لابه لای این بازگویی ها درمینگریم، خوب می بینیم که آن گروه که «خوئیت ودثه» را به چم «زناشویی با محارم» گرفته اند، شُمار کمی دینکار (روحانی) بوده اند که میترسیدند زرتشتیان از راه زناشویی با بیگانگان به نابودی گرایند. در پایانِ دوره-یِ ساسانی در برخی نیسنگ ها (منطقه ها) از ایران دین ترسایی (مسیحی) و مانوی به اندازه ای رایج شده بود که همبودگاه های (جامعه های) کوچک زرتشتی در کوست های (ناحیه های) دور افتاده در آستانه-ی پراکندگی بودند و سیج (خطر) زناشویی با بیگانان به اندازه ای موبدان را ترسانیده بود که آنها در آن دوره چم (معنی) «زناشویی با محارم» را برای «خوئیت ودثه» تراشیدند و آنرا بر داستانِ زناشویی هایِ افسانه ای اهورمزدا با اسپندارمذ و مشی یه با خواهرش مشیانه، استوار کردند. هنگامی هم که اسلام دررسید این نهاده (موضوع) سخت تر شُد و «نگهداری خون و تخمه و نژاد» بر همه چیز برتری یافت و موبدانی چند باوجودِ پَتکارش (اعتراض) سختِ مردم (چنان که در بالا گواه آن بالا بودیم) «زناشویی با محارم» را سفارش الهی نشان دادند تا از نابود شدنِ گروه هایِ کوچکِ زرتشتی در اینجا و آنجا پیشگیری کنند. [به همین فرنود (دلیل) است که فراز (جمله-ی): «من به دین مزداپرستی سوگند پیروی میخورم، که تازش ها را باز میدارد، که جنگاچ (اسلحه) را بیکار میدارد، که خوئیت ودثه را بر پا میدارد،» در سوگندنامه-یِ پیمانِ دینی « فرورانی» زرتشتی آمده است [ 124]، و بدینسان دستکاری شُده است. و مینماید که گویا فراز (جمله-ی) «که خوئیت ودثه را بر پا میدارد»، به آن افزوده گشته است [125].
هر کس پَتکارش های (اعتراض های) نگاشته شُده در دینکرد و دیگر بازگویی ها را از میان «سفارش ها» بیرون بکشد (کاری که ما با درشت نشان دادن آنها کردیم)، به خوبی درمییابد که آن موبدان اندکی نیز که آهنگ الهی کردنِ اینگونه زناشویی ها را داشتند، به جایی نرسیدند و با خشم و بیزاری زرتشتیان روبرو شدند. روشن است که اگر مردمان زرتُشتی خُرسند از چنین رسمی میبودند و آنرا روا میدانستند، دیگر نیازی به ساختن این همه دفتر و دستک دینی و بافتن افسانه های آسمانی بدست اندکی موبد نبود تا این آیین را برای مردم پذیرفتنی کُنند؛ تنها خودِ همان افسانه بافی های آسمانی، نشانگر پذیرفته نشُدن و رواج نداشتن چنین زناشویی در میان زرتُشتیان است، و چنین است داوریِ «وست» [126].
اکنون اگر به چند نمونه از «زناشویی با محارم» در دوران هخامنشی و اشکانی و ساسانی بنگریم، سزاوار نبودن آنها از دید مردم روشن میشود. پیشتر نوآیینی (بدعت) کامبیز را نَگیختیم (شرح دادیم). اکنون بنگرید که «پلوتارک» (با پُشتگرمی به گُزارش کتزیاس) میگوید: مادر اردشیر دوم او را واداشت با «استاتیرا» دختر خود جفت آید و «به قانون و باورهای یونانیان پروایی نداشته باشد». در اینجا قانون و باورهای یونانیان هرگز موردی ندارد، به این چم (معنی) که «پروشات» مادر اردشیر دوم، هرگز نیاز نداشته است که دلِ پسرش را از «باورها و قانون های یونان» آسوده سازد. نه یونان در کار اردشیر نفوذی داشت و نه یونانیان زیردست اردشیر بودند که او بخواست دلِ آنها را نگه دارد و «کار مردم ناپسند» خود را برایشان بنَگیزد (توضیح دهد). آنچه که در بُنمایه-ی (مأخذ) «پلوتارک» آمده است «باورها و قانون ها» بوده اند و بس. به سُخن دیگر، مادر اردشیر به او می گوید: «تو پادشاه هَستی، هر چه میخواهی بکن. دختر خود را هم به زنی بگیر، و به باور و قانون ها پروایی نداشته باش.» این «باورها و قانون ها»، باورها و قانون هایِ ایرانیان بوده است که «پروشات» نیز میخواست همانند کامبیز نادیده بگیرد، و این خود فرنودِ (دلیل) بزرگی است بر اینکه باورها و قانون هایِ ایرانی ناسازگار با چنین زناشویی بوده است. در هایش (تایید) این بازیافت (استنتاج)، یادآور میشویم که «آگاثیاس» هم از بیزاری اردشیر دوم از چنین پیوندی گواهی می دهد [127].
یکی دیگر از فرنودهایی (دلیل هایی) که نشان میدهد، چنین زناشویی هایی به دور از ارزش های شناخته شُده و «قانون های» کشور ایران بوده است، گفته-یِ روشن دینکرد سوم است که خَستو میشود (اعتراف میکند): «قانون درباره-یِ آن رسم سپس تر گفته است: آن را انجام ندهید!» اگر چنین چیزی در قانون کشور ایران نبود، نیاز نمیشد برای انجام چنین رفتاری، در رو در رویی با قانون، این همه فرنود (دلیل) و برهان بتراشند. پس، به این برآیند میرسیم که هتا در اوج زمانی که رسم زناشویی با محارم را شُمار اندکی از موبدان سفارش میکردند، شُمار فراوانی در ناسازگاری با آن فریاد می کشیدند که:«زرتشت به اهورمزدا چنین گفت: به دید من این کاری است ناپسند که برخی میکُنند، و برای من جای شک فراوان است که بایستی خوئیتوک دس کنم چنانکه گفتی در میان انسان ها فراگیر و رایج نیست.»
پَتکارشِ (اعتراض) روشن به گفتارهایِ پارادُخش گونه-یِ (متناقض) چند موبد زرتشتی که هوادار زناشویی با محارم بودند، این اندیشه را پیش می آورد که چون این گونه زناشویی ها هرگز در قانون و ارزش هایِ شناخته شُده-ی دین زرتشتی پیشینه ای نداشته است، چند مانوی و مزدکیِ جان به دَر بُرده که خود را در زمره-یِ مُوبدانِ زرتشتی در آورده بودند، قانون های تباه و فساد آور خود را در ریختِ تفسیر و برداشت دینی (زند) به خورد همبودگاه (جامعۀ) در پایان دوره ساسانی داده اند. و برخی از موبدان نیز که از فروپاشی همبودگاه های دور افتاده و کوچک زرتشتی در میان ترسایان و سپس مسلمانان بیم داشتند، به آن رسمِ ناپسند تَن داده و افسانه هایِ خودبافته را به اهورمزدا بربستند که: «شما نیز می بایست زناشویی با محارم را انجام دهید! زیرا اگر چه مردمان از چنان رسمی روی گردانیده اند، شما نمیبایست روی بگردانید!.» (در دوره-ی اسلامی نیز کسانی بودند که برای ویران کردن ایمان مردم به نام راوی و داستانسرا، روایت ها را دستکاری میکردند و افسانه هایی میبافتند که مستند نبودند. توجه شود که مزدک خود را « موبد موبدان» و زنده کننده-یِ آیین زرتشت می دانست) [128]. و همچنین ما می دانیم که زندیکان (زندیقان) میداویدند (ادعا می کردند) که میخواهند دین مزدایی را به هالت پاک نُخستینش برگردانند! به همین فرنود (دلیل) است که مانی و مزدکیان را «زندیک ( زندیق)» میخواندند، به چم (یعنی) «تفسیر کُننده-ی، خودسر دینی». (باری دیگر پافشاری میکنیم که همگی شاهدهای روشن ایرانی درباره-ی زناشویی با محارم، وابسته به دوره-ی پایانی ساسانی و پس از آن هَستند).
