رد شدن به محتوای اصلی

 صادق هدایت اگر زنده بود، امروز بیست و هشتم بهمن، صدوهشت ساله می شد 


او نام آورترین نویسنده مدرن ایران و آغازگری در نگرش متفاوت و بیرون از کلیشه ها در بسیاری حوزه های فرهنگی بوده و هنوز هست.
از داستان نویسی، پژوهش پیرامون فرهنگ عامه، ویرایش انتقادی متون کلاسیک ایران، گزارش متون پهلوی، ترجمه آثار داستانی مدرن اروپا گرفته، تا برپایی محافل روشنفکری و اقتدار در برابر حاکمان و رویدادهای اجتماعی سیاسی روز، در شمار پدیده هایی اند که نوآوریها و نگرش های متفاوت صادق هدایت در آنها آشکار است.
به دید من صادق هدایت در آفرینش ادبی با نویسندگانی جهانی همچون: جیمز جویس، فرانتس کافکا یا مارسل پروست همسنگ بوده است، آنچه آنان را در جهان ادبی نام آور کرده، گستره زبانی، آزادی جامعه و توجه جدی مخاطبان به آثار جدی ادبی و شناخت پایه ای مخاطبان از ارجاعات ادبی و فرهنگی در آثار ادبی بوده است.
آشکار است که آثار هدایت هنوز و هنوز گرفتار سانسورند، حتا اگر نبودند، باز هم محدودیت گستره زبانی فارسی (به دلیل فرسودگی تاریخی ارتباط میان فارسی زبانان در قلمرو جغرافیایی این زبان و عدم آموزش ادبیات خلاقه در ساختار آموزشی کشور) و بسیار عوامل دیگر نمی گذاشت نوشته های هدایت به همان نام آوری کارهای کافکا در قلمرویی فراتر از ایران و به واقع پایتخت رود. این چندان عجیب نیست زیرا در کشوری که از گذشته ای دور و هنوز هم پیامد مطالعه و کتابخوانی نه تشویق؛ بلکه تنبیه بوده است، در کشوری که حکم به تکفیر آثار هدایت می دهند، سخن از جهانی شدن آثارش رویایی بیش نیست.

به دید من آثار پژوهشی و شناخت هدایت در حوزه فرهنگ عامه و رمزگشایی از مفاهیم آیینی روزگار باستان را می توان با آثار مردم شناس برجسته ای همچون: کلود لوی اشتراس سنجید.
صادق هدایت از یکتا روشنفکران ایرانی بود که فرای کشاکش های سیاسی روز که به واقع گروه کشی دسته جات سیاسی بود، قرار داشت؛ اما بیگانه نبود. او گرچه هیچگاه بی اعتنا به رویدادهای سیاسی داخلی و خارجی نبود؛ با این همه اسیر اخبارگزینشی روزنامه ها و یا اخبار شفاهی گروه های سیاسی نبود.
زمانه ای که او در آن زیست چندان آمادگی پذیرش دیدگاه ها و آثارش را نداشت. برای همین است که حتا پذیرای جنازه اش در ایران نشدند.
و چنین است که در صدوهشت سالگی هدایت هنوز هم تقریبا همه آثارش همچنان گرفتار سانسور حکومتی اند؛ اما تابخواهید نقد و بررسی پیرامون آثارش در ایران منتشر شده و هرکس از منظر و تخصص خود آثار هدایت را واکاویده است.


این خود پدیده ای درخور ستایش است. ایکاش بجای این همه نقد و بررسی، آثارش بدون سانسور منتشر می شدند تا خوانندگان خود نیز امکان مطالعه و بررسی آثار هدایت را بیابند.
گفتنی ست چند سال پیش نسخه ای از «بوف کور» مشهورترین اثر داستانی هدایت در ایران منتشر شد که در بالای شناسنامه کتاب آمده بود: «نسخه بدون سانسور و کامل».
جالب است بدانیم همین نسخه از نسخه های انتشاراتی های بازار بین الحرمینی هم بدتر بود. نسخه ای پر از غلط چاپی و حذف عبارات «ناپسند» و «غیراخلاقی» (این صفات را ناشر نسخه منبع و مورد استفاده این چاپ یعنی بدون سانسور در توجیه حذفیات کتاب آورده بود) و افزودنی های سفارش شده از سوی وزارت ارشاداسلامی که لابد برای پیشگیری از انحراف اخلاقی و انحرافی دینی خوانندگان بوف کور به درون متن راه یافته بودند.
ناقص‏الخلقه کردن مخاطب ادبیات يعنى همين چيزها، يعنى محروميت خوانندگان اندك ادبيات داستانى از پيش‏پا افتاده‌ترين حقوق خود است. يعنى «خواننده كُشى». منظورمان قتل‌فيزيكى خواننده نيست، اداره‌ى سانسور به قتل عام همگانى و قانونى خوانندگان سرگرم است و در پناه قدرت اعتراضات را هم پاسخگو نيست. خواننده‌ى داستان در ايران چاره‌اى جز توبه ندارد. او بايد آن چيزى را بخواند كه صلاحديد مستخدمين اداره‌ى سانسور است.

به دید من مصایب و مشکلات دوران هدایت هنوز و همچنان با ابعادی گسترده تر ادامه حیات یافته اند. اگر در آن زمان تنها گروه هایی از عوام و گروهی روشنفکر سطحی آثار هدایت را انحرافی و مضر به حال مردم و بویژه جوانان می دانستند؛ امروزه حاکمیت با همه اقتدار و امکانات ممنوعیت و بگیروببند حکم به تکفیر آثار صادق هدایت داده است.





حاکمیتی که مطبوعات وابسته هر از چندگاه نقدهای ادبی رهبرش را پیرامون رمان و داستان منتشر می کنند؛ تا بگویند چنان فردی بر سرنوشت ملت حاکم شده، در همان حال هیچکدام از آثار هدایت بدون سانسور اجازه چاپ و نشر ندارند و شماری از این آثار از جمله: «افسانه آفرینش»، «حاجی آقا»، «بعثه الاسلامیه» و «توپ مرواری» در زمره آثار ضاله و ضداسلامی درآمده، سخن از نشر آنان برابر است با آمدن کفن پوشان به خیابان های تهران و به آتش کشاندن انتشاراتی و کتاب ها. یاد خوانده هایم پیرامون مصایب نویسندگان شوروی به دوران استالین می افتم و سرنوشتی که زندگی و آثار نویسندگان بزرگی همچون آخماتووا، ماندلشتایم و باختین و دیگران را به فنا کشاند.
باید که منتظر ماند برای آمدن روزگاری که هم ملت و هم دولت برآمده از رای آنان بجای مخاطب نیندیشده و اجازه دهند مخاطبان خود به داوری پیرامون آثار ادبی و هنری بنشینند.






نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د