پیشتر ما اشاره کردیم که از پانزده نمونه-یِ تاریخی که در سراسر تاریخ ایران از زناشویی با محارم سراغ داده اند، چند تا دروغ «ناب» هَستند و تنها چند نمونه است که آنها را میتوان پذیرفت، ولی نه به مانندِ رسم پذیرفته شده، وآنکه به نام نمونه های نامرسوم و نابهنجار، که نموده هایِ آن در میانِ همه-یِ پاترمان (ملل) دیده میشود؛ و ما از آنها یاد خواهیم کرد. در اینجا ما میخواهیم دو نمونه از این دروغ پردازی ها را باز نماییم. نمونه-ی برجسته-ی این پنداربافی ها در یک بازگویی مسیحی درباره-یِ یزدگرد دوم آمده است و آن بدینسان است که وی در هشتمین سال پادشاهی «دختر خود را که به همسری گرفته بود بکُشت.» [129]. شوربختانه گُذشتهنگاران نوین همانند «آرتو کریستن سن» نیز این بازگویی های بی پایه را به نام یک «راستی» پذیرفته اند [130]. اکنون بیاییم و باهم آنرا بررسی کنیم:
یزدگرد دوم پسر بهرام پنجم یا بهرام گور بود (438-421)، و بهرام گور در آغاز هشتمین سال پادشاهی پدرش زاده شد (شاهنامه، ج۷، ص۲۶۶، بیت ۳۰ و بعد، درباره یزدگرد می آورد:
زشاهیش بگذشت چون هفت سال
همه موبدان زو به رنج و وبال
سر سال هشتم مه فرودین
که پیدا کند در جهان هوردین
یکی کودک آمدش هرمزد روز
به نیک اختر و فال گیتی فروز
هم آنگه پدر کرد بهرام نام
از آن کودک خرد شد شادکام،)
چم (معنی) این گزارش این است که پس از زایش بهرام گور در سال ۴۰۷ میلادی، او به هنگام برتخت نشستن در بهار ۴۲۱ میلادی، چهارده ساله بود [131]. و نیز به هنگام مرگ، در سال ۴۳۹ میلادی، او در سال هیجدهم از پادشاهی خود بود و سی و دو سال سن داشت [132]. پس تاریخ زایش یزدگرد دوم را زودتر از هفده سالگی پدرش، به چم (یعنی) (۴۰۷+۱۷) ۴۲۴ میلادی نمیتوان گرفت. بنابراین هنگامیکه یزدگرد دوم به پادشاهی رسید، بیشتر از پانزده سال نداشت (439-424)، و او در سال هشتم از پادشاهی خود، بیست و سه سال بیشتر نداشت. پس چگونه یزدگرد دوم میتوانست در آن هنگام دختر خود را به همسری گرفته باشد، و سپس از دخترش بیزار شده باشد و بگونه ایکه که او را بکشد؟ این بازگویی تنها یک پنداربافی ناب است.
نمونه-یِ دیگر از اینگونه دروغ پردازی ها، داستان زناشویی کواذ (قباد) با دختر خود است. «تئوفانس بیزانسی» میگوید که کاوس پسر کواذ و برادر بزرگ انوشه روان از زناشویی کواذ با دخترش «سامبیکه» بوجود آمده بود [133]. ولی «مارکوارت» نشان داده است که چنین امری از روزنِ زمان بندی تاریخی درست نیست. از سوی دیگر تبری گفته است کواذ را خواهرش، از زندان فراری داد [134]، ولی «پروکوپیوس بیزانسی» میگوید اینکار را همسر کواذ کرد [135]. و گذشتهنگاران نوین با سر هم کردن این گزارش ها میگویند «کواذ را خواهرش فراری داد، که همسرش بود! [136].
«زناشویی با محارم» بسیار اندک ولی در همه جا روی داده است
نمی توان انکار کرد که زناشویی کامبیز با خواهرانش روی داده، اگر چه در ناسازگاری با قانون کشور ایران بوده است. باز نمیتوان انکار کرد که برخی از نَسک های (کتاب های) زرتشتی در پایان دوران ساسانی چنین زناشویی هایی را پذیرفته بودند، باآنکه سفارش های آنها در ناهنجاری با رسم همبودگاه ایران بوده است. به سُخن دیگر، «همسرگُزینی با محارم» به شیوه-یِ بسیار مرزین (محدود) در تاریخ ایران روی داده است، ولی تاریخ ایران بسیاری از چیزهای دیگر را هم دیده است که نه پیوندی به قانون های ایران داشته است و نه بستگی با ارزش های شناخته شُده و پذیرفته شُده-ی دین زرتشتی. چنانکه نشان خواهیم داد برخی از این زناشویی ها بر برپایه-ی برداشتِ نادُرُست از چند واژه-ی بُنیادین و دادیک (حقوقی) پیشآمده اند، و در این موردها گاهی خودخواهی ها و بی پروایی هایِ فرمانروایان در برابر ارزش های شناخته شُده و پَسندیده در همبودگاه، کارساز بوده است. نمونه ای از این کارها زناشویی «موزای رومی» با پسر کوچکش فرهادک است که در خردسالیِ او انجام شد؛ «موزا»، کنیزی رومی بود، که به هوس تاج و تختِ فرهادِ چهارم افتاد و شوهر خود را کشت. و با این بهانه این که اکنون پادشاهی اَپَرماند (میراث) پسرش است، «موزا» تخت و تاج او را گرفت، و برای این که پسرش را در چنگ خود نگه دارد با او پیوند زناشویی بست [137]. آیا این پیوندِ سیاسی کاری به قانون وآیین ایرانی داشت؟ کمی پس از این رویداد، امپراتور روم «کلودیوس یکم» شبی را در بستر خواهرزاده خود به سر برد. و فردایِ آن روز «کلودیوس» مِهَستان (مجلس) سنای روم را ناگُزیز کرد که زناشویی آن دو را داتی (قانونی) کُند![138]. از روی این یک نمونه هوسبازی می توان دید که امپراتوری روم میتوانست «زناشویی با محارم» را با یک فرمان رواگ دهد (رواج دهد).
در تاریخ یونان میخوانیم که خدای خدایان «زئوس» با خواهرش «هرا» زناشویی کرد [139]. و یا این که «اِلکی نوس» با خواهر [140]. و به روایتی با برادرزاده-یِ خود پیوند زناشویی بست [141]. و «دیومِدِس» با خاله-یِ خود همسری کرد [142]. در نُخستین اسفار تورات به موردهایِ پُرشماری از همسرگُزینی با محارم بر می خوریم بی آنکه کوچکترین اشاره ای به ناباب بودن آن شده باشد. برای نمونه در سفر آفرینش، سوایِ اشاره به جفت آمدنِ فرزندانِ آدم و حوا که مردمان زمین را پدیدار ساختند، میخوانیم که ابراهیم با ناخواهریش سارا زناشویی کرد (سوره ۲۰، آیه ۱۲)؛ نوح دختر برادر خود را به زنی گرفت (سوره ۲۹، آیه ۱۹ و بعد)، عمران با عمه اش زناشویی کرد، و موسی و هارون را یافت (سِفرِ خروج، سوره ۶، آیه ۲۰). تنها در دوره هایِ سپسین است که همسرگُزینی با محارم مرزین (محدود) میشود (لاویان، سوره ۱۸). و این مرزینی (محدودیت) همانند سَهمانُمَندی (محدودیت) مسیحی است. و اگرچه در اسلام نیز این گفتار به رسایی روشن است [143]. زناشویی با محارم در میانِ پاترمان (ملل) باستانی دیگر هم یافت میشود. در میان خاندان های شاهی مقدونیه و اپیروسی (بالکانی) نشانه های آن یافت شده است [144]. در میان مصریان باستان زناشویی خواهر با برادر رواگ داشت (رواج داشت) و تا دوره-ی مسیحیت ادامه یافت [145]. پادشاهان یونانی مصر به ویژه این گونه همسرگُزینی ها را وَرجاوند (مقدس) میشمُردند. در میان عیلامیان و نژادگان (نجبای) لیسیه (در نیمروز باختری آسیای کوچک) نیز چنین پیوندهایی روامند بود [146]. در میانرودان ( بین النهرین) در میان خانواده های بلند پایه-ی عرب پالمیر نیز چنین بود. (برای نمونه بر روی سکه های مالیخوس « مالک » دوم که ملکه گملیت «جمیله» را «خواهر» خود خوانده است). و کتیبه های یونانی از سده-یِ نخستین میلادی از شهر «دورا اروپوس» در سوریه نشان میدهند که آنجا نیز همسرگُزینی میان خواهر و برادر رواگ داشته است [147]. در میان بریتانیایی های باستان، زن کالایِ انباز (مشترک) میان مردان بود [148]. به گفته-ی «استرابن» و «ارمیا» زنا با محارم و با زن دیگران در میان «کلتهای» ایرلند گُسترده بود [149]. هتا «لوگائید» پادشاه ایرلند، مادر خود را به زنی گرفت [150]. در میان ایرلندی های باستان یکی از پادشاهانِ «لَینستِر» دو خواهر خود را به زنی داشت [151]. در میان «بالتهای» کهن زناشویی با محارم بیمرز بود [152]. و «لیتوانی های» باستان نیز میتوانستند با نامادری خود پیوند زناشویی ببندند (شرادر- نهرینگ).
بنا بر این، رسم «زناشویی با محارم» وابسته به یک تیره-ی ویژه نیست. همه جا نمونه هایی داشته است، ولی از گواهی هرودت بر می آید که در ایران باستان این رسم رواگ نبوده است (رایج نبوده است)، و کامبیز در ناسازگاری با آیین و قانون های کشور ایران، آنرا انجام داده است. پس از کامبیز نیز برخی از این رفتار پیروی کردند، ولی هیچکدام از این رفتارها هماهنگ با قانون نبوده است، و تنها بازده-ی خودکامگی بوده است و بس. برای این که کسی نگوید این دیدگاه شایمند (محتمل) نیست، یک نمونه-ی روشن از تاریخ روم خاوری می آورم. در سده هفتم میلادی، خسروپرویز امپراتوری روم خاوری را چنان شکست داد که نزدیک بود به زانو درآید. در آن هنگامه-ی سرنوشت ساز، «هرقل» قدرت را به دست گرفت و با کمک ارباب کلیسا فرمانِ جهاد در برابر ایرانیان داد و توانست ارتش ایران را پس از نبردهای سنگین درهم شکند. این «هرقل» از «وَرجاوَندترین (مقدسترین)» و «ارجُمَندترین» امپراتوران مسیحی بشُمار میرفت، و هرگاه از او سخن به میان میآید، دینداری و زاوری (خدمت) او به جهان مسیحیت نیز یادآوری میشود. ولی همین امپراتور «نجات دهنده جهان مسیحیت» و «بازگرداننده-ی چلیپ (صلیب) عیسی به اورشلیم»، یک همسرگُزینی ای کرد که جهان مسیحیت را به شگفتی واداشت. به گفته-ی «نیکه فوروس (Nikephoros)» کشیش بزرگ قسطنطنیه، که سَد و بیست سال پس از «هرقل» میزیست: امپراتور کاری نابهنجار کرد که در آیین رومی (مسیحی) ناروا است، زیرا با خواهرزاده-یِ خود «مارتینا» پیمان زناشویی بست؛ و «مارتینا» دختر خواهر خود او، «ماریا»، بود. «هرقل» از خواهر زاده اش دو پسر با نام های «فلاویوس» و «تئودوزیوس» بدست آورد. «نیکه فوروس» میگوید همه هتا هواداران «هرقل» بر او سخت خرده گرفتند و کشیش بُزرگ او را در نامه ای نکوهش کرد، ولی وی پروایی نکرد [153].
خودکامگان روزگار این چنین قانون ها و ارزش های شناخته شُده و پَسندیده را زیر پا می گذاشتند. از اینرو چنین بازیافتی (نتیجه گیری) نادُرُست است که رفتار این خودکامگان را همانند قانون و آیین آن مردمی بدانیم که برآنها فرمانروایی میکردند؛ از اینرو همسرگُزینی «کامبیز»، «کلودیوس» و «هرقل» و کسانی همانند آنها را باید رفتار نابهنجار دانست.

برداشت های نادُرُست که مایه-ی لغزش نویسندگان شُده است

باوجودِ این همه-یِ شاهد های نوشتاری که برای «همسرگُزینی با محارم» در ایران داریم، ولی نمونه های راستین، آن چنان مرزین (محدود) و اندک هَستند که باید برای این پنداربافی های نویسندگان، فرنود (دلیلی) پیدا کنیم. به سُخن دیگر، باید پی ببریم که چرا نویسندگان اینسان و به وفور چنین نسبتی به ایرانیان داده اند، در هالیکه شُمارِ راستینِ چنین پیوندهایی ناچیز بوده است. به دید ما سه فرنود (دلیل) برای چنین رَمژَک هایی (اشتباهاتی) وجود داشته است. یکی، گُسترش چنین زناشویی هایی در میانِ پاترمانِ (ملل) دیگر، که نسبت دادن این رسم به ایرانیان سبب میشُد این نوآیینی (بدعت) نابهنجار جلوه نَکُند. دوم، رویدادِ زناشویی کامبیز با خواهرانش، که نمونه و اُلگویی بدست نویسندگانِ بیگانه داده است تا آنها هر گردنفراز تاریخی را که بخواهند به چنین مَنِشی پیوند دهند، بدون اینکه رفتار او شگفتی ببار آورد. سوم، برداشت هایِ نادُرُستی که چهار واژه-ی دادیکی هَنجُمَنی (حقوقی و اجتمایی) پیش آورده است و این واژه ها دربرگیرنده-یِ «خویشاوند»، «دُختر»، «برادر» و «خواهر» هَستند که ما یک به یک آنها را مینَگیزیم (شرح میدهیم).
برای نَگیزشِ (توضیح) موردِ سوم باید پیشگفتاری در پیوند با دگرگون شدن برخی از واژه ها و زبانزدهایِ (اصطلاحات) شناخته شُده بیاوریم تا از راه سنجش با واژه-ی «خوئیتوک دس»، گوهر و چم (معنی) راستین آنر روشن کُنیم. راستی این است که یکی از دشواری های تاریخ باستان، تکیه-یِ پژوهندگان بر برگردانِ واژه به واژه-ی گُزاره ها و برداشتِ روامند (عادی) از واژه های کلیدی است، زیرا واژه ها نیز، همانند آدم ها، زاده میشوند و دگرگون میشوند، و با گُذشتِ زمان گروهی از آنان نیز میمیرند. با نگاهی به چم (معنی) راستین « دهگان (دهقان)»، اگر کسی امروز بداند که روزگاری این نام به خداوند و دارناکِ (مالک) روستا و یا هتا نژادگان (اشراف) فرهیخته داده میشده است، در بکاربُردن آن برای یک کشاورز ساده-ی امروزین و بی زمین و یا کارگر کشتزار، شک خواهد کرد [154]. همچنین اگر در یک نوشته-ی کُهن از هزاره-ی نُخست میلادی، نویسنده-ی آن، لشکری را «زره پوش» خوانده باشد، چم (معنی) آن با لشکر «زره پوشِ» امروزین بسیار ناسانی خواهد داشت. درگذشته های دور با زره و کلاهخود و سپر به جنگ می رفتند و امروز با تانک و توپ و موشک و نکاب (نقاب) ضد گاز. نمونه-یِ دیگر واژه-یِ «یزدان» است که همه-یِ ما پیش از هزار سال است که آنرا به جایِ «خدا» به کار میبریم، ولی اگر مته روی خشخاش بگذاریم می بینیم که چم (معنی) راستین آن «خدایان» است، زیرا جَم (جمع) ایزد با یَزَد میبوده است. باز هم دو نمونه می آوریم: از سده-ی یازدهم ترسایی (میلادی) به این سوی، اروپاییان با فرماندهی رهبران و سربازان فرانکی (فرانسوی) به خاور زمین تاختند و جنگهای چلیپی (صلیبی) را راه انداختند و این آشنایی از همان زمان سبب شُد که مردم خاور اروپاییان را «فرنگی» (فرانکی، فرانسوی) بخوانند و چون اروپا در باختر بود، کم کم «فرنگی» به چم (معنی) باختری شُد؛ و ما امروز هتا امریکاییان را هم فرنگی میخوانیم. یا این که چون در زمان هخامنشیان پادشاهانِ ایران از «پارس» برخاستند، دولت آنها را «پارسی» و سرتاسر کشور بسیار پهناور آنان را – که دربرگیرنده-ی مردمانِ گوناگون با زبان و فرهنگ های پُرشمار میشُد- «پارس» و به یونانی «پرسیا» خواندند، و دولتهای سپسین ایرانی نیز به همین نام پُرآوازه شُدند و کشور ایران در زبانهای سامی و باختری، «پارس» و «فُرس» و «پرشیا» و مانند آن خوانده شد که با داشتن ایالاتی چون خراسان و بلوچستان و قندهار و آذربایجان و کردستان و خوزستان، هرگز با چم (معنی) کشور ایران سازگاری نداشت. پس، اگر امروز کسی بگوید شاهنشاهی ساسانی یا پارسی دربرگیرنده-یِ سرزمین های خراسان، بلوچستان، قندهار، آذربایجان، کُردستان و خوزستان نیز بود، یک انیرانی که مرزهای امروز اُستان فارس را میشناسد گمان میکُند که اُستان فارس در دوران باستان بسیار گُسترده بوده است و آن سرزمین های دیگر همانند سمرقند و گنجه و تیسفون را هم دربر داشته است! چند نمونه-یِ دیگر هم بیاوریم و سپس برویم سر جُستار بُنیادین مان.
در میان بسیاری از پاترمان (ملتها) برده داری رواگ داشته است (رواج داشته است). در ایرانِ باستان کسی که از دیگری فرمانبرداری میکرد با او پیمان میبست و در بستن این پیمان نیاز بود که آنان دست به کمر همدیگر بزنند و سوگند بخورند. و گاهی یک فردِ بُلندپایه کمربندی به فردِ زیردست میداد. بدینسان فرد زیردست «کمر بسته» و یا «بندی» فرد بُلندپایه میشُد [155]. یونانیان و رومیان که چم (معنی) این پیمان را نمیدانستند، فرد زیردست را «بنده-ی» آن فردِ بُلندپایه خوانده اند و بدینسان برای ایرانیان باستان نیز یک سازمان بُزرگ برده داری دست و پا کردند! ولی راستی این است که در فرهنگ ایران، «بنده-ی» کسی بودن به چم (یعنی) «فرمانبرداری برپایه-یِ پیمان با کسی داشتن است». هنگامیکه داریوش در کتیبه بیستون «گَئوبرَوَ (گاوباره)» پدر زن خود را «بنده-ی من» میخواند [156] فردید (منظور) او این نیست که «گاوباره»، «برده-ی» اوست، وآنکه میخواهد پیوندِ و پیمانِ فرمانبرداری را میان آنها روشن کُند. همینگونه در زمان ما هنگامیکه کسی به کسی می گوید: «بنده-یِ شمایم» و یا «بنده به شما گفتم» و یا «این بنده را ببخشایید»، به هیچ وجه نمیخواهد بگوید که وی غلام و برده-ی آن دیگری است. این پُرسمان در زبانهای دیگر هم نمونه های فراوان دارد که دو مورد را یاد می کنیم. حسن صباح بنیانگذار اسمعیلیان ایران با خوراندن حشیش به هواداران خود، آن «بهشت» نوید داده شُده را در رویای آنان آشکار میساخت، و بدینسان آنها را وادار میکرد که برای رسیدن به «بهشت» به هر کاری دست بزنند. و او برخی از آنان را به کشتن مردان نامی ایران، مانند خواجه نظام الملک طوسی، برانگیزاند، چنان که این هواداران حشیشی در دستگاه الموت به حشیشیون نام آور شُدند. و نام «حشیشیون» با «آدم کش» همانند شُد. سپس تر این واژه به زبانهای باختر راه یافت و از آن جمله در زبان انگلیسی به «اَسَسین (assassin)» واگردانده شُد. امروز یک فرد «اسسین» به چم (معنی) «حشیش کش» و «بنگی» نیست، وآنکه به چم (معنی) آدم کُش است. برای نمونه-یِ دیگر، واژه-یِ «کوشک» را میآوریم که در زبانهای ایرانی به چم (معنی) کاخ بارودار و یا خانه-ی استوار با باغ و باغچه دار بوده است که نمونه-ی برجسته ای از خانه های نژادگان (نجبا) بشمار میرفته است، ولی همین واژه از راه تُرکی «کوسک» به اروپا رفته است و در زبان انگلیسی «کیوسک (kiosk)» شده است، که به چم (معنی) دکه-ی روزنامه فروشی یا تلفنخانه-ی کوچک در گُذرگاه ها شُده است. و جالب این که خود ما این چم (معنی) تازه را از اروپاییان گدایی کرده ایم!
این نمونه ها را برای این آوردیم تا نشان دهیم که ممکن است یک واژه در یک زبان یک چَم (معنی) دوپهلو و چند جانبه داشته باشد و ناهوشیاری در این زمینه بازده های بدی را ببار آورد. و برای نمونه این شایش (امکان) هست که ما در خوشامدگویی هایمان، خودمان را «برده-ی» دیگری بخوانیم و یا فلان آدمکُش را «حشیشی» بدانیم و یا فرنشین دولتی را «کیوسک دار» بنامیم، و اربابی را «برزگر» شماریم و یا بخواهیم ارتش امروز ایران را با همان زره و کلاهخود دوره-ی ساسانی برای پدافند از کشور بیاراییم و به جنگ زره پوش های دُشمن بفرستیم که خود را با توپ و تانک و موشک آراسته اند! بازیافتی (نتیجه ای) که از این جُستار می گیریم این است:
واژه-ی اوستایی «خوئیت ودثه» و برگرفتگانِ (مشتقات) پهلویِ آن در بُنیادش به چَم (معنی) «زناشویی با خویشان» بوده است؛ در همان اندازه ای که در ایران اسلامی هم امروز رایج و ستوده میشود، و هیچکس هم به خواب نمیبیند که زناشوییِ پسرعمو و دخترعمو و دخترخاله و پسرخاله و دخترعمه و پسردایی و دختردایی و پسرعمه در میان مسلمانان را «زناشوییی با محارم» بشُمارد. از سویِ دیگر هیچکس هم شَرمی ندارد که پسرعمو و دختردایی یا پسرخالۀ خود را «خویشاوندان نزدیک» بخواند و با آنها زناشویی کُند. پس هتا برداشتِ «زناشویی با خویشاوندان نزدیک» هم چم (معنی) «زناشویی با محارم» را ندارد. از سوی دیگر هر ایرانی میداند که در خوشامدگویی ها رسم است که مردم همدیگر را عموزاده و دایی زاده و عمه زاده مینامند، بدون این که هیچ پیوندِ خانوادگی میانِ آنان باشد. خودِ من در کوچکی میدانستم که دو پسر عموی راستین بیشتر ندارم، ولی در کوچه-یِ ما دستکم بیست نفر بودند که مرا «آمزا» (عموزاده) مینامیدند، و من خودم چندین «خواهر» و «برادر» دارم که پیوند خویشاوندی ما در این اندازه است که من از پستان مادر خدا بیامرز آنان شیر خورده ام که در خانه-یِ ما بزرگ شده بود. بچه های این افراد مرا دایی و عمو مینامند و هیچکس هم این نهاده (موضوع) را ناشایست نمیداند.
اکنون با این پیشگفتار خواننده را با چهار واژه-یِ دگرگون شده آشنا میکنم. در ایران باستان به خانواده هایِ خویشاوندی که یک دودمان را میساختند، ویث / ویس میگفتند، و به برترین جوانان و دلاورانِ دودمان پاژنام (لقب) «ویس پوهر» میدادند، به چم (یعنی) «پسران دودمان» که آرامی آن «بَربیتا» میشود. پس از آن که دودمان هایی از ایرانیان به پادشاهی رسیدند پاژنام (لقب) «ویس پوهر» ویژه-یِ شاهزادگان رَده-ی نخست شد و «پُسی ویسپوهر» به چم (یعنی) «شهزاده-ی پسر» پاژنام جانشین پادشاه گشت [157]. اکنون اگر کسی بخواهد همگی این گامه های (مرحله های) تاریخی را ندیده بگیرد، باید چم (معنی) «ویسپوهر» این دوره های تاریخی را هم به جای «شاهزاده» به «پسر قبیله» ترجمه کُند! (برای نمونه در کتیبه های آغاز دوره ساسانی، ویسپوهران همواره آن بخش از هموندان خاندانِ پادشاهی بودند که فرمانروای یک جایی بودند). از سوی دیگر، هرگاه به یک انیرانی (خارجی) میگفتند در میان خاندان شاهی یک «ویسپوهری» با یک «ویس دختی» زناشویی کرد، آن انیرانی که از دگرگونی این واژه آگاهی نداشت، خیلی آسان میتوانست زناشویی میان یک برادر و خواهر را پیش خود بانگارد و سپس این برداشت نادُرُست را گزارش کرده و شنونده و خواننده اش را به گمراهی کشد.
پاژنام (لقب) دیگری که بسیار اهمیت دارد «خویشان نزدیک» است که گاهی یونانیان برای پادشاهانِ ایران آورده اند و به فراخور جایگاه میتوان آنرا نیز به چم (معنی) «خانواده-ی بُنیادین» گرفت، و هم به چم (معنی) «تیره و خویشان» و هم به چم «ایل و تبار». برای نمونه هنگامیکه «دیودوروس صقلیه ای» (کتاب هفدهم، فصل ۲۰، بند۲) مینویسد که «یک گروه از خویشاوندان نزدیک شاه، نخبه-یِ اسپواران (سوار نظام) را میساختد و در نبرد اربلا، شُمارشان ده هزار تن بود»، روشن است که فردید (منظور) او در اینجا، «ایل و تبار» است. هنگامیکه یک جا میخوانیم که شاه با مادر و همسر و دو برادر خود بر سر سفره می نشست، (پلوتارک، اردشیر، بند پنجم، فقره ۵) ولی در جایی دیگر از گُذشتهنگار دیگر می شنویم که همین اردشیر دوم، «آنتیموس یونانی» را «بر سفره خویشاوندان» نشاند [158]، نمیتوانیم نتیجه بگیریم که «آنتیموس» هم جزو بستگان نزدیک اردشیر بوده، وآنکه در اینجا باید اندازه-ی خوشامدگویی (تعارف) را درنگریم. از اینرو بارها می خوانیم که از «پدر و مادر شاه» با همان واژه ای یاد میشود که هدف نام بُردن از «خویشان نزدیک» است. و اگر در اینجا هوشیاری نشان دهیم، پی میبریم که هنگامیکه یک گُذشتهنگاری گُزارش کرده است: «فلان پادشاه با دختر خود زناشویی کرد.» گوهر پیام او به خوبی می توانسته است چیزی در اندازه-ی این بوده باشد که: «فلان پادشاه با فلانی که از بستگان نزدیکش بود و در خانه-یِ او بزرگ شده بود زناشویی کرد».
واژه سوم که می خواهیم بنَگیزیم (تعریف کنیم) واژه-یِ «دُختر» است که بُنیاد آن به «دُخثری» بر میگردد که از آن در پارسی باستان «دُخسی» (و در عیلامی دوکشیش) آمده است و در پهلویِ کتیبه ای «دُخش» شده است و در پهلوی مانوی هم «دخش». و در ارمنی «دُشخُی» و در فارسی «دُخت / دُختر»، و همه جا چم (معنی) «شاهزاده خانم» داشته است [159]. و سپس تر به چم های (معنی های) دیگر، از جمله فرزند مادینه برگردانده شُده است (بسنجید با دوشیزه). ولی چم بُنیادین (مفهوم اصلی) آن هنوز در واژه ما مانده است. برای نمونه هنگامیکه «ایران دخت» یا «اعظم دخت» و یا هتا «دُخی» میگوییم، فردید مان (مقصودمان) «شاهزاده خانم ایران» و یا «بانوی بزرگ» و یا «شاهدخت» است نه «دختر ایران» و یا «دختر بزرگ» و یا «دختر». همین چم (معنیِ) «بانو» و «شاهزاده خانم» است، که پاژنام (لقب) ایزد پاکدامنی و بارداری و آبها در ایران باستان بوده است؛ به چم (یعنی) اینکه «اردویسور آناهیت» نیز «دختر» بوده است که نام او را در بسیاری از ساختمان های کُهن (پل دختر، قلعه دختر…) مییابیم. نام «بانو» سپس تر در زبان تُرکی و مغولی « بی بی» و « خاتون» شُده است، برای نمونه در بی بی شهربانو یا پُل خاتون. به هر روی «دختر» تنها یکی از چم های (معنی های) مرسوم آن واژه بوده است. از اینرو، به هیچ روی نمیتوان چم (معنی) چنین گزارشی را که میگوید: «داریوش سوم با دختر خود زناشویی کرد»، واژه به واژه گرفت، وآنکه با شایمندی (احتمال) فراوان گوهر این پیام چنین بوده است: داریوش سوم با «شاهزاده خانم فلانی» زناشویی کرد. از همه دلچسب تر واژه-یِ یونانی «اَدِلفِه» است که در دوره-یِ یونانگرایی رسم شده است و سلوکیان و اشکانیان در نوشته هایِ رسمی شان، «همسر» خود را با هدف خوشامدگویی (تعارف) «همسر و خواهر» (ادلفه) میخوانده اند [160]. به سُخن دیگر، در این دوره ها پاژنام (لقب) شهبانوی کشور «ادلفه» بوده است که «همسر و خواهر» شاه معنی می داده است، و این مورد از نمونه های فراوانی که داریم بسیار آشکار است. پُرآوازه ترین نمونه-یِ آن کتیبه های «آنتیوخوس» سوم سلوکی و زن او «لائودیسه» است. هر کسی اندکی با تاریخ آشنا باشد، میداند که «لائودیسه» همسر «آنتیوخوس» سوم دختر پادشاه ایرانی، مهرداد یکم، و زادۀ پنتوس (در جنوب دریای سیاه) بود و هیچ پیوند نزدیکی، این زن را با «آنتیوخوس» سوم، که پسر «سلوکوس» دوم بود، نمیچسباند [161]. با اینهمه «آنتیوخوس» در کتیبه های خود این «لائودیسه» را «خواهر و همسر» خود خوانده است [162]. و «لائودیسه» هم در کتیبه ای «آنتیوخوس» را «برادر و همسر» خود نامیده است [163]. اینگونه نوشتارهای کتیبه ای چیزی بیش از خوشامدگویی (تعارف) نیست و تنها جنبه-ی تشریفاتی داشته است، به این چم (یعنی) در دربار سلوکییان شهبانو از فردات های (امتیازهای) دختر شاه و فردات های زن شاه برخوردار میشده است. با این پیشگفتار اکنون به یکی از نمونه های زناشویی برادر و خواهر اشاره می کنیم که در «ایادگار زریران» آمده است.
از مدتها پیش دریافته اند که داستانِ گشتاسپ در شاهنامه برپایه-یِ یک داستان پهلوانی از پَهَلویِ اشکانی است [164]. همچنانکه بالاتر دیدیم در «ایادگار زریران»، از زن گشتاسپ به نام «همسر و خواهر» او نام برده شده است (بالاتر، این گفتار در گشتاسپ نامه دقیقی خاموش مانده است!) این نهش (وضع) با توجه به اشکانی بودن زمان سُرودن «ایادگار زریران» بسیار فهمیدنی است، چه در آن زمان زبانزدها (اصطلاح ها) و واژگانِ یونانی رایج بوده و واژه-ی یونانی «خواهر و همسر» برای «شهبانو» رواج داشته است، بدون این که شهبانویِ یک پادشاه خواهر یا همسر او نیز بوده باشد. ولی سپس که این واژه فراموش شده است؛ در اینجا چم (معنی) یک واژه-ی بسیار مهم از یک نَسک (کتاب) کمابیش دینی در میان کسانیکه داوش (ادعای) فرهیختگی و پُشتیبانی از آیین دینی میکُنند رایج گشته است؛ ولی آنها بدون اینکه بدانند که چم (معنی) بُنیادین واژه-یِ شهبانو دگرگون شده است، از این واژه همان برداشتِ نمادین خواهر بودنِ همسر را میهوشند (میفهمند). برای این است که در اوستا از خواهر و برادر بودنِ «گشتاسپ» و« هئوتسا» یاد نشده است، ولی از دوره-یِ اشکانی به به این سوی این گفتاور پیشکشیده شده است [165].
برای اینکه بدانیم چگونه امکان دارد که بکارگیری یک زبان زد (اصطلاح) یا واژه به برداشتِ نادُرُست بینجامد، یک نمونه-ی دیگر میآوریم و این جُستار را به پایان میبریم: از همان زمان اشکانیان در میان دبیران رسم شد که در نامه های فرمانروایان پاژنام (لقب) «برادر» را برای گیرنده-یِ نامه برگُزینند؛ به این چم (یعنی) که پادشاهی، پادشاهی دیگر را «برادر» مینامید [و این خوشامدگویی ها (تعارف ها) در زمان ساسانیان رسمی شُد و شاهان ساسانی و فرمانروایان رومی یکدیگر را « برادر» مینامیدند، و هتا زنان آنان نیز یکدیگر را « خواهر» می خواندند] [166]. و یا پادشاه «کمسالتری» را «فرزند» مینامیدند و یا فرمانروای «کهنسالتری» را «پدر» میگفتند. پُرآوازه تر از همه موردها، آن است که «والرشک» پادشاه ایرانی ارمنستان (به چم تیرداد اشکانی)، در نامه ای به برادر خود «بلاش» یکم پادشاه اشکانی، خود را «برادر و پسر» او میخواند، اگرچه وی پسر بلاش نبوده است [167]. به همین فرنود (دلیل) است که خسروپرویز در نامه ای که به «موریس (Maurice)» امپراتور روم نوشت و از او درخواست یاری و سپاه کرد، خود را «فرمانبردار و پسر» موریس خواند [168]. و «ژوستینیان» (Justinian) امپراتور روم در نامه اش به خسرو انوشیروان او را «پدر» خود شمرد (مالالا، به نقل از وی در شهبازی، همان مقاله). این گونه خوشامدگویی ها (تعارف ها) اگر جدی گرفته شوند چم (معنی) بسیار گمراه کننده ای ببار خواهند آورد. جالب اینجاست که خود خسرو انوشیروان در نامه ای امپراتور ژوستینیان را « برادر ما » خواند! [169] ولی این خوشامدگویی ها چیز دیگری نیستند جز همان که امروز یک مرد ارجُمَند و سالخورده ای یک دختری را با پاژنام (لقب) «دخترم» و یا «خواهرم» بخواند (صدا کُند)، بدون آن که پیوندی میان آنان باشد. اکنون اگر کسی از این خوانش (صدا کردن) برداشت جدی کند، او همان کاری را کرده است که گُذشتهنگاران با ایرانیان زرتشتی کرده اند. این گذشتهنگاران نیز نه تنها زرتشتیان را بدنام به زناشویی با دختر خوانده ها و پذیرفته شدگان در خانواده شان کرده اند، وآنکه زناشویی با هر کسی را که آنها بگونه ای با آهنگِ خوشامدگویی، پدر و دختر و برادر و خواهر و جز آن خوانده اند، زناشویی با محارم خوانده اند. پس، از این جُستار چنین نتیجه می گیریم که تنها با پُشتگرمی به واژه-ی «خوئیتوک دس» در چند نَسک (کتاب) زرتشتی که درپایان دوران ساسانی نگاشته شده اند، و تنها با تکیه به گواهی های ناشی از برداشت های نادرست، نمیتوان پذیرفت که زناشویی در میان محارم در ایران باستان روا بوده است. و اگر دو چند موردی هم پیش آمده باشد، تنها ناشی از خودکامگی و شکستن قانون های کشور ایران بوده است و بس.
نویسنده : دکتر علیرضا شاهپور شهبازی
ویرایش: خشایار رُخسانی

یاداشت ها

[1] رک. چاپ ۱۷۱۰،اشتراسبورگ، ص ۱۵۸-۱۵۷، ۴۹۱
[2] تاریخ ادیان ایرانی، زیر فصل ازدواج
[3] رک. کتاب زند- اوستا، ج۳، فهرست، زیر واژه خوئیت ودثه
[4] کتاب روایات مقدس و مکاشفات دینی بلخیان قدیم، مادها، پارسیان و جز آن
[5] دین و سنن ایرانیان، صفحات ۱۱۰ تا ۱۱۳؛ اشپیگل، باستان شناسی ایران، ج۳، ص۶۷۸ و بعد
[6] تمدن ایرانیان شرقی باستان، ص۲۴۵ و بعد
[7] ارداویراف پسری یگانه بوده است با هفت خواهر و از پارسامردان ( قدیسان) زرتشتی به شمار میرفته ولی وجود تاریخی او ثابت نشده است. درباره او پائین تر سخن خواهیم راند، رک. پانوشت
[8] موزئون، ج۲، چاپ ۱۸۸۳، ص۳۶۶ و بعد
[9] چند کلمه درباره حماسه ایرانی ویس و رامین، نقل اینوسترانتسف از وی، تحقیقاتی درباره ساسانیان، ص۱۹۳، یادداشت.
[10] ویس و رامین، ص ۴ تا ۴۲، البته خواننده می داند که ویرو نابرادری ویس است. نیز رک، پانوشت.
[11] به ویژه «دستور سنجانا» در هنگام ترجمه خود از دینکرد، ص۹۶٫ در همه جای دینکرد، واژه ها و نهادهای (موضوع های) وابسته به «خوئیتوک دس» را به گونه ای برگردانید که هرگز چم (معنی) همسرگُزینی با محارم از آن بر نمیآمد: رک، اعتراض نیبرگ، راهنمای پهلوی، ج۲، ص۲۲۴ که میگوید تنها پس از چاپ نگارک دار (مصور) دینکرد بود که این نهاده-ی روشن شُد.
[12] متون پهلوی، ج۲، ص۳۸۹ تا ۴۳۰
[13] به رغم تمام اعتراضاتی که به این مقاله شده است، هر گاه به دیده انصاف بنگریم می بینیم که هدف «وست» هرگز متهم کردن ایرانیان نبوده است و بر خلاف عده ای دیگر از غربیان و حتی شرقیان که از بستن اتهام ابایی ندارند و از خوار کردن اجداد خود لذت می برند، «وست» ذره ای از حقیقت جویی غافل نمانده است.
[14] رسم موهوم زناشویی با محارم در ایران باستان، بمبئی،۱۸۸۸
[15] زناشویی در ایران باستان، بمبئی، ۱۹۶۵٫ اشکال بزرگ این اثر و نوشته های مشابه آن بی دقتی در ارجاعات و پیش آوردن تعبیرات موهوم و انکار نص صریح آیات و اسناد و روایات است، و کسی نمی تواند آنها را جدی گیرد و فقط به صرف این که دشمنان ایرانیان بدانان چنین اتهاماتی زده اند، شواهد را نادیده بگیرد و یا متون را به دلخواه خود تعبیر کند.
[16] هوبشمان، در باب ازدواج با اقارب در میان ایرانیان، مجله شرق شناسی آلمان، دوره ۴۳، سال ۱۸۸۹، ص۳۰۸ تا ۳۱۳- دارمستتر، به ویژه در ترجمه زند اوستا، ج۱، ص۱۲۶ تا ۱۳۴- کوهن، در یادداشتی بر مقاله هوبشمان، همان مجله، ص۶۱۸- کازارتلی، شواهد شرقی درباره خوئیتوک دس، مجله اسناد بابلی و شرقی، دوره چهارم، سال ۱۸۹۰، ص۹۷ و بعد- کازارتلی، فلسفه دین مزدایی در زمان ساسانیان، ص۱۵۶ تا ۱۶۰- یوستی، تاریخ ایران در اساس فقه اللغه ایرانی،ج۲، ص۶۸۲- اینوسترانتسف، تحقیقاتی درباره ساسانیان، ص۱۲۳ و بعد- بارتولومه، لغتنامه ایران کهن، ستون ۱۸۶۰- بارتولومه، زن در حقوق ساسانی، ترجمه، ص۳۲ و ۳۳- کریستن سن، ایران در زمانساسانیان، فرانسوی ۳۲۳، ترجمه ص ۴۸ تا ۳۴۷- کینگز میل، ازدواج و تدفین در میان پارسیان کهن، مجله آثنیئوم، سال ۱۹۰۲، ص ۹۶ و بعد- گرای، ازدواج در ایران رسم زناشویی با محارم، دائره المعارف هیستینگز، جلد هشتم، ۱۹۱۵، ص ۴۵۶ تا ۴۵۹- کرنمان، ازدواج با خواهر در جهان قدیم، ص ۱۷ تا ۲۷٫ در اینجا باید تذکر دهیم که مراجع و سخنان مورخان قدیم یونانی و رومی را کارل کلمنت در کتاب زیر گرد آوری کرده است:
carl clement,fontes historiae religionis persicae,Bonn,1920 )
[17] در کتاب خانواده ایرانی در دوران پیش از اسلام، فرانسوی ص ۱۱۷ و بعد، ترجمه، ۱۱۸ تا ۱۴۳
[18] مخصوصا در مقالاتی که در مجله مهر بر ضد عقاید جمشید سروشیان نوشت و نیز در کتاب تاریخ اجتماعی ایران،ج۱، تهران، ۱۳۴۲، ص۳۵ تا ۴۲ تکرار کرد بدون آن که مآخذ اصلی خود را یاد کند.
[19] از میان نوشتارهایی که شایسته بیان کردن هَستند، یکی نوشته «فرای» است به نام زنای با محارم زرتشتی. دیگری نوشتاری است از «کلیما»، درباره-ی دشواری رسم زناشویی در ایران باستان، سومی نوشتار بسیار جالب «اسپونر» است: خویشاوندی و ازدواج ایرانی. و دیگر نوشتاری است پر از جُستارهای وابسته و ناوابسته از «بوچی». و نوشتار حقوق خانواده از منصور شکی در دانشنامه ایرانی،ج۹، ص۱۸۴ تا ۱۸۹.
[20] به نقل از وی در آثنه، کتاب پنجم، بند ۶۳
[21] به نقل از وی در کتاب کلِمِنت اسکندرانی، استرومتا، کتاب سوم، فصل ۱۱، فقره ۱.
[22] به نقل ترتولیان از وی در اَپولوگیا، فصل ۹، کلمنت، ص۶۹ تا ۷۰٫ هیچ یک از نوشته های کتزیاس در دست نیست و فقط تکه هایی از آنها را- آن هم به صورت اختیارات- می شناسیم، که همه آنها را فیلیکس یاکوبی به نحو بسیار شایسته ای گرد آوری و ارزیابی کرده است. رک. یاکوبی، قطعات پراکنده مورخان یونان، حلقه سوم، جلد c، ص۴۱۶ تا ۵۱۷.
[23] به نقل دیوژن لائرتی از وی در کتاب زندگانی فیلسوفان، ج۱، بند۷.
[24] اشعار، قطعه ۹۰، به نقل فُکس-پِمبرتن، ص۲۹
[25] جغرافیا، کتاب پانزدهم، فصل ۲۰، بند ۷۳۴٫ کمی پیشتر از این در ۷۳۳ ، استرابو تاکید کرده بود که این گونه مطالب را وی خود به شخصه نمی داند بلکه مورخان دیگر گفته اند و این سخن به خوبی نشان می دهد که چگونه چیزی که نویسنده ای باب می کرده است، به تکرار دیگران به صورت نص تاریخی در می آمده است.
[26] در کتاب De Specialibus Legibus ، فصل سوم، بند ۱۳.
[27] در تاریخ اسکندر، کتاب هشتم، بند۲، فقره۱۹
[28] اندر فر اسکندر بزرگ، اخلاقیات: ج۱، فصل۵، بندc328.
[29] زندگانی اردشیر، بند ۲۳، ظاهرا از روی تاریخ کتزیاس.
[30] در کتاب Pyrrhonis Hypotyposes، فصل سوم، بند ۲۰۵، به نقل از فُکس- پمبرتن، ص۷۶). لوکیان ۱۲۰ تا ۱۸۰ م و بطلمیوس حدود ۱۰۰ تا ۱۷۸ م هم از روا بودن ازدواج با محارم سخن رانده اند (لوکیان، فرزالیا، Pharsalia، ج۸، بند ۴۸؛ بطلمیوس، رسایل چهارگانه، Tetrabiblon، ج۲، ص۱۷، به نقل از فکس- پمبرتن، ص۶۲.
[31] اکتاویوس، بند ۳۱٫ کلمنت، ص۷ تا ۵۶.
[32] خطابه ای به یونانیان، ج۱، ص۲۸.
[33] به نقل فکس- پمبرتن، ص۷۲ و ۷۳.
[34] به نقل یوزی بیوس از وی. رک، کلمنت، ص۶۹.
[35] زندگی فیلسوفان، ترجمه هیکز، ج۱، ص۹
[36] رد بر کلسوس، ج۵، فصل۲۷، بند ۵۹۷؛ ج۶، فصل ۸۰، بند ۶۹۳
[37] در Recognitions، ج۹، فصل ۲۰ و ۲۱٫ به نقل فکس- پمبرتن، ص۹۱.
[38] نامه ها، ۲۵۸٫ به نقل کلمنت، ص۸۶ از آن.
[39] رساله مجعول منسوب به سٍث، Liber apocryphus nomine Seth، ستون۶۳۸٫ به نقل فکس- پمبرتن، ص۹۸.
[40] رد بر ژوینیان، Adversus Jouinianus، کتاب دوم، بند۷٫ به نقل کلمنت، ص۸۸.
[41] مواعظ، ج۹، ص۳۳٫ به نقل فکس- پمبرتن، ص۱۰۴.
[42] رک. ع. شاپور شهبازی، خلاصه ای از خداینامه در یک روایت یونانی، سخنواره: مجموعه مقالات به یاد دکتر پرویز ناتل خانلری..
[43] آگاثیاس، تاریخ، کتاب دوم، بند ۲۴
[44] اختیارات، Bibliotheca، فصل۷۲، بند ۵۴
[45]
)Elishe,History of Vardan and the Armenian War,tr.R.w.Thomson,London,1982,pp.103-104(.
[46] طبع زاخائو در قانون نامه های سریانی، ج۳، ص۱ تا ۲۰۱، به ویژه ص۳۳ و بعد،۹۷.
[47] طبع زاخائو، همانجا، ص۲۵۵ تا ۲۸۵ به ویژه ص ۲۶۱، ۲۶۵ و بعد.
[48] کتاب انجمنهای دینی، Dus Buch der Synhados، طبع براون، ص۹۳ و بعد؛ بیدیان، Bedijan، تاریخ مارجبلها، ص ۲۰۶ و بعد از آن و ص ۲۵۴ و ص ۲۸۲؛ زاخائو، همانجا، ص۲۲ تا ۲۷، ۳۱ تا ۳۵، ۳۶۵ تا ۳۶۸.
[49] براون، همانجا، ص۱۳۱.
[50] رشید یاسمی، یادداشت بر ترجمه ایران در زمان ساسانیان، ص ۳۴۹: وجه دوم
[51] همانجا و نیز ناصرالدین شاه حسینی، ترجمه زن در حقوق ساسانی از بارتولومه، ص ز و ص ژ.
[52] بارتولومه، لغت نامه ایران کهن، ستون ۱۸۶۰؛ نیبرگ، راهنمای پهلوی، ج۲، ص۲۲۴؛ وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۰.
[53] وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۰ و ۳۹۱.
[54] بویس، دین زرتشتی، ص۲۰، ۳۲ و ۳۳، ۶۲ و ۶۳، ۸۸ با مراجع. البته لازم به ذکر است مورد یاد شده هنوز اثبات نشده.
[55] وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۱
[56] وندیداد: در بُنیادش وی دیو دات است به چم (یعنی) قانون پاد دیوان: واژه-ی وندیداد رَندیش (تلفظ) نادرست این نام است.
[57] به نقل از وست، همان منبع، ص۳۹۲ تا ۳۹۴٫ در مورد توضیحات اضافی، رک. همانجا، ص۳۹۲، یادداشت ۳
[58] وست، متون پهلوی، ص۳۹۳ و ۳۹۴.
[59] لازم به توضیح است که در دینکرد، جایی که خلاصه نسکها را دارد از چنین نسکی هیچ نشانی نیست.
[60] وست، متون پهلوی، ص۳۹۴.
[61] از ترجمه بَک، کتیبه های دولتی ساسانی، ص۴۳۳.
[62] وست، متن های پهلوی، ص ۳۹۴ و بعد.
[63] متون پهلوی، ص ۳۹۵٫ خلاصه این نسک در دینکرد هشتم، فصل سوم، بند ۱ آمده است: وست، متون پهلوی، ج۴، ص۱۲، و خلاصه بسیار مفصلی از آن در دینکرد نهم، فصل ۲۴ تا ۴۶ آمده است- وست، همان منبع، ص۲۲۶ تا ۳۰۳- و مطلب مذکور در فرگرد هیجدهم- همان منبع، ص۲۸۴ و بعد- یافت می شود.
[64] وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۶.
[65] وست متون پهلوی، ص۳۹۷.
[66] متون پهلوی، ج۴، ص۳۸۲.
[67] متن پهلوی و ترجمه های پُرشُمار از ارداویرافنامه در دویست سال گذشته بارها چاپ شده است. جُستارهای بُنیادین آن را «وست» در متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۷ و ۳۹۸ آورد و این نهاده-ی (موضوع) جالب را هم افزود: مگر این رفتار بیشتر از رفتار آن زن در آن داستان شگفت آور تر است که پشت سر هم با هفت برادر زناشویی کرد و در انجیل مارک- دوازده، آیات ۲۰ تا ۲۲- و لوقا- بیست، آیات ۲۹ تا ۳۲- از آن یاد کرده اند؟ به هر روی داستان معراج ارداویراف از رایجترین و پذیرفته ترین داستان های زرتشتی است و به زبانهای بسیاری ترجمه و دستکم چهار بار به پارسی برگردانیده شده است. برگردان کُهن آن به سروده هم موجود است که «دستور کیخسرو جاماسپجی جاماسپ آسا» در بمبئی به همراه متن پهلوی و ترجمه گجراتی در ۱۹۰۲ چاپ کرد. اما در این ترجمه از خوئیتوک دس به معنی زناشویی با اقوام یاد شده است.
[68] وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۸ و بعد.
[69] وست متون پهلوی ، ص۳۹۹.
[70] وست متون پهلوی، ص۴۱۰ و بعد.
[71] وست متون پهلوی، ص۴۱۱
[72] همان منبع، ص۴۱۱ و ۴۱۲
[73] همان منبع، ص۴۱۲ و بعد
[74] «وست»، متون پهلوی، ج۲، ص۴۱۴٫ تفصیل آن را بعد خواهیم دید.
[75] طبع تاوادیا، ص۱۱۳- فصل هشتم، بند ۱۸-.
[76] فصل ۲۳، بند ۱۳- وست، متون پهلوی، پنجم، ص۱۶۶
[77] رک. وست، متون پهلوی، ج۲، ص۴۱۴، برای مراجع.
[78] به نقل از وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۹ تا ۴۱۰
[79] بسنجید با یادداشت «وست»، همان منبع، ص۳۹۹، حاشیه ۴، و توضیح نیبرگ، راهنمای پهلوی، ج۲، ص۲۴۴.
[80] برای نمونه ترجمه دمناس، de Menasce، در کتاب سوم دینکرد، ص۸۵ و بعد. سعید نفیسی- منبع یاد شده در پانوشت ۱۹- هم این فصل را بگونه-ی گلچین و مخدوش آورده است.
[81] بخش یکم، فصل ۴۴، سطرهای ۸ تا ۱۲) (ترجمه پریخانیان، ص۱۱۹؛ شکی، زناشویی ساسانی، ص ۳۳۵ و ۳۳۶.
[82] همانجا، سطرهای ۱۳ تا ۱۶) (زناشویی ساسانی، ص۳۳۶.
[83] پرسش ۲۲- اصفهانی، ص ۱۵۵ تا ۱۵۸.
[84] پرسش ۲۸- اصفهانی، ص۱۹۳ تا ۱۹۶.
[85] پرسش ۳۰- اصفهانی، ص۲۰۳ تا ۲۰۶.
[86] بسنجید با داوری وست، متون پهلوی، ج۲، ص۴۱۰.
[87] همان منبع (متون پهلوی)، ص۴۱۴ و بعد.
[88] وست، متون پهلوی، ج۲، ص۴۱۷.
[89] همان منبع (وست، متون پهلوی)، ص۴۱۷ تا ۴۲۶٫ باز اینجا هم گواه اعتراض مردم به فتوایی ناپذیرفتنی هستیم.
[90] این داوری وست است: همان منبع، ص۴۱۹ و بعد، و ص۴۲۷ و بعد.
[91] همان منبع (وست متون پهلوی)، ص۴۲۷ تا ۴۳۰.
[92] (همان منبع (وست، متون پهلوی)، ص ۳۹۱.
[93] بویس، تاریخ دین زرتشتی، ج۲، ص۲۷۵، با مراجع
[94] همان منبع (بویس، تاریخ دین زرتشتی)، ج۱، ص۲۸۵.
[95] گشتاسپ می گوید، هوتس، که مرا خواهر و زن است. یادگار زریران، تدوین و ترجمه بیژن غیبی، بیلفلد آلمان، ۱۹۹۹ ص ۲۲
[96] شاهنامه، ج۶، ص۳۵۱ تا ۳۵۵- چاپ مطلق، ج۵، ص۴۸۳ تا ۴۸۸-.
[97] شاهنامه، ج۶، ص۱۲۰، بیت ۷۹۴ و ۷۹۵- چاپ مطلق، ج۵ ، ص۱۵۰، بیت ۸۰۰ و ۸۰۱- گشتاسپ پس از بازگشتن از رزم ارجاسپ به فیروزی
[98] شاهنامه، ج۳، ص۱۴ و بعد. چاپ مطلق، ج۲، ص۲۱۱ و بعد.
[99] شهبازی، کورش بزرگ، ص۳۲۵، یادداشت ۱۹.
[100] هرودت، تاریخ، ج۷، بند ۲۲۴.
[101] کتزیاس، پرسیکا، گزیده ۱۵- الف. یاکوبی، ص ۴۹۶)
[102] زندگانی اردشیر، بند ۲۷.
[103] کتزیاس، پرسیکا، گزیده ۵۵٫ یاکوبی ص۴۷۱.
[104] پلوتارخ، زندگانی اردشیر، بند ۲۶.
[105] همگی بُنمایه ها درباره او را در کتاب برو، Berve، زیر شماره ۷۲۱ خواهید یافت
[106] بعضی از مورخان حتی خود داریوش را هم زاده ازدواج خواهر و برادر می دانند: برو، شماره ۷۱۱
[107] کنتوس کرتیوس، تاریخ اسکندر، ج۸، فصل ۲، بند ۱۹.
[108] منابع در باب موزا در کتاب کاراس- کلاپرُت، ص ۱۵.
[109] ساکز- هونگر، ص۵۰۷
[110] مینز، طومار اشکانی از اورامان کردستان، ص۲۸ و ۳۱
[111] همچنین ماری لوئیز شومان در نوشتاری در باب چند زن نامبرده شده در کتیبه سه زبانی شاپور یکم بر کعبه زرتشت، و هینتس، در کتاب یافته ها و پژوهشهایی از ایران کهن، ص ۱۲۴ و بعد.
[112] رک. آدر اناهید، به قلم فیلیپ ژینو در دانشنامه ایرانی، ج۱، ص۴۷۲.
[113] طبری، تاریخ، ج۱، ص۹۹۸: و کانت لبهرام اخت یقال لها کردیه من اتم النساء و اکملهن و کان تزوجها…
[114] شاهنامه، چاپ مسکو، هشتم، ص۳۶۹
[115] شاهنامه، چاپ مسکو، هشتم، ص ۴۰۷ تا ۴۱۳
[116] شاهنامه، چاپ مسکو،، نهم، ص ۶۳ تا ۶۵
[117] نولدکه، تاریخ طبری، ص۲۸۲ یادداشت ۱، به نقل از تاریخ ابن بطریق
[118] به دل با برادر چو بیگانه شد: شاهنامه، هشتم، ص ۴۱۷، بیت ۱۶۷۶
[119] هُفمان، ص۹۵.
[120] (هُفمان، ص ۵۰.
[121] مارکوارت، ایرانشهر، ص۱۳۰، یادداشت۶ . نیز کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص۳۷۷ و بعد؛ بسنجید با پایینتر.
[122] هرودت، تاریخ، کتاب سوم، بند۳۱ و بعد. تفسیر آن در شهبازی، کورش بزرگ، ص۴۱۲ تا ۴۱۴
[123] برای تقلید کمبوجیه از عادات عیلامیان رک. مقاله اپنهایم، Oppenheim، ص۵۵۷ و ۵۵۸ ، که بر سندی بابلی متکی است که به موجب آن کمبوجیه در معبد نبوی بابل، با لباس عیلامی ظاهر شد و مایه نگرانی و دلچرکی بابلیان گردید. از تاریخ عیلام می دانیم که یکی از ملکه های آنجا با دو برادر خود ازدواج کرد: هینتس، جهان از یاد رفته عیلام، ص۹۱.
[124] برای آن رُ.کُ. بویس، تاریخ دین زرتشتی، ج۱، ص ۲۵۳ و ۲۵۴
[125] بسنجید با داوری بویس، تاریخ دین زرتشتی، ص ۲۵۴، یادداشت ۲۴.
[126] وست، متون پهلوی، ج ۲، ص۴۲۷ تا ۴۳۰ و گرای، مقاله زناشویی، ص ۴۵۹).
[127] تاریخ، کتاب دوم، بند ۲۳.
[128] نظام الملک، سیرالملوک، طبع ه . دارک، تهران، ۱۳۴۶، ص۲۵۷ و ۲۵۸
[129] هفمان، ص ۵۰.
[130] مثلا کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص ۳۰۷.
[131] نولدکه- طبری، ص ۸۵، یادداشت ۴
[132] نولدکه- طبری، ص۴۲۳.
[133] به گفته-ی مارکوارت از وی، ایرانشهر، ص۱۳۱ و ۱۳۲، یادداشت ۶.
[134] طبری، تاریخ، ج۱، ص۸۸۷
[135] تاریخ جنگ ایران، ج۱، بند ۶
[136] مارکوارت، همانجا. کریستن سن، ص۳۷۸.
[137] نگاه کُنید به پانوشت پیشین، ژوزفوس می گوید این کار خشم نژادگان (نجبای) پارتی را به دنبال داشت.
[138] رک. ویدنمان، Wiednemann، ص۲۴۰
[139] ایلیاد هومر، سرود هفدهم، سطر۱۲۸ و بعد
[140] ادیسه هومر، سرود هفتم، سطر۵۴
[141] ادیسه هومر، سرود هفتم، سطر۶۰
[142] شرادر- نهرینگ، ج۲، ص۵۹۹.
[143] رک. فولی، زناشویی: در مسیحیت، دائره المعارف هیستینگز، ج ۸، ص۳۳۳ تا ۳۴۳.
[144] شرادر- نهرینگ، ج۲، ص۵۹۹ و ۶۰۰.
[145] برای زناشویی خواهر با برادر و محارمان دیگر در مصر قدیم و بطالسه رک. دیودور، کتاب یکم، بند ۲۷، فقره ۱؛ [کرنی cerny و میدل تن middleton ].
[146] برای عیلامیان رک. بالاتر، پانوشت، برای لیسیان رک. بویس، تاریخ دین زرتشتی، روم، ص۷۶.
[147] اسپونر، خویشاوندی و زناشویی ایرانی، ص۵۴ با مآخذ.
[148] دشن گیمن، ص۲۰۷.
[149] به نقل از شرادر- نهرینگ، ص۶۰۰.
[150] دشن گیمن، ص۲۰۷ و بعد.
[151] دشن گیمن، ص۲۰۸.
[152] شرادر- نهرینگ، ج۲، ص۶۰۰.
[153]
)رک. Nikephoros,Short History,tr.C.Mango,Washington,D.C.,1990,pp.53-54(
[154] مینوی، دهقانان، مجله سیمرغ، سال یکم، ۱۳۵۲، ص۸ تا ۱۳
[155] ر.ک. کتاب بسیار معروف ویدن گرن، ملوک الطوائفی در ایران باستان
[156] داریوش بزرگ، کتیبه بیستون، متن فارسی باستان، ستون پنجم، سطرهای ۵ ، ۷، ۹ ، ترجمه آن در شهبازی، جهانداری داریوش بزرگ، ص۵۴
[157] شهبازی، ولیعهد در دانشنامه ایرانی، ج۶، ص۴۳۰ با مراجع.
[158] فایناس، به نقل از او در آتنه، کتاب دوم، فصل ۴۸، بند د
[159] رک. توضیح مفصل و عالمانه بنونیست در القاب و عناوین خاص در ایران باستان، ص۴۳ تا ۵۰
[160] رک. مینز، ص۳۹.
[161] پلی بیوس، تاریخ، ج۵، فصل ۴۳، بندهای ۱ تا ۴، و زَی بِرت، ص ۶۰.
[162] شروین- وایت- کورت، ص۲۰۴
[163] شروین- وایت- کورت، ص۱۲۷
[164] رک. مقدمه بیژن غیبی بر چاپ آن کتاب. به ادعای علی اکبر مظاهری [ خانواده ایرانی، ص۳۶۶] وی نخستین کسی بوده که بدین موضوع پی برده و آن را به مینورسکی گفته بوده است) (روایت فعلی آن به زبان فارسی میانه است.
[165] مولتون، دین زرتشتی اولیه، ص۲۰۶، متذکر شد که این رابطه در اوستا نیامده است و برداشت بارتولومه در مورد [ خواهر و زن بودن ] هئوتسا گشتاسپ درست نیست.
[166] شهبازی، روابط ایران و بیزانس، در دانشنامه ایرانی، ص۴.
[167] موسی خورنی، تاریخ ارمنستان، کتاب یکم، فصل نهم.
[168] تئوفیلاکت سیموکتا، تاریخ، فصل ۴، بند ۱۱، فقره ۱۱.
[169] رک. مناندر جاندار، تاریخ، قطعه ۶، [ ترجمه، ص۶۳
منابع و مراجع اصلی :
• کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان
• دکتر تورج دریایی، ایران در زمان ساسانی
• مری بویس، تاریخ کیش زرشتت
• دفاعیه اردشیر آذر گشسب
نگاره های مرتبط:
• اوستا
• بزرگترین جشن ملی ایران
• شاپور اول فرزند اردشیر دومین شاه ساسانی
• جشن نوروز
• ایزد زرتشتی : بهرام
• ادبیات فارسی باستان
• دانش پزشکی در ایران باستان(2)
• حکمت و فلسفه در ایران باستان
• خدایان و آفرینش جهان در ایران باستان
• کوتاه سلسله ساسانی
برگرفته از وبگاه: تاریخ ما
http://tarikhema.ir/ancient/iran/achaemenid/3478/marriage-in-ancient-iran/#comment-21327

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د